حجابی که مرا شرمنده کرد | ... |
با دیدن چهره های آرایش کرده و رنگین، موهای بیرون گذاشته شده از روسری و شال، مانتو های جلو باز
و…غیره، بغض راه گلویم رابسته بود.
روز میلاد حضرت معصومه سلام الله علیها بود.
مکان مراسم سالن بنیاد شهید شهرمان بود
نگاهی به پوشش خانم مسئول کردم، چندان تعریفی نداشت.
بنر بزرگی جلوی جایگاه نصب شده بود، روز دختر مبارک باد.
تصویر زیبای شهیدی نورانی که بخشی از وصیت نامه اش را نوشته بودند که سفارش کرده بود،
تداوم سرخی خون من به سیاهی چادر توست!
این من بودم که باید برای فرزندان و خواهران شهدا سخن می گفتم.
هر آنچه که قرار بود بگویم، زبانم قفل کرد.
قرار بود بگویم که شما نزدیکترین فرد به شهدا بودید و بهتر می توانید مردم را به شناخت رفتار و ویژگی های
شهید هدایت کنید.
شما هستید که می توانید مردم را به اهداف شهدا آشنا کنید!
بغض راه گلویم را بست، وقتی دیدم که شهدا تابلو های فریاد هستند و گوش شنوا و چشم بینا نیست.
و اینکه این دولتهای سرکار آمده با خون شهدا چه کردند؟!
دولت اصلاحات گفت: شهدا خشونت طلب بودند!
گفتند ما مردم به اجبار به بهشت نمی توانیم ببریم.
استاد ازغدی فرمود: حاکمیت بر مردمی که بی حجاب ،مشروب خوار، و روابط دختر و پسر آزاد باشد، آسان است؛
چون کسی به مسائل مهم مثل اختراعات و پیشرفت فکر نمی کند، تا انتقادی داشته باشد.
و دراین سی سال، آموزش و پروش با کودک و نوجوان چه کرد؟!
و این دانشگاه به جوانان ما چه کرد؟!
و این صدا وسیما با مردم چه کرد؟!
و ما هم بی تقصیر نیستیم، به عنوان طلبه و مبلغ کار ی نتوانستیم انجام دهیم!
و این مهم که خراب کردن بسیار آسان است و جبران خرابی ها بسیار سخت است، و مسئله اخلاق کند ترین
حرکت در تغییر انسان است.
[دوشنبه 1397-10-17] [ 11:00:00 ق.ظ ]
|