ای قافله برخیز که هنگام اذان است

از این ره تاریک هزاران گذران است

برخیز و بزن تیر به اهریمن ودشمن

بگذار بترسند که تیرت به کمان است

در پشت در معشوق آواره و غمگینم

بگذار بگریم من در حالت مسکینم

شور و سحری دارد عشق دگری دارد

باز آی به سوی من این رشته سری دارد

دوست می دارم در این خیمه نگهبانی کنم

اشک چشمم را برای یار قربانی کنم

رقیه رقمی دانش آموخته سطح دو

 

موضوعات: سروده های طلاب, دلنوشته  لینک ثابت