بچههای انقلابی | ... |
سال 1357بود بری خریدن سبزی آمدم سر کوچه بچههای محله دور هم جمع شده بودن و معلوم بود که نقشهای داشتند، یک تایر ماشین آورده بودند سر کوچه آتش زده بودند و داخل کوچه مرگ برشاه میگفتند، گاردیها هم نمیتوانستند با ماشین وارد کوچه بشوند؛ بچهها تا گاردیها را می دیدند تو پس کوچهها قایم میشدند. دلشان میخواست تظاهراتشان را به خیابان بکشند از ترس گاردیها نمیتوانستند از کوچه خارج بشوند.
از صبح چند بار بچهها به سر خیابان سرک کشیده بودند، ولی هنوز ماشین گاردیهای شاه با مامورای مسلح ایستاده بودند. بچهها دیگر حوصلشان سر رفته بود.سرانجام به فکر شان افتاد با یک نقشه گاردیهارا به ترسانند!
یکی رفت از بقالی محله که ته کوچه بود چندتا قنبیت(نوعی کلم) که به اندازه نارنجک بود گرفت آمد، یکی یک قوطی رنگ بنفش آورد، سریعا رنگش کردن.هرکسی میدید خیال می کرد نارنجک است!
یکی از بچه ها کلم را برداشت رفت به نزدیکترین کوچه که به سر خیابون میرسید، از کنار کوچه یکی از کلم هارا به طرف گاردیها پرتاب کرد، پرتاب کردن کلم همان، رو زمین خوابیدن گاردیها همان!!
کلم چرخید و افتاد توی جوی کنار خیابون و همراه فشار آبی که توی جوی آب بود رفت زیر پل و از دید ماموران گم شد.گاردیها که خیلی ترسیده بودند سریعا سوار ماشینها یشان شدند و فرار و برقرار ترجیح دادند .
بچهها نفس راحتی کشیدند و آماده مرگ برشاه بازی شدند. من هم برای سبزی خریدن از کوچه خارج شدم و به سبزی فروشی رفتم.
بچه ها از 6-7-8-9 ساله
[سه شنبه 1401-11-18] [ 05:19:00 ب.ظ ]
|