بارها بهش هشدار دادم، وقتی با او همنشینی می کنی باید مراقب نفَس و بزاق دهانش باشی. بیماری او مسری است. اگر مراقب نباشی خودت هم گرفتار می شوی. مقاومت می کرد و اصرار داشت برای من مشکلی ایجاد نخواهد شد. من واکسن زده‌ام، ماسک دارم، بعد از دست دادن با او دستهایم را می شویم.

ولی با همه این پیش گیری‌ها سرانجام بیمار شد!
درست عین، دوستی با افراد نااهل، بهش گفتم دوستی با او، دست آخر کار به دستت میده.
می‌گفت: می خواهم هدایتش کنم. بهش گفتم: یه وقتایی ما علاوه بر اینکه نمی‌تونیم طرف مقابل رو هدایت کنیم خودمون هم توی دامش می افتیم.
خیلی بهش اعتماد داشت فکر می کرد، او هم می خواهد هدایت شود.برای همین هرچی طرف می گفت باور می کرد، کم کم یادش رفته بود؛ که قرار بوده او را هدایت کنه. یعنی کسی که مشکلات روحی روانی دارد، نباید مثل یک آدم سالم به او باور داشته باشد. او یک مریض روحی بود، هرچه دلش خواست، به سخن چینی ادامه داد در نهایت دوستش را از جایگاهی(مسئولیت فرهنگی) که داشت ساقط کرد.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت