ترامپ خیلی خوب تشخیص داده است که باید دور کشورش دیوار بکشد چون ترسیده است که آمریکا توسط مسلمانان تسخیر شود! اگر به تاریخ کوتاه این گروه غاصب توجه کنید، میبنید که چگونه افراد جاهلی بودند و با دزدی از کتب مسلمانان علم را به نام خود ثبت کردند وتاریخ را هم تحریف کردند!! ومتاسفانه در کشور های اسلامی هم دروغ های آنهارا در کتب درسی خود نوشتند وباور کردند!!

____________________________________________________________________

*ویل دورانت درباره نقش اسلام در ایجاد بیمارستان در جهان می نویسد: اسلام در ایجاد بیمارستان های خوب و تهیه لوازم آن نیز پیشاهنگ جهان بود. بیمارستانی که نورالدین محمود به سال 558 هجری (1160 میلادی) در دمشق ایجاد کرد، سه قرن تمام بیماران را بدون دستمزد معالجه می نمود و داروی رایگان می داد. به گفته تاریخ نویسان اجاق این بیمارستان 267 سال پیاپی مشتعل بود و خاموش نشد.

ابن جبیر در سال 580 هجری (1186 میلادی) به بغداد رفته و از بیمارستان عضدی که چون قصرهای سلطنتی در کنار ساحل دجله سربرافراشته بود و غذا و داروی رایگان می داد، دیدار کرده بود. در قاهره نیز سلطان قلاوون در سال 684 هجری (1285 میلادی) بیمارستان منصوری را پی افکند که بزرگ ترین بیمارستان قرون وسطی بود. *

همچنین خانم دکتر هونکه در کتاب فرهنگ اسلام در اروپا درباره وضعیت و کیفیت معالجه بیماران در اروپا در دوران تمدن اسلامی می نویسد: موقعی که اسامه و معین الدوله حاکم دمشق با اسب در کنار دریای طبریه می راندند، آقای ویلهلم فون بورن این مطلب را برای اسامه تعریف کرد که: یکی از اشراف مقتدر کشور ما مریض و در شرف مرگ بود. ما به یک روحانی معروف عیسوی مراجعه و تمنا کردیم که از آن شخص دیدار کند. او جواب مساعد داده و با کمال میل با ما آمد. ما مطمئن بودیم که ا گر او فقط دست به مریض ما بگذارد مریض شفا خواهد یافت. موقعی که بیمار را دید گفت: موم بیاورید . قدری موم برایش تهیه کردیم. او موم را نرم کرد و به شکل بندهای انگشت در آورد و سوراخ های بینی وی را با آنها محکم بست و بیمار مرد.

دست گذاشتن روی بدن مریض، دفع جن کردن و دعا خواندن بهترین روش های درمانی بودند که پزشکان اروپائی، یعنی همان روحانیون و راهبان، به کار می بستند تا به قول خودشان بشریت مریض را از رنج جسمی اش خلاص کنند.

* دکتر هونکه در جای دیگر از زبان ثابت بن قروه یکی از پزشکان مسلمان می نویسد: در سفری که به اروپا داشتم، دو مریض پیش من آوردند: یکی از اشراف که رانش دمل در آورده بود و یک زن که تب شدیدی داشت. روی دمل او مرهمی که چرک را می کشد گذاشتم، دمل سر باز کرد و مرد داشت رو به بهبودی می رفت. برای آن زن هم دستور خوراکی دادم که او هم رو به سلامت می رفت. بعد یک طبیب فرانکی آمد و گفت: این شخص (ثابت) نمی تواند شما را معالجه کند؛ رو کرد به آن که پایش دمل داشت و سؤال کرد: دلت می خواهد با یک پا زندگی کنی یا با دو پا بمیری؟ او جواب داد که می خواهم با یک پا زندگی کنم. طبیب فرانکی دستور داد که یک مرد قوی با یک تبر بیاید. مردی تبر به دوش آمد و من حضور داشتم. در این هنگام طبیب پای مریض را روی یک کنده قرار داد و به مرد تبر به دست دستور داد با یک ضربه پای مرد بیمار را قطع کند. او با تبر ضربه ای بر پای مریض فرود آورد. پا با آن ضربه قطع نشد و او ضربه دومی را فرود آورد. با این دو ضربه هولناک مغز استخوان او بیرون آمد و بیمار در همان ساعت جان سپرد. آنگاه طبیب فرانکی آن زن را آزمایش کرد و گفت: این زن، شیطان بر روی سرش جای گرفته است و عاشق او شده است، موهای او را بچینید. آن زن دوباره بدون پرهیز غذاهائی را می خورد که همشهریانش می خوردند و با خوردن سیر و خردل تب او دوباره شدت یافت. پزشک گفت: شیطان به مغزش وارد شده است و با این جمله دست برد و یک تیغ سلمانی برداشت و برش صلیب وار به پوست سر او وارد آورد و پوست را از وسط کشید تا اینکه استخوان جمجمه نمایان شد. آنگاه با نمک استخوان جمجمه را مالش داد. و آن زن در همان حال مرد.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت