یکی از علما در هنگام مرگ گریه‌می‌کرد و می‌گفت من که در راه اسلام یک سیلی هم نخورده‌ام چگونه در قیامت در محضر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله حاضر شوم، در تمام مدت عمرم هرکجا رفتم مورد احترام بودم.بعد از خواندن سخن آن عالم دچار غم و اندوه شدم که چرا از مادرم حضرت زهرا سلام الله‌علیها هیچ نشانی از مظلومیت ندارم. خب طبیعیه در دوره‌ای زندگی می‌کنم که حکومت اسلامی بوده است. درسته که بیست یک سال از عمرم در زمان طاغوت سپری شد ولی پیش نیامد کسی به من اهانت کند چون در جامعه فعالیت مخفی داشتیم لذا مورد غضب مسؤلین طاغوت قرارنگرفتم.

اما این غم روی دلم تلنبار شده‌بود که فردای قیامت چگونه نزد حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها در محضر ایشان خود را از ذریه‌اش بدانم، در حالیکه هیچ توهینی و آسیبی برای اسلام ندیده‌ام. تا اینکه سرانجام بعد از بیست سال خدمت در حوزه علمیه و تربیت طلاب نخبه‌ای که در اکثر مدارس علمیه مشغول تدریس و فعالیت هستند و رسیدن به بازنشستگی که معمولا در همه دنیا مرسوم است از تجربیات بازنشستگان به عنوان اتاق فکر و مشورت استفاده می‌کنند، متهم به دخالت در مدرسه‌ای شدم که از آجر روی آجر گذاشتن آن کمر همت بسته بودم.

دعوت شدم که بیا مرکز، در فرصتی که بعد از دیدار امام خامنه‌ای «روحی فداه» پیش آمد عازم قم شدم و بعد از زیارت حضرت معصومه سلام الله‌علیها در حالیکه مست زیارت رهبری و بانوی کریمه بودم به مرکز و اتاق معاون امور حوزه‌ها رفتم.

امام رضا علیه السلام:
وَقِّرُوا کِبارَکُمْ …
به بزرگترها احترام بگذارید …عیون اخبار الرضا، ج. ۲، ص. ۲۶۵ـ

«پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم»:اِنَّ حُرمَةَ عِرض المُؤمِنِ كَحُرمَةِ دمِهِ و مالِهِ.حرمتِ حیثیت و آبروی مؤمن همانند حرمتِ جان و مال اوست.(لئالی الاخبار، ج ٥، ص ٢٢٦)

ـ «مولی امیرالمؤمنین علیه‌السلام»:

اَلله اَلله فی‌الضَّیف، لایَنصَرِفَنَّ اِلاّ شاكِراً لَكُم.

خدا را ! خدا را ! در نظر بگیرید و حُرمت مهمان را رعایت کنید! مهمان جز اینکه خشنود و سپاسگزار شما باشد نباید از نزد شما خارج شود. (مستدرک، ج ١٦، ص ٢٤١)

با اینکه مهمان بودم از جهت سنی بزرگتر از معاون محترم امور حوزه‌ها هستم و سابقه عبادتم از ایشان بیشتر است و از جهت خانوادگی رتبه بیشتری دارم . هم پدر بزرگم از علمای مبارز زمان رضا شاه و هم پدرم از علمای نویسنده صاحب سی جلد کتاب بود و خودم سابقه 50 سال تبلیغ دارم و نویسنده دو جلد کتاب  و مادر سه طلبه موفق و همسر امام جمعه‌ای که از دست امام‌خمینی«ره»حکم امامت جمعه‌اش را گرفته بود، هستم.شما فکر می‌کنید که چگونه تقدیر شدم؟!

ابتدا معاون محترم از اینکه تنها فرزند خانواده است که شرف طلبگی دارد و چون به شرف سیادت مفتخر است هیچ وقت حاضر نیست دست غیرسید را حتی اگر مرجع تقلیدش باشد ببوسد! و زن برادری دارد چون طلبه است حرمت زیادی برای او قائل است، خود را ستود!

بعد خانم همکارش شروع کرد از اتهامات طلاب مدرسه گزارش شده بود، گفت. اجازه خواستم که از طلاب دفاع کنم که این گزارشات واقعیت ندارد. معاون محترم با تشر گفت شما ادب نداری چرا توی حرف ایشان افتادی! خطاب به خانم …گفتم شما بگید. باز معاون محترم گفت: تو چقدر بی‌ادبی این چه نحو حرف زدن است. شما می‌دانی با چه کسی حرف میزنی ؟این خانم دکترا دارد و در دانشگاه مدرس است و در حوزه سطح سه تدریس دارد! پرسیدم مگر من چه گفتم؟ گفت باید بگویی بفرمایید یا فرمودند!!! بعد رو کرد به من گفت شما فتنه‌گر هستید و رگباری توهین‌ها از جنس عقده به طرفم رها می‌شد، در نهایت تحریم شدم، منتها نه از طرف ترامپ بلکه از طرف مرکز مدیریت حوزه علمیه قم در جمهوری اسلامی که به تازگی سردار دلها، سپهبد شهیدش را تشیع کرده است که وصیت کرده روی سنگ قبرش بنویسند سرباز اسلام!!!بعد از آشنایی با سردار، مسئولین را در ترازوی حاج قاسم عزیز مقایسه می‌کنم.در تمامی مدت 17 - 19 سال گذشته شخصیتی این گونه در مرکز ندیده بودم. همیشه بزرگوارانی مودب که رفتاری برادرانه و پدرانه داشتند. هروقت مشکلات سنگینی می‌کرد با سخنان دلگرم کننده آرامش خاصی را برای ادامه کار به مدیران می‌بخشیدند.از رفتار ایشان نتیجه گرفتم الناس علی دین ملوکهم شده‌اند. مسئولین جدیدی که جای قبلی هارا گرفته اند ویژگی شخصیتی یکسانی دارند.

با حالت خلسه‌ای که سومین مستی در وجودم احساس می‌کردم، و دلخوش از این که مانند مظلومیت مادرم برایم پیش آمده بود و به آرزویم رسیده بودم؛ دوباره به حرم کریمه اهل بیت رفتم و سجده کردم و خدا را سپاس گفتم که همه فعالیتم در مدت بیست سال فقط برای خدا بوده است چون اگر غیر این بود باتوجه به سنم که بالای 60 سال دارم و وضعیت جسمیم هنگام توهین‌های معاون در حضور همکارانش باید سکته می‌کردم، ولی اصلا انگار نه انگار؛ خیلی بی‌خیال  و سبک بال بودم.و خوشحال که مانند مادرم حضرت زهرا سلام الله‌علیها  مظلوم شدم. و گفتم چقدر خداوند حکیم است اگر قیامتی و پل صراطی نبود انسان حق داشت که از ناراحتی قالب تهی کند. گفتم پرودگارا همانگونه که با دروغ و حسادت بعضی در باره من قضاوت کردند سر پل صراط به جد بزرگوارم موسی بن جعفر علیه السلام از این رفتار حرمت شکنانه‌اش شکایت خواهم کرد.

خوشبختانه نه از تشویق شدن خوشحال می‌شوم و نه از تنبیه شدن می‌ترسم تنها ترس من از خداست.این خاطرات را نوشتم تا حواستون جمع باشد هرکاری که می‌کنید برای رضای خدا باشد و گرنه خسران زده می شوید.

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت