باد آورده، بدبختی میآورد | ... |
با اصرار زیاد دعوت کرد، هروقت تهران میرویم یک وعده مهمانشان باشیم.خیلی ادعا داشت، که اهل کارهای خیر هستم و از لاف های گزاف زیاد میگفت.
با اصرار من همسرم قبول کرد که یک سری بهش بزنیم. البته علت رفتنم را، جذب کمک مالی برای حوزه در نظر داشتم.
آدرسی که داد، سعد آباد بود، ما هم عمرا میتوانستیم، پیدا کنیم.
قرار شد راننده بفرسته و ماهم دنبالش برویم. خیابانهای سعدآباد با درختان سپیدار و چنارهای سر بفلک کشیده، چشم انداز زیبا، هوای بدون دود و دم داشت.
خانه چهار طبقه با زیر بنای 700 متر مربع، زیر زمین استخر، همکف پارکینگ، طبقه اول دست مستاجر و طبقه دوم هم خودشان ساکن بودند.
وقتی وارد شدیم، فضای خانه خیلی سنگین بود. تزئینات سالن پذیرایی خیلی قدیمی بود. مجسمه های بودا و حیوانات با میز های چوبی قدیمی، معلوم بود که به انتخاب صاحب خانه نبوده است.با سن و سالشان هماهنگ نبود.
چون اصلیتشان را می شناختم که از اهالی یکی از روستاهای اطراف هادیشهر بودند.
[دوشنبه 1399-03-12] [ 08:08:00 ب.ظ ]
|