تب منشی گری یا بردگی مدرن

آبی به صورتش زد، به آینه ربروش نگاه کرد، چشم هاش پف کرده بود؛ سرش درد می کرد، برای کم خوابی دیشب بود.حتما آقای رئیس این وضع ناراحت می‌شود، چون خیلی به تیپ ظاهر منشی اهمیت میده!
بچه را توی خواب شال و کلاه کرد، بدون خوردن صبحانه و بدون خداحافظی با همسرش بچه به بغل از خانه زد بیرون.
از ترسش به آشپزخانه نگاه نکرد، تا چشمش به انبوه ظرف های تلمبار شده روی میز نیفته، چون اصلا دوست نداشت ظروف نشسته بماند.
همیشه دوست داشت آشپزخونه برق بزنه و همه چیز سر جای خودش باشه.
با وزش هوای سرد پائیزی کودک بیدار شد، شروع کرد به گریه ، این کار هر روزشان بود.
کودک می دانست که باز هم باید برود مهد کودک و پیش خانم یاسی تا عصر بماند.
اصلا دوست نداشت بره مهد؛ همیشه دنبال مادرش کریه می کرد،این روی اعصاب زن جوان اثر بدی داشت، حتی سر کار هم صدای گریه را می شنید.
خانم جوان در یک موسسه منشی بود، با در آمدی که فقط کفاف پرداخت هزینه بیمه، مهد و ایاب و ذهاب و مانتو و کفش خودش می شد.
با خودش فکر می کرد، با این وضع آرش هم توقع داره که توی پرداخت قسط خرید تلویزیون جدیدی که خریدند کمک کنم!
دیشب بعد از رفتن مهمونا کلی باهم حرفشون شده بود.
آرش می گفت خسته شدم از بس غذای حاضری و کنسرو شده خوردم.
دیشب وقتی دست پختم  را دید گفت کاش همیشه بوی غذای واقعی توی خونه باشه.
مگر چقدر عمر داریم که با هم بودن را تجربه کنیم،
از صبح سرکار تا غروب، بعد هم میایی خسته و کوفته!
یک ریال هم نداری توی خرج خونه که هر روز در حال تعویض تجملات آن هستی کمک کنی!
تکلیف این طفلکی چی می‌شودکه مثل گوشت قربونی هر روز باید صبح زود از بچگی بیدار بشه بره مهد کودک و هر ماه هم یک جور مریضی بگیره، حالا خرج دوا دکترش بماند!

مگر تو چند تا دست داری؟ هشت پا که نیستی، هم کار بیرون هم خانه؛ همه را باهم جمع کنی؟

اصلا متوجه نیستی که مردی به نام آرش شوهر توست!
رسید به مهد کودک، دید دربسته است، با عجله دستش را روی زنگ گذاشت؛ کسی در ا باز نکرد.
به ساعتش نگاه کرد هفت و نیم بود، همیشه این موقع در باز بود.
تعجب کرد، بچه گریه می کرد خوابش کم شده بود!
ساک وسایل بچه را گذاشت کنار در ،و گوشی را از کیف دستی برداشت، شماره مدیر مهد را گرفت، صدایی مردی از آن طرف جواب داد، الو چرا صبح جمعه مزاحم می شوید می خواهیم روز تعطیل راحت یه چرتی بزنیم!
از ترس قلبش به شدت می زد، خیلی ترسیده بود و خجالت کشید که روز جمعه مزاحم شده و خودش و بچه را هم بی خواب کرده و این همه راه آمده تا مهد کودک همه الکی شده بود!

پ ن

وقتی به زندگی معصومین و سفارش آن ها در تامین یک زندگی ایده آل، معلوم می‌شود که بسیار عقب هستیم .مردانی که باید در کنار همسر به آرامش برسند تا بتوانند در جامعه زیر چرخ سنگین کار تاقت فرسا در فرایند تولید و ساختن جامعه و امرار معاش  برای خانواده تلاش کنند؛ در محیط های پرتنش روزگار را می گذرانند!

کودکانی که  قرار است مردان و زنان آینده باشند و پدران و مادرانی صبور و پر مهر باشند تا بتوانند فرزندانی قوی را تربیت کنند، خودشان محروم از آغوش پر مهر مادری سرشار از آرامش، بدون تربیت بزرگ می شوند.

و این تسلسل همچنان ادامه دارد، و می رود که نسلی بی حوصله بدون احساس مانند ربات در جامعه جایگزین گردد.

باید دوباره برگردیم و به سیره معصومین با چشمان باز نگاه کنیم.

حضرت علی علیه السلام و فاطمه زهرا علیهاسلام از رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم خواستند کارهای روزانه‌ی آن ها را تقسیم کند.
رسول خدا فرمود:« کارهای داخل منزل با فاطمه و کارهای خارج از منزل با علی باشد.»
فاطمه علیهاسلام می‏ فرماید: کسی نمی‌داند من چقدر خوشحال شدم از اینکه رسول خدا مرا از معاشرت با مردان بازداشت.

گرچه کارهای داخل منزل مربوط به زن و کارهای خارج از منزل مربوط به مرد است ولی این بدان معنی نیست که مرد هرگز نباید در منزل کمک کند و همیشه انتظار داشته باشد همسرش همه چیز را مهیا کند!

نه چنین نیست بلکه گاهی زن احتیاج به همکاری و همفکری دارد و باید شوهرش با تفاهم و خوشروئی به یاری او بشتابد. مثلا در دوران حاملگی یا نقاهت زایمان و یا زمان شیردادن کودک، باید مردان هم به امور داخل منزل کمک دهند.

امام صادق علیه السلام فرمود: امیرالمؤمنین علیه السلام برای منزل هیزم می‏آورد، آب تهیه می‏ کرد، منزل را جارو می‏ کرد، در پاک کردن عدس کمک می‏ کرد. فاطمه علیهاسلام هم گندم و جو آرد می‏ کرد، خمیر درست می ‏نمود و نان می‏ پخت.
توضیح:  روح اسلام زن را برای تربیت نسلی پر صلابت معرفی می کند و مرد باید برای تامین چنین پروژه‌‌ای دست به کمر بزند و خانواده را با نانی حلال  و روحی پر مهر به ثمر برساند.
منابع: بحارالانوار، ج 43، ص 81، ح 1.

به امید روزی که زنان عاقل شوند.

 

 

موضوعات: فرهنگی, باز آفرینی محتوای دینی  لینک ثابت