کرونا فصلی برای رویش
بعد از چهل روز دست و پنجه نرم کردن با کرونا، مغلوب شدم.همه قطع امید کردند. پزشکان خانواده، ناامید از نجاتم بودند. برایم به هردری زده بودند تا شفایم رو بگیرند. ولی هیچ اثری نداشت. انگار یکی بهم تلنگر زد که خودت باید اقدام کنی!مرگ رو با چشمانم دیدم. همه زندگی جلوی چشمانم رژه می‌رفت. مثل یک فیلم! یکجای فیلم رو که دیدم لرزیدم! دوباره از اول تماشایش کردم. به خاطر اشتباهم زندگی همسایه مان بهم ریخته بود. دستگیر شد. هرچه از خودش دفاع کرد کسی نپذیرفت. خیلی آزار دید. آبرویش در روستا به حراج رفت. هیچکس به او اعتماد نداشت. سرانجام از شدت فشار به دروغ اعتراف کرد، کار من بود! دوسال زندان رو پذیرفت. همسرش در بین روستائیان به چشم زن متهم مشهور شد.پدر بزرگ از دنیا رفته بود. اموالش بین وراث تقسیم شده بود.
باید یک کاری بکنم. باید اشتباهم رو جبران کنم. مرگ تا خرخره ام آمده بود. با اگسیژن هم نمی‌توانستم نفس بکشم. احساس می‌کردم زیر خروارها خاک گور هستم. قبل از بیماری، گودال عمیق گور دوستم رو که بر اثر کرونا مرده بود دیده بودم.حالا خودم رو ته آن می دیدم. صدای پزشکم رو شنیدم :
- فایده ای ندارد اکسیژنش رو بردارید.نا امیدانه از خدا خواستم، فرصتی بده تا برگردم اشتباهم رو جبران کنم.
پرستارم که آماده قطع اکسیژن بود،با تعجب به دکتر رو کرد:
-دکتر تنفسش برگشت!
دکترشگفت زده خم شد روی سینه‌ام وهوشیاری رو آزمایش کرد.
- لب زد معجزه است معجزه!
با التماس از بیمارستان اجازه ترخیص گرفتم. هرچه پزشکم خواهش کرد برای تقویت قوای از دست رفته یکی دو روز بمانم. نپذیرفتم. در چشمان دکتر و پرستارانم یک سوال بزرگ وجود داشت!؟ فقط گفتم فرصتم کم است باید عجله کنم.
از بیمارستان که بیرون آمدم، قبل از رفتن به خانه، که همه روستا به خط شده بودن برای عیادت، رفتم سراغ همسایه که35 سال پیش به خاطر گناه من گرفتار مصیبت شده بود.
عذرخواهی کردم.چک سفید رو جلویش گذاشتم.از او خواستم هر مبلغی که دوست دارد بنویسد.اما خیلی بزرگ بود. مرا در آغوش گرفت زیر گوشم زمزمه کرد، حلالت کردم. چک رو نپذیرفت.
-بهش رو کردم، اگر نپذیری حلال کردنت رو حس نخواهم کرد.سرانجام با اصرارم پنج میلیون تومان رو گرفت.
رفتم سراغ وراث پدر بزرگ، از عمو گرفته تا عمه‌ها بعضی بخشیدن پولی نگرفتند، بعضی هم گرفتند.
امام جمعه ازش پرسید:
-حالا من باید برایت چکار کنم؟
-پدر بزرگم از دنیا رفته است .هفتصد هزار تومانی که در سن 15 سالگی از او دزدیدم، (سال 65 مبلغ کلانی بود)رو چگونه حلالیت بگیرم!
-برایش خیرات و صدقه بده.

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...