من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30



رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 12
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 9
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 26
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

شب بروز رسانی آرزوها ...

شب پاک کردن قلبها

بازهم شب لیله الرغائب رسید، یک سالی از لیله الرغائب سال 97 می‌گذرد و آرزوهایی که در آن شب از خداوند خواستیم، و مهمترین آرزوهایمان که نابودی داعش بود با نفس پاک معجزگر سردار شهید حاج قاسم سلیمانی چشیدیم.

البته شب لیله الرغائب یعنی شبی که باید قلب‌ها را پاک کرد.قلب باید از حسادت‌ها کینه ها پاک باشد تا آماده شود برای بروز رسانی آرزوها، با ظرفیتی بالایی که امتیاز دریافت برکات  سه ماه پر برکت را داشته باشد.ماه رجب امت و ماه شعبان ماه پیامبر در نهایت ماه رمضان ماه خدا تا قابلیت شرکت در مهمانی را داشته باشیم.

خداوند با نظمی مرتب برای همه لحظه‌های انسان زمینه‌های برداشت معنوی را فراهم کرده است.

حالا امشب چگونه قلب‌هایمان را نسبت به سال گذشته پاکتر کنیم تا میل هایمان معنوی گردد و به نفس پاکتبدیل شود و یک معجزگر دیگر از حاج قاسم‌هایی که ناشناسند، شبی را برایمان رقم بزند که سال آینده شاهد رجعت سردارشهیدمان در کنار صاحب عصر (عج) باشیم.

وقتی امام خامنه‌ای به دختر سردار دلها حاج قاسم سلیمانی که برای پدر بیقراری می‌کند، نوید رجعت حاج قاسم را می‌دهد؛ بیایید در این شب دلمان را از بدی های حسادت و کینه پاک کنیم تا دعاها به استجابت برسد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[پنجشنبه 1398-12-08] [ 09:17:00 ب.ظ ]

اسلحه هاتون را بیرون بیارید ...

جای سردار در صف رای گیری خال بود

حاشیه های انتخابات

جوان با چند نفر از دوستانش وارد شعبه اخذ رای شد، یکی شون با صدای بلند گفت: بچه ها اسلحه هاتون را در بیارید: همه کسانی که در شعبه بودند جا خوردند و با چشم‌های گرد شده نگاهشون کردند؛ که جوونها انگشت‌های اشاره را بالا گرفتند و بعد گفتند ما انقلابیها با این انگشت ها چشم‌های ترامپ را در می‌آوریم. همه کسانی که در شعبه بودند نفس های حبس شده را رها کردند و متوجه شدند که سرداردلها با نابودی داعش و ایجاد امنیت چه آرامشی را برایشان ذخیره کرده است. دوباره یادشان افتاد که جای سردار شجاع شهید حاج قاسم سلیمانی در شعبه رای گیری چقدر خالی است.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[سه شنبه 1398-12-06] [ 03:54:00 ب.ظ ]

دختران گمشده ...

دختران فروشی سوریه

⚡️ بیاد روزهای خوب و خوشی افتادم که در دمشق داشتیم . کنار خانواده . همه جمع بودیم . امنیت داشتیم . رفاه داشتیم . زندگی شیرینی داشتیم اما قدرش را ندانستیم. ما احمق شدیم و دنبال مخالفان بشار اسد به خیابان‌ها آمدیم . ما احمق شدیم و فکر می‌کردیم بشار اسد دیکتاتور سوریه هست و با رفتن او سوریه گلستان می‌شود. ما چوب حماقت خودمان را خوردیم و اکنون داعش بیرحم بر ما حکومت می‌کرد……

⚡️ حال و روز شهر حلب روز به روز وخیم تر می‌شد. خبرهایی می‌رسید که ارتش سوریه برای تصرف شهر حلب آماده می‌شود و نیروهای داعش در تکاپوی شدید بودند . وقتی به خیابان می‌رفتم ، دقیقا جنب و جوش نیروهای داعش و اضطراب چهره‌های آن‌ها هویدا بود. من از خداوند متعال همیشه درخواست داشتم که روزی برسد و نیروهای داعش و همه تروریست‌ها نابود شوند. محل استقرار نیروهای داعش و حومه حلب توسط خمپاره اندازهای سوری مورد هدف قرار می گرفت.

