خاطرات خوبم از بایدهای طلبگی

سال 81 بود از داوطلبان پذیرش فقط دونفر قبولی داشتیم!

این دونفر از بچه های مثبت بودند، حیف بود که یک سال بیکار باشند تا سال بعد.

تصمیم گرفتیم طلبه خوابگاهی پذیرش کنیم. برای این کار باید درخواست می‌دادیم تا مدارسی که داوطلب زیاد داشتند، تعدادی را برای ما بفرستند.

توصیه مرکز این بود که قبل از مصاحبه طلبه درخواست کن؛ من میدانستم که این کار شدنی نیست.

طبیعیه که هر مدیری دوست داره اول خودش بهترین ها را انتخاب کند، بنابراین حرمت خودم را حفظ کردم، بعد از مصاحبه تقاضا دادم.

در آن سال هم به آن مدرسه اجازه پذیرش بیش از 30 نفر نداده بودند.

برای همین اسامی پانزده نفر، یعنی از نفر سی و یکم تا چهل  و پنجم را به مدرسه ما منتقل کردند.

وگوشی مدرسه زنگ می زند و پشت خط صداهای نگران طلابی است که با یک آرزویی برای مدرسه مبدا، که برای خودش اسم و رسمی در کرده بود، شرکت کرده بودند و قبول شده بودند.

بعد متوجه می شوند که باید بروند به یک مدرسه ای که تازه تاسیس شده و در منطقه مرزی .

بعد‌ها خودشون می گفتند: از ادامه طلبگی منصرف شده بودیم، وقتی صدای مدیر را می شنیدیم که با محبت و صمیمیت حرف میزد، دوباره عشق طلبگی سر وامی کرد.

مثلا وقتی می پرسیدند چه چیز‌هایی باید بیاوریم؟ گفته می‌شد، عزیزم شب‌ها روی چی می خوابید؟ تشک پر قو، یا پشم گوسفند هرچی که دوست داری رویش بخوابی با خودت بیار.

خلاصه کلاس با 17 نفر خوابگاهی تشکیل شد، بقیه هم از سال های قبل روزانه بودند.

در سه خانه آپارتمانی که از داخل کمد های دیواری به هم وصل کرده بودیم، عین خانه های خرمشهر که در زمان جنگ، برای عبور و مرور رزمندگان با هم متصل شده بود.

اتفاقا آن سال زمستان سختی را گذراندیم، تمام لوله های آب و فاضلابمان ترکید.

ولی این 17 نفر طلبه بقدری ساخته شده بودند، فعال، فهمیده، با ادب، ایثارگر، هماهنگ در کارهای مدرسه، که تلخی مشکلات را متوجه نشدم.

انگار که 17 نفر کمک کاربرای مدیر به مدرسه آمده بودند.

در نظافت مدرسه، وسایر برنامه ‌ها همکاری داشتند.یکی از این طلبه‌ها به حدی فداکار بود، که به او عنوان جدیدی به او داده بودند. به نام خاله معروف بود.

خصوصا در درس و مباحثه بسیار فعال بودند، وقتی بهشان گفتم که مدرسه مبدا شما را با این فکر که امتیاز تان از آن سی نفر قبلی کمتر بوده به مدرسه ما فرستاده است؛ تلاششان چندین برابر بیشتر شد.

همه با معدل بالا قبول شدند. و اکثریتشان در تربیت مدرس ادامه تحصیل دادند. بیشترشان در حوزه های علمیه به عنوان معاون و استاد مشغول فعالیت هستند.

خصوصا وقتی در مرکز تربیت مدرس مشغول بودند، از طرف مدیرشان از بنده تشکر می کردند که چنین طلابی را داشته ایم.

بعضی هم در سطح دکتری تحصیل کرده اند.

تجربه خوب و دوست داشتنی من ازپذیرش اولین دوره خوابگاهی که زمینه شد تا هرسال خوابگاهی بپذیریم.

 

 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت