من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 10
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 6
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 14
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

روح ملعون ترامپ در واکسن ...

خرافه پرستی از قبل از میلاد مسیح تا کنون حفظ شده است

3900سال پیش از میلاد مسیح، بیماری یه بلای آسمونی حساب می‌شد و کسی که بیمار می‌شد یا خوب می‌شد یا می‌مرد! کسی برای معالجش کاری نمی‌کرد. شخصی بنام اسقلبیوس که در یونان زندگی می‌کرد. اولین کسی بود که برای معالجه بیماران اقدام کرد. در بین مردم محبوبیت زیادی پیدا کرد. وقتی از دنیا رفت، به مجسمه او پناه بردن برای شفا گرفتن! کم کم بت مقدسی شد! کاهنان هم که منتظر خرافه پرستی مردم بودن تا برای خودشون کیسه بدوزن، مارهایی رو تربیت کردند و در درون مجسمه قرار دادن و گفتن روح اسقلبیوس به مار حلول کرده و مارها رو با قیمت گزاف می‌فروختن. ماری که دور یک میله‌ پیچیده شده و نماد بهداشت جهانی و مراکز درمانی است از همون زمان مونده است!

حالا هم ترامپ ملعون از خرافه پرستی های مردم_ به قول عمرعاص معاویه، که گفت نه نقشه‌های من و نه لشکر تو هیچکدام نمی‌تونه علی را شکست بدهد فقط  خرافه پرست هایی که در لشکر اوهستن مارا یاری می‌کنند! با قرآن سر نیزه کردن پروژه نحروانیان را رقم زدند!_ ترامپ هم با تولید واکسن دروغین کرونا می‌خواهد خود را منجی آمریکایی های جاهل و غرب پرستان داخلی معرفی کند! الغا کند که روحش در واکسن حلول کرده است!!!

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[شنبه 1399-06-22] [ 10:59:00 ق.ظ ]

مانند مادرم مظلوم شدم ...

یکی از علما در هنگام مرگ گریه‌می‌کرد و می‌گفت من که در راه اسلام یک سیلی هم نخورده‌ام چگونه در قیامت در محضر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله حاضر شوم، در تمام مدت عمرم هرکجا رفتم مورد احترام بودم.بعد از خواندن سخن آن عالم دچار غم و اندوه شدم که چرا از مادرم حضرت زهرا سلام الله‌علیها هیچ نشانی از مظلومیت ندارم. خب طبیعیه در دوره‌ای زندگی می‌کنم که حکومت اسلامی بوده است. درسته که بیست یک سال از عمرم در زمان طاغوت سپری شد ولی پیش نیامد کسی به من اهانت کند چون در جامعه فعالیت مخفی داشتیم لذا مورد غضب مسؤلین طاغوت قرارنگرفتم.

اما این غم روی دلم تلنبار شده‌بود که فردای قیامت چگونه نزد حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها در محضر ایشان خود را از ذریه‌اش بدانم، در حالیکه هیچ توهینی و آسیبی برای اسلام ندیده‌ام. تا اینکه سرانجام بعد از بیست سال خدمت در حوزه علمیه و تربیت طلاب نخبه‌ای که در اکثر مدارس علمیه مشغول تدریس و فعالیت هستند و رسیدن به بازنشستگی که معمولا در همه دنیا مرسوم است از تجربیات بازنشستگان به عنوان اتاق فکر و مشورت استفاده می‌کنند، متهم به دخالت در مدرسه‌ای شدم که از آجر روی آجر گذاشتن آن کمر همت بسته بودم.

دعوت شدم که بیا مرکز، در فرصتی که بعد از دیدار امام خامنه‌ای «روحی فداه» پیش آمد عازم قم شدم و بعد از زیارت حضرت معصومه سلام الله‌علیها در حالیکه مست زیارت رهبری و بانوی کریمه بودم به مرکز و اتاق معاون امور حوزه‌ها رفتم.

امام رضا علیه السلام:
وَقِّرُوا کِبارَکُمْ …
به بزرگترها احترام بگذارید …عیون اخبار الرضا، ج. ۲، ص. ۲۶۵ـ

«پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم»:اِنَّ حُرمَةَ عِرض المُؤمِنِ كَحُرمَةِ دمِهِ و مالِهِ.حرمتِ حیثیت و آبروی مؤمن همانند حرمتِ جان و مال اوست.(لئالی الاخبار، ج ٥، ص ٢٢٦)

ـ «مولی امیرالمؤمنین علیه‌السلام»:

اَلله اَلله فی‌الضَّیف، لایَنصَرِفَنَّ اِلاّ شاكِراً لَكُم.

