من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 15
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 2
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 13
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

حکمت، شجاعت و عفت جمعی ...

تعادل قوای نفس با جهاد اکبر

7)فضیلت‌ها (حکمت، شجاعت و عفت) دو منشا دارند؛ یا قوت نفس یا شرافت نفس.این از ابتکارات ملاصدرا است که می‌گوید تولید و تثبیت فضایل دو منشا دارد که مثلا شما یک قدرتی تولید می‌کنید که با تولید این علمتان، این قوه را برمدار تعادل می‌رسانید. یا وقتی در موضع ضعف می‌افتید در موضع ضعف یک معیار گذاشتند که اگر شما از آن معیار خارج شدید جنبه سلبی و نا مطلوب پیدا می‌کند، معیار آن را شرافت گذاشته‌اند.

8) اطراف افراط و تفریط و فضیلت هر سه قوه از روی اینفوگرافیک جلسه دوم بر اساس همین تحلیل.

9) ما با شهوت انسانی نمی‌جنگیم ما شهوت انسانی را تثبیت و تعدیل می‌کنیم.آنچه ما با آن می‌جنگیم شهوت حیوانی است. ما با حیوانیت خود می‌جنگیم.

10)یک انسان برای اینکه آزاد باشد کافی نیست که زیر سلطه یک انسان دیگر یا یک حکومت جبار نباشد بلکه برای آزادی یک انسان لازم است که زیر سلطه آن جنبه افراط و تفریط قوه غضبیه و شهویه خودش هم نباشد.

11) اساس مجاهدتی که انجام می‌دهیم برای ادراک و برای کشف آن حقایق عالم است. ما می‌خواهیم کشف کنیم و برسیم به یک هستی شناسی صحیح و درست. این جنبه حکمت نظری این مجاهدت است.

 12)ما وقتی که هستی، شناخت، وجود، عدم و اصالت‌ها را شناختیم و حقایق عالم را درک کردیم، سپس جایگاه ارزش و هویت خود را به درستی شناختیم، حالا به سمت مجموعه‌ای از ارزش هایمان می‌رویم. یکسری حقوق و تکالیفی وجود دارد؛ منظومه‌ی حقوق(حقوق نفس، حقوق خدا، حقوق دیگران، حقوق طبیعت، حقوق بدن) در اینجا بوجود می‌آید.

بحث همچنان ادامه دارد

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[سه شنبه 1401-11-18] [ 04:40:00 ب.ظ ]

حکمت... ...

شیخ بهایی می گوید:

عارفی پارچه‌ای بافت و در بافت آن دقت و کوشش بسیار به کار گرفت آن را فروخت.

اما مشتری به علت عیب‌هایی که در پارچه دید آن را باز گرداند،عارف در این حال گریست مشتری چون عارف را گریان دید دلش سوخت و گفت: من به این عیب راضی ام وپارچه را میخرم.

عارف گفت: گریه‌ی من بابت پارچه نیست از ان گریه میکنم که در بافت آن کوشش بسیار کردم و اکنون به خاطر عبی‌های پنهانی که متوجه آن نبودم به من بازگردانده شد می ترسم اعمالم را که نیز چهل سال در ان کوشیده ام از من نپذیرند……………

موضوعات: فرهنگی, متن ادبی  لینک ثابت
[چهارشنبه 1391-08-17] [ 05:40:00 ب.ظ ]