توران خانم از پسرش گله می کرد: «حاج خانم دیگه خسته شدم از دستش، خونم رو کرده توی شیشه، زن می خواد، بهش گفتم: پسر تو نه خدمت رفتی نه سرمایه داری، بابات هم یه گارگره؛ از کجا بیاره برات زن بگیره؟ توی دنیای وانفسا»

من هم که فقط پنج سال داشتم از حرفهاش سر در نمی آوردم، مدتها ذهنم درگیر بود که چه جوری خون توران خانم را توی شیشه می کرد؟ . سال 1339 بود، اوج بیکاری و فساد، گرانی، بی فرهنگی زمان شاه، مردم برای یک لقمه نان به هر دری میزدند.

توران خانم برای یک لقمه نان توی عروسیها دایر و دنبک میزد، با ادا اطوار چند ریالی در میاورد.

می گفت:« پسرم میگه حالا که نمی تونی برام زن بگیری و زن خرج داره، نون می خواد، خونه می خواد؛ زن مصنوعی برام بگیر»

القصه که باید گفت الغصه شنیده ها حاکی است از این که زن چینی وارد بازار شده است و پشت مرز ها منتظر ورود است!

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت