زندگی به سبک ابوحمزه | ... |
رفته بودم سنوگرافی و اولین بار بود که صدای تپش قلبش را شنیدم، با شنیدن صدای قلبش ضربان قلبم تند شد.
خانم پزشک خیلی سفارش کرد که برای ادامه زندگی نوزاد باید مواظب باشی!
بچه، فقط به تو وابسته است، باید در تمام دوره بارداری در استراحت کامل باشی،و گرنه زبانم… ممکنه که بچه ات زنده نمونه ،قلبم هری ریخت.
نوزاد تو مانند یک میوه نارسه که با یک دم برگ به شاخه درخت وصل است، هر وزش بادی و یا ضربه نوک پرنده ممکن است آن را از شاخه جدا کند!
الحمدالله آن مدت را با تمام سختی به شیرینی گذراندم.
با تولدش وابستگی او را بیشتر متوجه شدم، اگر توی بغلم بود آرام بود وقتی که توی گهواره می گذاشتمش چنان شیون میکرد که فکر میکردم حتما بیماری خاصی دارد.
با بغل کردن آرام میگرفت و گاهی هم لبخند زیبایی تحویلم میداد.
هرقدر مرا بیشتر میشناخت وابستگی او بیشتر میشد.
این وضع همچنان ادامه داشت، لحظهای تحمل دوری از مرا نداشت، حتی زمانی که سیر بود باز هم از دوری من بیقراری میکرد.
تا جایی که هنگام نمازخواندن هم او را بغل می کردم .
###
بعد که بزرگتر شد اگر به خاطر اشتباهش تنبیه میشد باگریه به طرف من میدوید، و حالا اشک من بود که سرازیر میشد.
وقتی از تاریکی می ترسید آغوش من بهترین جایگاه بود.
وقتی برای کار خوبش تشویقش میکردم ،برق شادی را توی چشماش میدیدم.
یعنی هنگام شادی، گریه، ترس در همه حال من پناهش هستم و با من زندگی میکند.
فرزندم با وجود من هیچ وقت نگرانی نداشت ،نگرانی غذا ، و امنیتش ، احساسش پر از امید بود.
آنوقت بود که فهمیدم من بهشت کودکم هستم.
###
خدایا من هم مثل کودکی هستم که میخواهم با تو زندگی کنم هنگامی که گرسنه میشوم این توهستی که با نعماتت مرا سیر میکنی، اگر اجازه تو نبود لقمهای از گلویم پائین نمیرفت،
بارلها بدون اذن تولب به غذا زنم.
هنگام تشنگی این اجازه توست که قطرات گوارای آب را به من مینوشانی، از سحری تا افطار آبی نمینوشم.
وقتی که میترسم این پناه توست که به من آرامش میدهد.
بارلها من مثل یک کودک هستم که بدون لطف رحمت تو ادامه زندگی برایش امکان ندارد.
پرودگارا! در این شب ها و روزهای رمضاینت به تو وابسته شدهام و کاش این وابستگیم را بعد از ماه مهمانیت برایم مهیاکنی تا بدون اذن تو همان گونه از حلال هایت استفاده نمیکردم ؛ چشم هوس هایم را کورکنی به حرامت گرفتار نشوم.
خدایا کمک کن تا ابد و دهر کودکت باشم، با همان باور و امید .
خدایا خودت را به من بشناسان، که اگر بشناسمت عاشقت خواهم شد!
سیدی اگر دستم را نگیری با یک باد خشن و شاید رقیق از تو جدا شوم.
اگر نبود لطف و رحمت تو معلوم نبود به چه سرنوشتی دچار شده بودم!
پروردگارا به تشویق تو نیاز دارم تا شادی آن را تا عمق سلول های بدنم احساس کنم و آنوقت است که رشد میکنم و به بالندگی می رسم.
خدایا می خواهم به سبک ابوحمزه زندگی کنم، مولای مهربانتر از مادر، در این روزهایی که میهمان تو هستم و چه سعادتی بالاتر و برتر که اذن دادی تا به بهشت رمضانت ورود کنم، و در بغل کریمانهات بهشت آخرتت را احساس کنم.
هرچند فقط امید به رضایتت دوختهام، وقتی در این روزهایی که با گرسنگی و تشنگی گذراندم و تحمل کردم یعنی که نیازمند تشویقت که رضایتت میباشد هستم ،نه بهشت و آب و حور غلمانش…
خدایا از کوتاهیهای که به علت جهلم بوده مرا ببخش. خدایا به غیر خودت کسی را ندارم.
لَاسْتِیجابٍ لِعَفْوِكَ عَنّی بَلْ لِثِقَتِی بِكَرَمِكَ وَ سُكُونِی إلی صِدْقِ وَعدِكَ وَ لَجَأی إلَی الإیمانِ بِتُوحِیدِكَ وَ یَقِینِی وَ بِمَعْرِفَتِكَ مِنّی أنْ لا رَبّی غِیرُكْ وَلا إلهَ إلا أنْتَ وَحدَكَ وَلا شَرِیكَ لَكْ .”
هرچند من لیاقت ندارم، ولی به امید تو آمدم و میخواهم به تو وابسته باشم،همانگونه که طفلم به من ایمان و باور داشت که او را گرسنه و تنها نخواهم گذاشت.
و توعالی ترین و نهایی ترین امید من هستی و من بدون تو هیچم.
کاش ایمان من هم مثل کودک به خدایم بود.
خدایا بهشت من تویی
#همنوا_با_ابوحمزه
[شنبه 1397-03-05] [ 03:20:00 ب.ظ ]
|