بنام او که نامش آشناست

و یادش دردلها غریب
چرا خدارادوست دارم؟


چرا دوستت نداشته باشم حال آنکه مرا اشرف مخلوقات قرار داده ای آسمان و زمینت را برایآدم شدنم من خلق کرده ای،بار خدایا هیچ دوستی زیباتر از تو نیست،هیچ قلبی نسبت به من مهربان تر از تو نیست و هیچ احساسی زیباتر از حضور احساس وجودت در دلها نیست.
حال دوست دارم تو را پرستش کنم چرا که هدف و مقصد من تویی،

تنهاتویی که سرچشمه ی زیبایی هایی ،تنها تویی که آرامش بخش وجودم هستی و باز تنها تویی که عیب ها را بر ما می پوشانی.


پروردگارا مرا پاک بپذیر گرچه روسیاهم زیرا می گویند در رحمتت همیشه به روی توبه کنندگان باز است،

خدایا من که دستم به آسمانت نمی رسد لااقل تو که دستت به زمینت می رسد دستم را بگیر،در این دتیای سرد و غبار امیدی جز تو ندارم امیدم را ناامید مکن.
گاه گاهی که دلم می گیرد،به خودم می گویم:
در دیاری که پر از دیوار  است، به کجاباید رفت؟
به که باید پیوست؟
به که باید دل بست؟
حس تنهای درونم می گوید:
بشکن دیواری که درونت داری!
چه سوالی داری؟
توخدا را داری
و خدا…
اول و آخر باتوست
و خداوندعشق است.

محبوبه نوروزی

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت