اربعین ورضایت پدر

قرار بود خانوادگی برای زیارت اربعین بروند. همه آماده بودند جز یک نفر، همگی منتظر آمدن پستچی و تحویل گذرنامه بودند ولی خبری نشد. وقت کم بود، همه فامیل از شهرستان آمده بودند قم و منتظر همین یک نفر مانده بودند. همه کوله پشتی ها آماده بود. آن شخص آمد جلوی همه کوله پشتیش را انداخت یک گوشه و با بغضی که در گلو داشت و با چشم‌های سرخ شده از گریه، گفت: شما بروید منتظر من نشوید.

کسی که مسئولیت گروه را به عهده داشت و قرار بود با همکاری او به زیارت اربعین بروند، بعد از نماز صبح با خود فکر کرد، خدایا مشکل این زائر چیست، که کارش برای رفتن درست نمی شود. این بنده خدا که هرماه در خانه اش روضه امام حسین می گیرد؛ اگر مشکل او با دست من حل می شود به من یک علامتی نشان دهید تا حل کنم که بتواند به زیارت برود.

بعد از صبحانه که روز جمعه بود، به همسرش گفت: برویم خانه پدرت خداحافظی کنیم، آن شخص بدون پاسپورت که خواهر همسرش می‌شد گفت: بسلامت .پرسید: مگر شما به خانه پدرت نمی آیی بیا باهم برویم. شوهرش پاسخ داد: نه او با پدرش قهر هست! گفتم: گره کارتو این بوده که زیارت قسمتت نمی شد. بیا بروم. او را هم به خانه پدرش بردم و دست پدر را بوسید، از خانه پدرخانم آمدیم بیرون. پرسیدم:پاسپورت را کجا داده ای برویم بگیریم گفت: امروز جمعه است و تعطیل. گفتم: باشد برویم. رفتیم به همانجایی که قرار بود پاسپورت را تحویل بگیرد با تعجب دیدیم که تعطیل نیست از مسئول مربوطه پرسیدم گذرنامه این خانم چرا نیامده است در لیست نگاه کرد گفت صادر شده است ولی دست ما نیست در اداره پست است. پرسیدم: اداره پست باز است؟ گفت: بله رفتم اداره پست، گفتم گذر نامه خانم ع.م را بدهید از روی میز برداشت و داد دستم بدون اینکه بگوید کارت شناسایی یا شناسنامه اش را نشان دهید، در حالیکه صفی از مردم بودند که باید کارت ملی را نشان می دادند تا گذرنامه را تحویل بگیرند.همگی باهم مسافر اربعین شدیم. گره گذرنامه او به خاطر قطع رحم با پدرش بود.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت