تو جلسه‌ی دیروز حبیبه‌خانم می‌گفت: “بی‌بی‌خانم، دیروز با نوه‌ام بحثم شده بود.”
بی‌بی اخم‌هایش را تو هم کشید و گفت:"سرچی؟”

حبیبه خانم خودش را جمع و جور کرد و گفت:” از نوه‌ام خواستم در باره مذاکرات برجام و لبخند آقاظریف با خانمی که کنارش تو مذاکره می‌نشینه، (اسمش تُک زبانم هست) شعر طنز بگو.
میدونی جوابم را چی داد؟! گفت: من به سیاست کاری ندارم!?
ماندم جوابش را چی بگم؟!?
بهش گفتم هی ادعا داری که منتظر امام زمان هستی، وقتی بیاد چجوری کمکش می‌کنی!؟ ?
چرا ادعا می‌کنی که عاشق شهدا هستی؟ فکر می‌کنی اونها برای چی جهاد کردند و شهید شدند!؟?

بی‌بی‌طوبی حرفهای حبیبه خانم را که شنید رو به حاضران در جلسه کرد و گفت:” خب خانمها! حرفهای حبیبه‌جان را شنیدید. کدامتان بلدید جواب نوه‌اش را بدید؟”

زهره خانم از ته جلسه دستش را بالا برد و گفت من آماده‌ام.

بی‌بی لبخندی زد و گفت: “خب منتظریم که بشنویم.”

#ادامه_دارد
#تجربیات_تلخ_شیرین ??


https://eitaa.com/joinchat/4197580908Ca005a3362d

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...