خدا را ! خدا را ! در نظر بگیرید و حُرمت مهمان را رعایت کنید! مهمان جز اینکه خشنود و سپاسگزار شما باشد نباید از نزد شما خارج شود. (مستدرک، ج ١٦، ص ٢٤١)

با اینکه مهمان بودم از جهت سنی بزرگتر از معاون محترم امور حوزه‌ها هستم و سابقه عبادتم از ایشان بیشتر است و از جهت خانوادگی رتبه بیشتری دارم . هم پدر بزرگم از علمای مبارز زمان رضا شاه و هم پدرم از علمای نویسنده صاحب سی جلد کتاب بود و خودم سابقه 50 سال تبلیغ دارم و نویسنده دو جلد کتاب  و مادر سه طلبه موفق و همسر امام جمعه‌ای که از دست امام‌خمینی«ره»حکم امامت جمعه‌اش را گرفته بود، هستم.شما فکر می‌کنید که چگونه تقدیر شدم؟!

ابتدا معاون محترم از اینکه تنها فرزند خانواده است که شرف طلبگی دارد و چون به شرف سیادت مفتخر است هیچ وقت حاضر نیست دست غیرسید را حتی اگر مرجع تقلیدش باشد ببوسد! و زن برادری دارد چون طلبه است حرمت زیادی برای او قائل است، خود را ستود!

بعد خانم همکارش شروع کرد از اتهامات طلاب مدرسه گزارش شده بود، گفت. اجازه خواستم که از طلاب دفاع کنم که این گزارشات واقعیت ندارد. معاون محترم با تشر گفت شما ادب نداری چرا توی حرف ایشان افتادی! خطاب به خانم …گفتم شما بگید. باز معاون محترم گفت: تو چقدر بی‌ادبی این چه نحو حرف زدن است. شما می‌دانی با چه کسی حرف میزنی ؟این خانم دکترا دارد و در دانشگاه مدرس است و در حوزه سطح سه تدریس دارد! پرسیدم مگر من چه گفتم؟ گفت باید بگویی بفرمایید یا فرمودند!!! بعد رو کرد به من گفت شما فتنه‌گر هستید و رگباری توهین‌ها از جنس عقده به طرفم رها می‌شد، در نهایت تحریم شدم، منتها نه از طرف ترامپ بلکه از طرف مرکز مدیریت حوزه علمیه قم در جمهوری اسلامی که به تازگی سردار دلها، سپهبد شهیدش را تشیع کرده است که وصیت کرده روی سنگ قبرش بنویسند سرباز اسلام!!!بعد از آشنایی با سردار، مسئولین را در ترازوی حاج قاسم عزیز مقایسه می‌کنم.در تمامی مدت 17 - 19 سال گذشته شخصیتی این گونه در مرکز ندیده بودم. همیشه بزرگوارانی مودب که رفتاری برادرانه و پدرانه داشتند. هروقت مشکلات سنگینی می‌کرد با سخنان دلگرم کننده آرامش خاصی را برای ادامه کار به مدیران می‌بخشیدند.از رفتار ایشان نتیجه گرفتم الناس علی دین ملوکهم شده‌اند. مسئولین جدیدی که جای قبلی هارا گرفته اند ویژگی شخصیتی یکسانی دارند.

با حالت خلسه‌ای که سومین مستی در وجودم احساس می‌کردم، و دلخوش از این که مانند مظلومیت مادرم برایم پیش آمده بود و به آرزویم رسیده بودم؛ دوباره به حرم کریمه اهل بیت رفتم و سجده کردم و خدا را سپاس گفتم که همه فعالیتم در مدت بیست سال فقط برای خدا بوده است چون اگر غیر این بود باتوجه به سنم که بالای 60 سال دارم و وضعیت جسمیم هنگام توهین‌های معاون در حضور همکارانش باید سکته می‌کردم، ولی اصلا انگار نه انگار؛ خیلی بی‌خیال  و سبک بال بودم.و خوشحال که مانند مادرم حضرت زهرا سلام الله‌علیها  مظلوم شدم. و گفتم چقدر خداوند حکیم است اگر قیامتی و پل صراطی نبود انسان حق داشت که از ناراحتی قالب تهی کند. گفتم پرودگارا همانگونه که با دروغ و حسادت بعضی در باره من قضاوت کردند سر پل صراط به جد بزرگوارم موسی بن جعفر علیه السلام از این رفتار حرمت شکنانه‌اش شکایت خواهم کرد.

خوشبختانه نه از تشویق شدن خوشحال می‌شوم و نه از تنبیه شدن می‌ترسم تنها ترس من از خداست.این خاطرات را نوشتم تا حواستون جمع باشد هرکاری که می‌کنید برای رضای خدا باشد و گرنه خسران زده می شوید.

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[پنجشنبه 1398-12-01] [ 10:20:00 ق.ظ ]

ترامپ حق دارد که دیوار ترس بکشد ...

