اذان مشهدی حسن | ... |
پیرمرد با صفایی بود، مستخدم مسجد و اذانگو بود غریب. کسی را نداشت؛ یعنی هیچ کس نمی دانست آیا کس و کاری دارد یانه!پیرمردی که یک حرف سواد خواندن نداشت، اما نورانیتی بسیار عحیب داشت؛ عشق به پروردگار قلبش را پر کرده بود.
مردم محله با اذان او افطار میکردند و با اذان او از سحری خوردن دست میکشیدند. از اذان تلوزیون سایر رسانهها هم خبری نبود.
پیرمرد مشهدی حسن نام داشت. خانه او مسجد بود. بخاریهای هیزمی مسجد را روشن میکرد تا شبهای رمضان اهالی مسجد سردشان نشود. بوی چای و سماور ذغالی او فضای مسجد را پر می کرد.
به شدت به روحانیت علاقه داشت. بسیارمهربان با همه اهل مسجد، برخلاف بعضی سرایدارهای مساجد که کودکان را از مسجد فراری می کنند.
تا اینکه یک شب سرد زمستان در کنار منقلی که از ذغال گداخته برای گرمای کرسی آماده کرده بود، در همان مسجد بر اثر گاز ذغال دچار گاز گرفتگی شد و در خانه بسوی خدا پرواز کرد.
حق او بود که پس سالها خدمت به مسجد و اهالی آن مکان عروجشخانه خدا باشد.
شگفتانه تر وقتی روحانی مسجد او را در عالم رویا دید؛ ملبس به لباس علما بود با وقار، شخصیتی عالی داشت.
پ ن
چه خوب گفته اند در ادبیات دین که هرچه را در دنیا دوست بداری در آخرت با همان محشور میشوی. پس باید بسیار زیرک باشیم، دوست داشتنی های متعالی انتخاب کنیم. مشهدی حسن مسجد ما خیلی به علما علاقه داشت، با همان لباس در برزخ محشور بود.خدا بیامرزادش. دلمان برای صدای اذانش تنگ شده است.
[چهارشنبه 1399-02-10] [ 06:48:00 ب.ظ ]
|