تن پوش عروسی بهترین دختر جهان | ... |
?????
از شادی در پوست خودم نمی گنجیدم؛ احساسی که نمیتوانم توصیفش کنم.
تنپوش عروسیِ بهترین دختر دنیا و سرور زنان جهان شده بودم. لحظه شماری میکردم؛ که چشمان بهترین جوانمرد دنیا او را به تماشا بنشیند.
صدای کوبهی در آمد. قلبم از شدت هیجان نزدیک بود توی دهانم بیاید. پرسید که هستی؟
صدایی از پشت در شنیده میشد که میگفت:
“من بیکسم. لباس ندارم. لطفا من را بپوشانید.”
بانو گفت: “همینجا بایست، برمی گردم.”
برگشت داخل اتاقش. همان لباس قبلی را به تن کرد. من را درون بغچهای گذاشت و از پشت در به مسکین داد.
شادیام چند برابر شده بود. خصوصا وقتی شنیدم که پدر مهربانش که اشرف مخلوقات است پرسید:
“دخترم لباس عروسیات کو؟”
بانو پاسخ داد:
” پدر جان! دادهام به فقیر.”
پدر دختر را نوازش کرد وفرمود:
“دخترم لباس کهنه ات را چرا ندادی؟”
بانو پاسخ داد:
” پدرجان مگر خداوند عزیز نفرموده است از آنچه دوست دارید انفاق کنید؟!
لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّي تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ”
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اشک در چشمانش حلقه زد و زهرا سلام الله علیها را به سینهاش چسباند.
✍️ #محمدی ?
#داستانک ??
#دورهمیهای_خانهی_بیبیطوبی ??
[سه شنبه 1400-04-22] [ 01:12:00 ب.ظ ]
|