ترامپ خیلی خوب تشخیص داده است که باید دور کشورش دیوار بکشد چون ترسیده است که آمریکا توسط مسلمانان تسخیر شود! اگر به تاریخ کوتاه این گروه غاصب توجه کنید، میبنید که چگونه افراد جاهلی بودند و با دزدی از کتب مسلمانان علم را به نام خود ثبت کردند وتاریخ را هم تحریف کردند!! ومتاسفانه در کشور های اسلامی هم دروغ های آنهارا در کتب درسی خود نوشتند وباور کردند!!

____________________________________________________________________

*ویل دورانت درباره نقش اسلام در ایجاد بیمارستان در جهان می نویسد: اسلام در ایجاد بیمارستان های خوب و تهیه لوازم آن نیز پیشاهنگ جهان بود. بیمارستانی که نورالدین محمود به سال 558 هجری (1160 میلادی) در دمشق ایجاد کرد، سه قرن تمام بیماران را بدون دستمزد معالجه می نمود و داروی رایگان می داد. به گفته تاریخ نویسان اجاق این بیمارستان 267 سال پیاپی مشتعل بود و خاموش نشد.

ابن جبیر در سال 580 هجری (1186 میلادی) به بغداد رفته و از بیمارستان عضدی که چون قصرهای سلطنتی در کنار ساحل دجله سربرافراشته بود و غذا و داروی رایگان می داد، دیدار کرده بود. در قاهره نیز سلطان قلاوون در سال 684 هجری (1285 میلادی) بیمارستان منصوری را پی افکند که بزرگ ترین بیمارستان قرون وسطی بود. *

همچنین خانم دکتر هونکه در کتاب فرهنگ اسلام در اروپا درباره وضعیت و کیفیت معالجه بیماران در اروپا در دوران تمدن اسلامی می نویسد: موقعی که اسامه و معین الدوله حاکم دمشق با اسب در کنار دریای طبریه می راندند، آقای ویلهلم فون بورن این مطلب را برای اسامه تعریف کرد که: یکی از اشراف مقتدر کشور ما مریض و در شرف مرگ بود. ما به یک روحانی معروف عیسوی مراجعه و تمنا کردیم که از آن شخص دیدار کند. او جواب مساعد داده و با کمال میل با ما آمد. ما مطمئن بودیم که ا گر او فقط دست به مریض ما بگذارد مریض شفا خواهد یافت. موقعی که بیمار را دید گفت: موم بیاورید . قدری موم برایش تهیه کردیم. او موم را نرم کرد و به شکل بندهای انگشت در آورد و سوراخ های بینی وی را با آنها محکم بست و بیمار مرد.

دست گذاشتن روی بدن مریض، دفع جن کردن و دعا خواندن بهترین روش های درمانی بودند که پزشکان اروپائی، یعنی همان روحانیون و راهبان، به کار می بستند تا به قول خودشان بشریت مریض را از رنج جسمی اش خلاص کنند.

* دکتر هونکه در جای دیگر از زبان ثابت بن قروه یکی از پزشکان مسلمان می نویسد: در سفری که به اروپا داشتم، دو مریض پیش من آوردند: یکی از اشراف که رانش دمل در آورده بود و یک زن که تب شدیدی داشت. روی دمل او مرهمی که چرک را می کشد گذاشتم، دمل سر باز کرد و مرد داشت رو به بهبودی می رفت. برای آن زن هم دستور خوراکی دادم که او هم رو به سلامت می رفت. بعد یک طبیب فرانکی آمد و گفت: این شخص (ثابت) نمی تواند شما را معالجه کند؛ رو کرد به آن که پایش دمل داشت و سؤال کرد: دلت می خواهد با یک پا زندگی کنی یا با دو پا بمیری؟ او جواب داد که می خواهم با یک پا زندگی کنم. طبیب فرانکی دستور داد که یک مرد قوی با یک تبر بیاید. مردی تبر به دوش آمد و من حضور داشتم. در این هنگام طبیب پای مریض را روی یک کنده قرار داد و به مرد تبر به دست دستور داد با یک ضربه پای مرد بیمار را قطع کند. او با تبر ضربه ای بر پای مریض فرود آورد. پا با آن ضربه قطع نشد و او ضربه دومی را فرود آورد. با این دو ضربه هولناک مغز استخوان او بیرون آمد و بیمار در همان ساعت جان سپرد. آنگاه طبیب فرانکی آن زن را آزمایش کرد و گفت: این زن، شیطان بر روی سرش جای گرفته است و عاشق او شده است، موهای او را بچینید. آن زن دوباره بدون پرهیز غذاهائی را می خورد که همشهریانش می خوردند و با خوردن سیر و خردل تب او دوباره شدت یافت. پزشک گفت: شیطان به مغزش وارد شده است و با این جمله دست برد و یک تیغ سلمانی برداشت و برش صلیب وار به پوست سر او وارد آورد و پوست را از وسط کشید تا اینکه استخوان جمجمه نمایان شد. آنگاه با نمک استخوان جمجمه را مالش داد. و آن زن در همان حال مرد.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[شنبه 1395-11-09] [ 08:53:00 ب.ظ ]