بابی انت وامی یا فاطمه معصومه

بعداز بیست و دوسال دوباره دچار همان بیماری شدم. دنده‌هایم بسیار دردناک شد، آن زمان چندین ماه طول کشید با مراجعه به انواع پزشگان تبریز و تهران از مغز و اعصاب گرفته تا ارتوپد و خوردن دارو‌های گوناگون، تا اینکه یک پزشک تشخیص داد که به جهت مشکل اعصاب است و ما سلامت را با خوردن طولانی دارو‌های اعصاب بازیافتیم.

 حالا دوباره همان عارضه گرفتارم کرد و من دیگه آن توان گذشته را نداشتم و یافتن آن دکتر برایم مشکل بود.

باز دوباره تجویز دارو‌های گوناگون شروع شد ولی هیچ اثری نداشت .

شب شهادت بانوی کرامت رسید و من باز به پیشگاه بانو از راه دور زیارت نامه خواندم، و با این بیان از ایشان درخواست شفا کردم؛ ایشان را به پهلوی شگسته مادر گرامی شان حضرت زهرا علیها السلام قسم دادم و عرض کردم، بی بی جان من مجاور خودتان در قم بودم ، حالا که از قم مرا به هجرت و ماموریت فرستادی، شفای این درد را کرامت بفرما!

و بعد از زیارت با درد خوابیدم و نیمه شب که بیدار شدم هیچ دردی در پهلویم احساس نکردم.


بابی انت و امی یا فاطمه معصومه

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: زكي زاده [عضو] 
5 stars

درود
یلداتون مهدوی

دعوتید

نگاه مهرشید

http://maedeh.kowsarblog.ir/

1397/09/27 @ 06:10
پاسخ از: محمدی [عضو] 

درود بر شما به امید ظهور

1397/09/27 @ 08:16
نظر از: سمیه معصومی [بازدید کننده]

بسم تعالی
کوچه ها مدینه چه غریبانه زهرای علی در قدم بر می دارد چه غریبانه درها را می کوبد و را به حق دعوت می کند ولی درها به رویش بسته می شودخدای من چه زود اعوان وانصار پیامبر دخترش را از یاد بردند چه زود حرمت شکستند وبا عداوت ودشمنی شوهرش را برای بیعت با غاصبان خلافت امیر المومنین به مسجد کشاندند خدای من زهرا چه کند با این همه جور وجفا چقدر تحمل کند مرگ پدرش را تنها گذاشتن جنازه پیامبر خدا را فراموش کردن واقعه غدیر را بیعت علی را خدای من مگر چقدر فاصله بود قرنها ماهها شیطان نفس چه می کند با انسان انسان را از عرش به فرش تنزل می دهد خواصی را که تا دیروز یاروانصار پیامبر بودند و در جنگها بااو بودند در حجه الوداع همراه ایشان بودند سخنان خدا را از زبان پیامبر شنیدند وبا ولی خدا بیعت کردند چه شدکه بیعت پیامبر خدا را شکستند چه شد که فاطمه سیلی خورد هرگز دست از علی نکشید فاطمه تا پایان جان از ولایت حمایت کرد نه به خاطر اینکه علی همسر او بود به خاطر اینکه علی امام ومولای او بود وظیفه هر کس نسبت به امام زمان خود فرمان برداری واطاعت بی چون چراست این را زهرا می داندچون در خانه ولایت به دنیا آمده پدرش ولی شد شوهرش ولی وفرزندانش ولی خدا هستند می داند و مردم را به حق می خواند ولی گوش شنوایی نمی یابد چشم بینایی نمی یابد که حق را ببیند و بشنود چه کند مگر فاطمه چقدر صبر دارد دیگر توان تحمل این همه ظلم و ستم را ندارد چراغ خانه علی رو به خا موشی میرود و علی را با تمام غربتش تنها می گذارد.
تولیدی خودم

1395/12/01 @ 20:29
پاسخ از: محمدی [عضو] 

بسیار زیبا بود

1397/04/26 @ 16:40


فرم در حال بارگذاری ...