اما حالا در شهرهایی که انسان‌ها زندگی می‌کنند شریعت ابلیسی حاکم است و کسی که بخواهد برای هدایت انسان‌ها مبعوث شود باید دارای شریعت الهی باش. به همین خاطر خداوند اولین شریعت الهی را به نوح نبی منسوب می‌کند. ( شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا)


محل اجتماعات انسانی در دوره نوح نبی بستر دریای مدیترانه بوده است که تا آن موقع هنوز دریای مدیترانه به وجود نیامده بود. آن منطقه دارای جلگه‌های حاصلخیز و جنگل‌های خوش آب و هوایی بوده است.


قوم نوح در مرحله بالایی از دنیا پرستی و طغیان قرار داشتند. به همین خاطر نیاز بود تا پیامبری برای آنان فرستاده شود که آن‌ها را از عاقبت و سرنوشت‌شان بترساند و انذارشان دهد؛ چرا که آنها در حال حرکت به سوی هلاکت و نابودی بودند. بسته هدایتی حضرت نوح بسته‌ای بود که قوم خودش را از عاقبت شوم‌شان انذار می‌داد(انی لکم نذار مبین)
حصرت نوح در راستای بیم دادن قومش به آنان فرمود کسی را بجز خدای یگانه، اله خودتان قرار ندهید.( ان لا تعبدوا الا الله)


#معنای_اله
زندگی انسان بر روی زمین با سختی‌های بسیاری همراه است. به عنوان مثال فقط کشاورزی کردن و تولید گندم سختی‌های بسیار زیادی دارد تا جایی که برخی گفته‌اند آیا این انسان بود که گندم را اهلی کرد یا گندم بود که انسان را اهلی کرد. همچنین بیماری‌های واگیردار که در بین انسان‌ها شایع می‌شد و جان انسان‌های بسیاری را می‌گرفت نیز سختی بیشتری را به زندگی انسان تحمیل می‌کرد. همچنین انسان برای دامداری زحمت زیادی متحمل می‌شد.

 

علاوه براین احساسات درونی مثل عشق، افسردگی، غم و غصه و… زندگی را بر روی زمین برای انسان سخت تر می‌کرد.
در این سیاره سختی‌ها که انسان دائما نگران است و ترس از دست دادن نعمت‌ها را دارد نیاز به تکیه‌گاهی دارد که او را آرام کند. هرچقدر این تکیه‌گاه قدرت بیشتری داشته باشد انسان تکیه کرده به او آرامش بیشتری دارد. به حالی که هنگام تکیه کردن انسان به این موجود دست می‌دهد واله‌شدن می‌گویند و آن تکیه‌گاه را اله می‌نامند.

 

زمانی که مردم تصمیم بگیرند که در مشکلاتشان به انبیاء مراجعه کنند در واقع مشغول پرستش خدا هستند؛ چرا که انبیاء نیز با اتصال به منبع وحی برای مشکلات مردم راه حل درست می‌کردند اما هنگامی که مردم تصمیم بگیرند که به انبیاء تکیه نکنند دیگر محور پرستش، در چنین جامعه‌ای خدای یگانه نخواهد بود . ممکن است مردم در مقابل تکیه به خداوند یگانه، چیزهای متفاوتی را تکیه‌گاه خودشان قرار دهند که در واقع منجر به شریعت ابلیسی می‌شود.


از آنجایی که انسان خودش را در این زندگی سخت، بسیار فقیر می‌بیند به سوی تکیه‌گاه‌های متفاوتی پناه می‌برد. گاهی اوقات پناهگاه انسان‌ها یک انسان یا تکه‌ای سنگ يا پول می‌باشد که هنگام سختی‌ها به آنها پناه می‌برد. حتی در امیالی مانند گرسنگی و تشنگی نیز ممکن است به اشیاء پناه ببرد و نیتش این باشد که این اشیاء می‌توانند نیاز او را برطرف کنند.

