خنده های حلال | ... |
برای آزادی خرمشهر رفته بود جنوب، توی شهر دوری زده بودند و به رزمندگان سر زده بود، از توی یک سنگر یه قمقمه پیدا کرده بود، یادگاری باخودش برداشته بود! سوار قطار که شدند، یک از پاسدار ها آمده بود، گفته بود هرچی که برداشتید بدهید؛ اینها همه اموال مردم خرمشهره!
میگه ماهم خیال می کردیم که غنیمت بعثی هاست؛ تازه فهمیدیم که به مال مردم خرمشهر پاتک زده ایم.
####
رفته بودیم مهمونی، میزبان شربت آورد؛ بعد نوشیدن شربت دیدم دخترا پچ پچ می کنند و می خندند.
گفتم بازم شما خندتون شروع شد، گفتند اگر شما هم باشی از خنده روده بر میشی.
معلوم شد دوستشون نی شربت خوری را که سرش هم شبیه قاشق بوده فکر کرده یخه و گاز زده شکسته که بخوره دیده شیشه است!
حالا مونده بودن که چجوری به صاحب خونه بگن!
####
دکتر به یکی از سالمندهای خانواده شیاف داده بود، بنده خدا فکر کرده بود که کپسول خورده بود، وقتی پرسیدیم استفاده کردی گفت خیلی بزرکه قورت دادنش سخته!
####
از مشهد که اومد یه مُهر آورد گفت: بهش میگن مهر امین، همسرش پرسید فایده اش چیه گفت: رکعت شماره!
حالا این بنده خدا روی مهر خالی را بدون دستگاه سجده می کرد، به هرطرف مهر نگاه می کرد تا تعداد رکعات را ببینه خبری نبود!
####
بنده خدا سواد نداشت رفت دکتر بهش دوتا شیشه دارو داد یکی بخور بود یکی شربت سینه.
بخور را خورده بود، شربت سرفه را هم بخور داده بود،بعد گفت شربتش خیلی بد مزه است.
####
اولین باری بود که سوار ماشین می شد،کفش هاشو در آورد وقتی به مقصد زسید پیاده شد دنبال کفش هاش می گشت.
####
اولین بارش بود حمام عمومی رفته بود، بجای اینکه لباس هاشو توی کمد مخصوص خودش قرار بده خودش وارد کمد شده بود، فکر می کرد که از اونجا وارد حمام می شوند.
####
اولین بار بود که از رادیو صدا می شنید،کسی که رادیو داشت، کنار رادیو ایستاده بود و خواننده زن هم ترانه می خواند، جمعیتی که تماشا می کردند فکر می کردند که اون آقا با صدای زنانه خوانندگی می کنه!
####
اولین باری که تلوزیون دید، همون لحظه که وارد اتاق می شد، تصویر مردی را دید، که به یک نفر می گفت بفرمایید تو؛ بسرعت به عقب برگشت گفت: من نمی روم توی اتاق، اونجا مرد نامحرم هست.
[پنجشنبه 1398-05-24] [ 03:47:00 ب.ظ ]
|