من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



رتبه


    خواهرم به تو می‌نویسم ...

    چهره و اندام فروشی

    به تو می‌نویسم. به تو که دوستت دارم.چون از چند جهت ما با هم نسبت داریم. ما همه از فرزندان حضرت آدم و حوا هستیم. از جهت انسانی خواهریم. از جهت دینی خواهر هستیم. از جهت جغرافیا هم وطن هستیم. این‌ها همه باعث می‌شود که من نگران آینده دنیوی و اخروی تو باشم.

    همیشه برایت دعا می‌کنم. دعا می‌کنم چون دوستت دارم. نمی‌خواهم ابزار دست دشمنان باشی. می‌خواهم که مقتدر و با شجاعت در کوچه خیابان تردد کنی.  دوست دارم از جهت علمی بدرخشی و من به تو افتخار کنم.افتخاری که همیشه با تو خواهد ماند و نام تو را جاودانه می‌کند. اما جلوه گری صورت و اندام مدت محدودی همراه تو است. باور نمی‌کنی به چهره فرتوت مادر بزرگت نگاه کن. حتی تو هم که او را دوست داری رغبتی به تماشایش نداری.پس به گونه ای در اجتماع ظاهر شو، بدون اینکه از تو استفاده ابزاری شود.

    تو را دوست دارم چون امام زمانم تو را دوست دارد. برایت دعا می‌کند. پس چند بار نامه ام را بخوان. دوستت دارم و آرزوی سعادتمندی برایت می‌کنم.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [جمعه 1403-02-07] [ 03:52:00 ب.ظ ]

    آرزوی دیده شدن ...

    چالش نوشتن

     

    صبح زود با سر و صدای مادرم بیدار شدم. سفره‌ی نان و کوزه آب آماده بود. مادرم همه را توی خورجین الاغ گذاشت. من را هم سوار حیوان کرد.

    وقتی رسیدیم به میدان ده از شلوغی جمعیت تعجب کردیم. من از روی حیوان چیز عجیبی دیدم. موهای شاخ شاخ همسایه باغمان بود.

    مادرم می‌خواست الاغ را هی کند تا برویم.لب زدم« صبرکن ببینم چه خبر شده» مادرم شگفت زده گفت چی شده پسرم!؟ « همسایه باغ که من ازش بدم می‌اومد، رفته روی چهار پایه وسط میدون همه نگاهش می‌کنند.» مادرم رفت تا از نزدیک او را ببیند. حرفم را باور نمی‌کرد. مادرم پرسید: این چکاریه که کردی؟

    گفت« چرا خیال می‌کنید باید همه خودشون رو خوشکل کنند تا مردم تماشاشون کنند. با اینکه خودم روخوشکل نکردم، این همه جمعیت اومده برای تماشا.پس به این زنها بگید بیخودی اینقدر زحمت نکشند مردم دوست دارن چیزهای عجیب غریب ببینن»مادرم غرغر کنان آمد الاغ را هی کرد و ما رفتیم.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [یکشنبه 1403-02-02] [ 01:24:00 ب.ظ ]