عروس ژولیده

دوباره سر کله زن همسایه باغمان پیدایش شده بود. ازچایی هیزمی هم خبری نبود. کنجکاو شدم که برای چه کاری آمده است. رفتم پیش مادرم نشستم.باز موهای شاخ شاخ شده‌اش را دیدم حالم بد شد. علاوه بر موهای سرش، بوی عرقش حالم بدتر می‌کرد. بوی عرقی که از شتر همسایه خانه‌مان حس می‌کردم؛ از این زن هم می‌آمد. داشت گریه می‌کرد.با هق هقش می‌گفت « رفتم خونه مادر شوهرم، داشتم بهش توی سبزی پاک کردن کمک می‌کردم؛ »گفت: «لازم نکرده تو کمک کنی با اون موهای ژولیدت حالمون به هم می‌خوره» مادرم بهش گفت« موهات را شونه کن حمام برو تا بهت گیر ندن» باز با گریه و هق هق گفت« من از بچگی از حمام می‌ترسم، مادرم با آب داغ من را می‌شسته، موهای سرم را  شونه میزد می‌کشید دردم می‌گرفت برای همین ترس توی جونم مونده» مادرم نصیحتش کرد. خودت شانه کنی دردت نمی‌گیرد.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...