رشد پزشکان زن بعد از انقلاب

خلاصه ما بدون بیهوشی جراحی شدیم و حسرت یه آخ گفتن را به دل دکتر بیهوشی گذاشتیم!

فهمیدم وقتی انسان به هدف مقدسی اعتقاد داشته باشد، خداوند تحملش را هم می دهد.

درحالیکه درد بقدری شدت داشت که احساس می کردم در حال کندن قلبم است.

با این جراحی بدون بیهوشی بیاد داستانهایی از بزرگان عارف افتادم که در هنگام جراحی به علت خطری که

به جهت سن بالایی که داشتند، به دکترشان می گفتند شما جراحی کن من چشمم را بدون حرکت نگه می

دارم؛

موقع رفتن روی برانکار خانم دکتر خودش کمکم کرد و با دست روی کتفم زد گفت این خودش یک مرد هست، با

اینکه مذهبش هندو بود ولی از مقاومت من در برابر نامحرم و تحملم خیلی سپاسگذار بود.

موقع عمل به من گفت چون مدت طولانی برای عمل منظر شده ای دیگر بچه دار نخواهی شد، واتفاقا بعدا باز

هم بچه دار شدم!

نتیجه اینکه آن وضع پزشکی ما در سال 63 بود وما پزشک زن نداشتیم باید از هند  و جاهای دیگر قرض می

کردیم آنهم به تعداد انگشتان دست!

 یک خانم دکتر مجبور بود در یک شیفت کاری 30 نفر بیمار را جراحی کند!

الحمد الله به حرمت خون شهدا  توانستیم آنقدر پزشک زن و جراح خانم پرورش دهیم که

اکنون؛ می توانیم صادر کنیم،

 

موضوعات: خاطرات, دلنوشته  لینک ثابت
نظر از: رحیمی [عضو] 

سلام
خیلی ضرورت داشته شما داستان زایمانتون رو با این شرح و تفصیل ذکر کنید؟؟
متاسفم که ذکر این مسایل شما رو به هدفتون نسونده هیچ، خیلی هم دور شده اید.

1397/04/20 @ 22:37
پاسخ از: محمدی [عضو] 

دوست عزیز زایمان نبوده دقت نکردید بی مبالاتی خانمها در زایمان بوده و بیمارستانهای زمان قبل از انقلاب بوده دوباره بخوانید با پاک کردن مسئله مشکل حل نمی شود

1397/04/22 @ 09:33
پاسخ از: رحیمی [عضو] 

با این حال توصیفاتتون اصلا در شان یک وبلاگ مذهبی نیست.
ضمن اینکه توی بیمارستانهای خصوصی الان وضع بدتر هست از اون زمان.

1397/04/26 @ 09:05
پاسخ از: محمدی [عضو] 

یعنی روشن گری کردن و هشدار دادن که خانمها رعایت کنند شان وبلاگ ضد مذهب است ،پس چگونه کار های زشت ومنکر به گوش مردم می رسانی
که مواظب خود ورفتارشان باشند؟
وقتی گفته نشود وضع بهتر نمی شود.
در ضمن چه چیز بدی شما ناراحت کرده که در شان وبلاگ نبوده است؟

1397/04/26 @ 13:31


فرم در حال بارگذاری ...