 

هرچند انسان موجودی نیازمند و فقیر است اما تنها کسی که می‌تواند تکیه‌گاه مطمئنی برای او باشد خداوند متعال است که غنی ترین موجود عالم هستی می‌باشد .(انتم‌الفقراء‌الی‌الله‌والله‌هو‌الغنی‌الحمید)
حضرت نوح نیز همین مطلب را برای قومش بازگو کرد که بجز خدای یگانه هیچ چیز دیگری را اله و معبود خودتان قرار ندهید؛ چرا که در آن الهه‌های متعددی برای پرستش در مقابل پرستش خدای یگانه وجود داشت.


شدت انحراف قوم نوح بقدری بود که نه تنها کارهای خیر را انجام نمی‌دادند بلکه حتی حسرت انجام آن را نیز نداشتند و اصلا انجام دادن آن را دوست نداشتند (در حالیکه گمراهانی مثل بعضی افراد مثلا شراب خوار یا دزد هرچند کارهای زشت انجام می دهند ولی کارهای خوب را دوست دارند)و این انحطاط‌ها در تمام بدنه جامعه نهادینه شده بود تا حدی که فقرای جامعه و مردم پائین دست نیز امیال و آرزوهایشان همانند اغنیا و اشراف شده بود. هرچند شاید پاسخ مردم پایین دست به این امیال کفرآلود دقیقا همانند اغنیا و اشراف نبود اما دقیقا در همان مسیر قرار داشت.


همچنین این قوم از زمان کو کی به فرزندانشان آموزش می‌دادند که سخنان این مرد(نوح) را گوش ندهید و او را مسخره کنید.(مثل وهابیت و داعشی‌ها و صهیونیست )
در چنین شرایطی مردم این شهر در حالت بحرانی قرار دارند و هرلحظه به سوی هلاکت پیش می‌روند. به همین خاطر هنگامی‌که حضرت نوح با آنان سخن می‌گفت به آنان فرمود: من شما را از عذاب روزی دردناک می‌ترساند که به زودی به آن دچار می‌شوید . منظور از عذاب دردناک در سخنان نوح نبی همان طوفان خطرناکی است که انبیاء سابق نیز وعده آن را به مردم داده بودند.

 

پس از آن که حضرت نوح بسته هدایتی خود را به طور کامل به همگان عرضه کرد مردمش در صدد پاسخ به استدلال‌ها و سخنان نوح برآمدند. اما به جای آن که مردم به صورت مستقیم با نوح سخن بگویند ملآ با او صحبت کردند و این بدان معنا است که مردم این جامعه به طور کامل از این افراد حرف شنوی دارند و تصمیمات‌شان را کاملا قبول دارند.
آن‌ها در مقابل استدلال‌ها وانذارهای نوح به او گفتند:

اولا که تو بشری همانند خود ما هستی. ثانیا عده‌ای که از طرفداری می‌کنند مردمی مستضعف و پا برهنه هستند و هیچ شرافتی ندارند. ثالثا شما هیچ برتری بر ما ندارید. پس تو یک انسان دروغگو هستی!!
پاسخ‌هایی که ملآ به سخنان نوح می‌دادند هیچ ربطی به استدلال‌ها و سخنان او نداشت ولی چون رسانه‌های جامعه بودند با این کار می‌خواستند تا دعوت نوح را خراب کنند.


ملآ پس از این به نوح گفتند که اگر تو از جانب خداوند هستی پس کاری کن که همه ما به تو ایمان بیاورم و ما را مجبور به پذیرش دین خودت بکن.
حضرت نوح در پاسخ به آنان فرمود: شما انسان‌های مختار و دارای قدرت عقل و انتخابگری هستید و من اجازه مجبور کردن شما را ندارم و اصلا روش هدایتی خداوند متعال این‌گونه نیست که کسی را مجبور به پذیرش هدایت کند. (لا اکراه فی الدین)علاوه بر این که من تا زمانی که درون شما اضطرار به هدایت و پرستش خداوند ایجاد نکنم هیچ کدام از سخنان من برای شما فایده‌ای نخواهد داشت.


