شیخ محمد باقر مکی از بعضی موثقین نقل می‌کند:«وقتی به مسافرت می‌رفتم، و کشتی روی دریا شکست و من به جزیره‌ای افتادم. در آن جزیره میمونی را دیدم که از چاهی آب می‌کشید و در حوضی که آنجا بود می ریخت! در این حال مشاهده کردم، فیلی از دور پیدا شد و تا کنار چاه آمد و آن میمون را با زجر و عذاب کشت و زیر پاهای خود له کرد و تمام آب حوض را خورد و رفت.

ادامه مطلب :

طولی نکشید دیدم میمون زنده شد و شروع کرد به آب کشیدن و داخل حوض می ریخت. روز بعددیدم همان فیل آمد میمون را کشت و زیر پای خود له کرد و آب حوض را خورد و رفت. باز میمون زنده شد و شروع به آب کشیدن کرد.
می‌گوید: من از دیدن این ماجرا بسیار متعجب شدم و در حیرت فرو رفتم. آن میمون فهمید که من در تعجب هستم. نگاهی به من کرد و گفت:فلانی! مگر مرا نمی شناسی؟
گفتم:خیر،گفت: خدا لعنت کند دشمنان آل محمد صلی الله علیه وآله را.آیا اسم مامون عباسی را شنیده‌ای؟
گفتم: بلی،گفت: من همان مامون هستم، از وقتی که مرده‌ام به سبب ظلمی که به حضرت‌رضا‌علیه‌السلام کرده‌ام، خداوند مرا به این عذاب گرفتار کرده است که هر روز آب بکشم و داخل حوض بریزم، این فیل بیاید مرا با این نحو بکشد و آب حوض را بخورد و باز خدا مرا زنده کند. و خوراک من در این جزیرره فضله‌های این فیل است و کار من فقط آب کشیدن برای این فیل می باشد.
منبع کشکول النور،ج1، ص241 به نقل از تحفه الرضویه.

موضوعات: آموزنده  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...