من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 2
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 1
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 13
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

مواظب داعش درونی باشیم ...

خانه خالی بیرون کردن 

 

خدا از جهت نعمت براش کم نذاشته، ولی متاسفانه سپاس گذار نیست!فقط یه پسر داره!پسری که در روستا بزرگ شده، خودش تونسته درس بخونه بدون کمک کسی چون پدر مادرش بیسوادن،برخلاف بچه های این دور زمونه که معلم ها برای مادر ها هم تکلیف درس مشق میدن!کوتاه کنم دانشگاهش هم تموم کرد وبرای کار هم وارد نیروی انتظامی شد ودر حین کار فوقش را هم گرفت، پسری مودب و نهایت احترام. واکنون از مرزهای کشور پاسداری می کند.هر آن ممکنه داعش در آن مرزها حمله کنه مثل همیشه و سر از تنش جدا کنه.

برای ازدواج دختر عمویش را انتخاب کرد، هر دو سالم بدون رفتار های پرخطر و ارتباط های ناپسند!

مادر شروع کرد به داد و فریاد  که نباید با دختر عموت ازدواج کنی بدون هیچ دلیلی و نشانه بدی که دختر عموداشته باشه با وساطت فامیل ازدواج سر گرفت.

از جهت مسکن سوییت خالی در خانه پدر موجود ولی این زوج جوان حق زندگی در آن  را ندارند و حق اجاره منزل در جای دیگرهم ندارند.فکر می کنم اگر رحم نکنیم یه داعشی در درونمان به مرور در حال رشده!

باید به این پدر و مادر چه گفت؟

نگاه حضرت عزرائیل به جوان خیره ماند،حضرت داود علیه السلام پرسید چرا اینگونه به او  می نگری؟! عزرائیل گفت: قرار تا پایان هفته جان او را بگیرم.

حضرت داوود علیه السلام دلش سوخت،ازجوان پرسید همسر داری؟جوان گفت ندارم و مالی هم ندارم تا ازدواج کنم.حضرت داوود علیه السلام اورا به نزد تاجر معروفی فرستاد تا از دخترش خواستگاری کند وخود نیز اموال زندگی را به او عطا کرد.تاجر به حرمت حضرت داود علیه السلام دختر را به همسری جوان درآورد.هفته به سر رسید و جوان هم چنان طبق دستور حضرت داوود علیه السلام هرهفته به دیدن ایشان میرفت!

بعد از سه هفته عزرائیل به حضور داوود علیه السلام رسید، و بشارت داد چون تو به جوان رحم کردی، خداوند هم برعمر جوان تا سی سال افزود.

يا داوُود! اءنّ اللهَ تعالى رَحِمَهُ بِرَحمَتِكَ لَهُ فاَخَّرَ فِى اجَلِهِ ثَلاثينَ سَنَة؛

اى داوود! همانا خداوند متعال به خاطر مرحمت تو به اين جوان، به او لطف كرد، و مرگش را سى سال به تاخير انداخت.

قصه‏ هاى قرآن به قلم روان‏ - محمد محمدى اشتهاردى‏ رحمه الله علیه

 

 

 

موضوعات: باز آفرینی محتوای دینی  لینک ثابت
[پنجشنبه 1396-05-26] [ 08:07:00 ق.ظ ]

عیدی را از خودش بگیریم ...

 

در پست قبلی از راحت طلبی و آسوده گی خاطرمان در اوایل جوانی گفتم و دیدیم  چقدر راحت با سرمایه  پر ارزش عمر معامله رایگان و پر ضرر داشتم انشاءلله  توفیق جبران باشد….

البته  از قدیم الایام گفته اند” ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است “
طبق قول این ضرب المثل ایرانی الاصل مدت هاست به فکر ماهیگیری افتادیم  (البته اگر هنوز ماهی باقی باشد ) گرچه ما را چه به این حرفا، اما دل سپردیم به خدا تا ما هم سهمی در صیانت انقلاب عزیزمان  داشته باشیم و هم لبیکی به دعوت حضرت آقا  بگوییم ….

بیاید همه از مولای غائب از نظر عیدی طلب کنیم! همینکه می شنویم عیدی  مادیات در ذهن نقش می بندد!

در حالی که مادیات را یا میخوریم با عرض معذرت…. یا وسایل زندگی می شود که بعد از مدتی تبدیل به زباله می شود! یا برای وراث باقی می ماند!

پس با توجه به المومن کیس چیزی بخواهیم که هم در دنیا و هم آخرت مارا تامین کند.

بخواهیم که معرفت  خودش را به ما هدیه کند. محبت در سایه معرفت است غوغا می کند!

پ ن

حکمت ۲۷: آن کس که در میدان نبرد صادقانه پایداری کند  حقی را که بر کردن او بوده ادا کرده است.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[یکشنبه 1395-03-02] [ 12:48:00 ب.ظ ]