قرار نیست فقط جمعه ها انتظار ظهورت را بکشیم... | ... |
قرار نیست فقط جمعه ها انتظار ظهورت را بکشیم…
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺟﻤﻌﻪ ﻧﯿﺴﺖ …
” ﺁﻗﺎﯼ ” ﻣﻦ …
ﻗﺮﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﻏﺮﻭﺑﻬﺎﯼ ” ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ” ﺗﺎ ﻏﺮﻭﺏ “
ﺟﻤﻌﻪ “
ﺳﺮﺍﻏﺖ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ …
ﻗﺮﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ ﻓﻘﻂ ” ﺟﻤﻌﻪ ﻫﺎ ” ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ” ﻇﻬﻮﺭﺕ ” ﺭﺍ
ﺑﮑﺸﯿﻢ …
ﺁﺭﯼ …
” ﺷﻨﺒﻪ ” ﻫﻢ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺍﺯ ” ﺩﻭﺭﯾﺖ ” ﻧﺎﻟﻪ ﺳﺮ ﺩﺍﺩ …
” ﯾﮑﺸﻨﺒﻪ ” ﻫﻢ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ” ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﺕ ” ﺭﺍ ﮐﺸﯿﺪ …
” ﺩﻭﺷﻨﺒﻪ ” ﻫﻢ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺩﻧﺒﺎﻝ ” ﮔﻤﺸﺪﻩ ” ﮔﺸﺖ …
” ﺳﻪ ﺷﻨﺒﻪ ” ﻫﻢ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﺎ ” ﺁﻗﺎ ” ﺩﺭﺩ ﺩﻝ ﮐﺮﺩ …
” ﭼﻬﺎﺭ ﺷﻨﺒﻪ ” ﻫﻢ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ” ﺁﻗﺎ ” ﮔﻨﺎﻩ
ﻧﮑﺮﺩ …
ﯾﺎ ﺑﻦ ﺍﻟﺤﺴﻦ
ﺩﻭﺭﯾﺖ ” ﺩﺭﺩ ” ﺑﯽ ” ﺩﺭﻣﺎﻥ ” ﺍﺳﺖ
ﺍﯼ ” ﭘﺴﺮ ﻓﺎﻃﻤﻪ “
ﺍﻣﺮﻭﺯ ” ﺟﻤﻌﻪ ” ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻣﺎ … ” ﺩﻟﻢ ” ﺑﺮﺍﯾﺖ ” ﺗﻨﮓ “
ﺍﺳﺖ…
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏ ﯾﺎ ﺍﺑﺎ ﺻﺎﻟﺢ ﺍﻟﻤﻬﺪﯼ ( ﻋﺞ)
احمدی
حجاب
با تو من درجهان هویدا شدم
گر نبودی پا در هوا می شدم
با تو من پاک و خالص شدم
گر نبودی؛ناپاک و ناقص می شدم
با تو من زهرایی شدم
گر نبودی؛چگونه ولایی می شدم
با تو من حسینی شدم
گر نبودی،چگونه فرزند خمینی می شدم
با تو من خواهر شدم
گر نبودی ؛ چگونه؟ مادری می شدم
با تو من جان به دین می دهم
با تو من در ره قرآن فدا می شوم
خانم حکیمه حسن بگلو(پایه اول)
“دل شکسته”
یک خونه بود بزرگ بود بزرگ بزرگ بود
تو اون خونه یک خانم بزرگ بود بزرگ بزرگ بود
توی حیاطش یک حوض داشت
کنار حوضش یک رز داشت،اون رز خیلی ناز بود
مثل خانم بزرگ بود راستی گفتم
حوض آبی بود توی حوضش ماهی بود ماهی یاسی بود
اما دلش آسی بود کنار حوضش نشستم
یکدستم توی حوض بود یک دستم روی رز بود
رز برگهایش ریخته بود
اخه دلش گرفته بود راستی گفتم ماهی یاسی بود
اما دلش اسی بود انگار ماهی جون نداشت
توی حوضش حال نداشت من و رز و ماهی خسته بودیم
انگار از این دنیا رسته بودیم
انگار صدایی اومد صدای نازی بود صداش ارومم کرد
اروم ارومم کرد
صداش برد منو خونه انگار صداش خیال بود
تیک تیک ساعتش بود
ساعتش شکسته بود اخه اونم خسته،انگار منم خسته بودم
همون جا نشسته بودم
بازم صدایی اومد صدای شرشر اومد آسمونم خسته بود
آخه بالشو بسته بود
چشمم بر قاب عکس روی تاقچه افتاد چشام نبود سیل بود
آخه اونم سیر بود توی دلش تیر بود
مهدیه رحیمی(پایه اول)
داعش،چه ز"ما"و"کربلا “میدانی؟
ما را ز سر بریده می ترسانی؟
ما گر ز سر بریده می ترسیدیم
در مستی مرگمان نمی رقصیدیم
ما شیفته ی راه شهادت هستیم
سرباز و فدایی ولایت هستیم
صد بار اگر کشته به راهش گردیم
با جان دگر دوباره بر می گردیم
شاگرد کلاس اول عباسیم
پس روی حسین و زینبش حساسیم
تا باز بفهمی که چه بی پرواییم
با سر به سِتیزِ خنجرت می آییم
کودک نشوی،گول خودت را نخوری
باخنجر خود دست خودت را نَبُری
پا را ز گلیم خود فرا تر نَبَری”
این لقمه بزرگ است،دهان را نَدَری
با پا به سر بخت سیاهت نزنی
با دست خودت گور خودت را نَکَنی
پایت به حریم کربلا وا بشود
صد کرببلای تازه برپا بشود …
با سلام وخسته نباشید ِـوبلاگ پرباری دارید التماس دعاـ رقیه احمدی
_____________________________
سلام موفق باشی
سلام ،یاحجت الله ادرکنی"الهم عجل لولیک الفرج"التماس دعا
________________________________
سلام آمین
مبادا دشمني ها پا بگيرد
حديث نفس، در دل جا گيرد
هر آن كس را كه من مولاي اويم
مبادا جز علي مولا بگيرد
________________
احسن
خدايا سرده اين پايين
از اون بالا تماشا کن…
اگه ميشه فقط گاهي
خودت قلب منو"ها"کن
خدايا سرده اين پايين
ببين دستامو مي لرزه
ديگه حتي همه دنيا
به اين دوري نمي ارزه
تو اون بالا من اين پايين
دوتايي مون چرا تنها ؟
اگه ليلا دلش گيره
بگو مجنون چرا تنها؟!!
بگو گاهي که دلتنگم
ازاون بالا تو مي بيني
بگو گاهي که غمگينم
تو هم دلتنگ و غمگيني
خدايا…من دلم قرصه!!
کسي غير از تو با من نيست
خيالت از زمين راحت
که حتي روز،،،روشن نيست
کسي اينجا حواسش نيست
که دنيا زير چشماته
يه عمره يادمون رفته
زمين دار مکافاته!!!
فراموشم ميشه گاهي
که اين پايين چه ها کردم
که روزي بايد از اينجا
بازم پيش تو برگردم
خدايا…وقت برگشتن
يه کم با من مدارا کن
شنيدم گرمه آغوشت اگه میشه منم جاکن
_________________موفق باشی نگفتی شعر از کیه
واقعا قرار نیست فقط جمعه ها انتظار ظهورش را بکشیم اصلا جمعه ها انتظارش را میکشیم؟!!!!؟؟؟
________________________________
همین طوره
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1393-06-30] [ 11:20:00 ب.ظ ]
|