علت این سخن حضرت نوح آن است که انسان تا زمانی که احساس اضطرار درونش ایجاد نشود هرگز به سوی مقصدی حرکت نمی‌کند. به عنوان مثال انسانی که سیراب است هرگز به سوی آب گوارا حرکت نمی‌کند اما انسان تشنه همین قدر که احتمال وجود آب گوارایی را بدهد فورا به سوی آن حرکت می‌کند چرا که احساس نیاز و اضطرار به آن را دارد.(وقتی در امواج دریا و غرق شدن هست بسوی خدا نیازمند می شود)


حضرت نوح به قومش فرمود شما نسبت به پذیرش خداوند و پرستش او کراهت دارید و تا زمانی که نسبت به خداوند احساس اضطرار نکنید هرگز به سوی او حرکت نخواهید کرد و من هم اجازه ندارم که کسی را برای حرکت به سوی خداوند مجبور نمایم.


پس از این سخنان حضرت نوح برای این که انگیزه‌ای را در دل مردم ایجاد کند فرمود: من در مقابل دعوتم از شما هیچ مال و اجرتی را طلب نمی‌کنم و آجر و مزد من تنها با خدا است.
شاید این سخن در دل مردمی که مخاطب نوح بودند ذره‌ای اثر کرده باشد چرا که کاهنان معابد در قبال پرستش بت‌ها از آنان اموال زیادی را دریافت می‌کردند. خدای نوح که می‌تواند رزق و روزی بندگان خودش را تامین کند به مراتب از بت‌ها مستغنی‌تر وقدرتمندتر و پرستیدنی است.


سپس حضرت نوح در حمایت از مستضعفین و فقرایی که طرفدانش بودند فرمود : من هرگز این افراد را از خودم طرد نمی‌کنم چرا که من از خداوند می‌ترسم. علت این سخنان دلنشین و عدالت خواهانه نوح نبی آن بود که اشراف اصلا پابرهنگان جامعه را انسان حساب نمی‌کردند و حاضر نبودند دینی را بپذیرند که مستضعفین نیز همان دین را قبول کرده‌اند. حضرت نوح شعار برابری تمان طبقات اجتماعی را سر می‌دهد و به تمام اشراف و طبقات بالای جامعه اعلام می‌دارد که دین من برای تمام طبقات اجتماعی واحد است و انسان با یکدیگر هیچ تفاوتی دارند.


هرچند این ملآ بودند که سخنان نوح نبی را پاسخ می‌دادند اما مخاطب نوح فقط آن‌ها نبودند و تمام توده‌های مردم سخنان پیامبر خدا را می‌شنیدند. اما چرا با وجود آن که سخنان نوح به نفع طبقات مستضعف جامعه بود و سخنش را هم می‌شنیدند اما باز هم به نوح ایمان نمی‌آورند؟

باید در ادامه علت این که چرا مردمی که دعوت نوح به نفع آن‌ها است اما دعوت او را انکار می‌کنند بررسی کنیم و حال این مردم را کمی مورد دقت قرار دهیم. ظاهر ماجرا آن است که ریشه اصلی انکار دعوت نوح توسط مردم به همان الهه‌هایی باز می‌گردد که حالا مردم وآله و شیدای آن‌ها شده‌اند و نمی‌توانند از آن‌ها دست بردارند و به اله نوح بیاورند. دل کندن از الهی که مردم به پرستش آن عادت کرده‌اند برای آن‌ها بسیار سخت است و باید منتظر باشیم و ببینیم که حضرت نوح چگونه با آن‌ها سخن خواهد گفت.

صفحات: · 2

موضوعات: تحریر دروس استاد نخعی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...