⚡️ یک هفته از آخرین دیدار من با جوان داعشی گذشت و هیچ خبری از لیلا برایم نیاورد، نگرانی‌ام بیشتر شده بود . به پیش ابویعقوب رفتم و از او جویای احوال آن جوان شدم . او هم خبری نداشت . با خود می‌گفتم نکند به من خیانت کرده و پول را به جیب زده و رفت!!
یا شاید برایش اتفاقی افتاده !! ذهنم مشغول بود.

⚡️ ام عایشه بیتاب لیلا بود . هر روز گریه و زاریش را میدیدم و مانند خنجری بر قلبم می نشست. از آن جوان داعشی ناامید شده بودم . یکروز آدرس منزل ابونصر را برداشتم و توکل به خدا کردم رفتم به آدرس مورد نظر. خیابان و کوچه مورد نظر را زیر نظر گرفتم . ماشین‌های داعش و فرماندهان آن‌ها در رفت و آمد بودند . دل به دریا زدم و به ایست و بازرسی رفتم !!!

⚡️ سرباز نگهبان ایست داد و از من خواست خودم را معرفی کنم . گفتم ابوبشیر هستم و با فرمانده ابونصر فامیل هستیم !! خندیدند و مرا مسخره کردند. گفتند ابونصر از کی تا حالا فامیل سوری پیدا کرده ، برو گمشو و گرنه سرت را جدا می کنیم!!! ترس و وحشت سراپایم را گرفت و برگشتم . خدایا گرفتار چه وحشیهایی شده‌ام !!!!

⚡️با ناامیدی به خانه آمدم . ام عایشه گفت ابویعقوب دنبالت می گشت ، برو ببینم چکارت داشت؟!!! به منزل ابویعقوب رفتم ، گفت ابوبشیر برایت متأسفم . گفتم برای چه مگر چه شده است؟!!
گفت از حال آن جوان داعشی جویا شدم گفتند در عملیات هفته پیش کشته شده است !!!! خدایا چه میشنوم ؟!!! تنها امیدم برای پیدا کردن لیلا از دستم رفت!!!!?

⚡️ گفتم حالا چه خاکی بر سرم کنم ؟! او پولها را گرفت و هیچ کاری هم برایم نکرد و کشته شد. نمیتوانستم چکار کنم. منتظر یک اتفاق عجیب و غریب بودم و هیچ راهی نداشتم . یک شب در حال خواب بودم که صدای خمپاره ها در داخل شهر زیاد شد. شهر حلب حالت جنگی به خود گرفته بود . صبح فردا دوباره به منطقه صلاح الدین رفتم . با خمپاره قسمتهایی از خانه ها خراب شده بود. ایست و بازرسی داعش هم وجود نداشت!!! منطقه خلوت شده بود و رفت و آمدی نداشت!!! بیشتر نگران شدم مگر چه شده بود؟!!!

⚡️ ظاهرا دیشب این منطقه توسط هواپیما و خمپاره اندازها بمباران شده بود. به خیابان و کوچه مورد نظر رفتم ، همانجایی که آدرس منزل ابونصر بود. ساختمان خراب شده بود و هیچ کس حضور نداشت!!!! خدایا نکند لیلا کشته شده باشد ، نکند زیر آوارها باشد!!!!
دلشوره ام بیشتر شد ، اما کاری از دستم بر نمی آمد. به داخل ساختمان خراب شده رفتم و شروع کردم لیلا را صدا زدن!!!

⚡️ لیلای من آنجا وجود نداشت و هیچ جوابی نیامد. ?? خدایا این سرگذشت را چگونه باید تحمل کنم ، پسرم بشیر از دست رفت و قربانی داعش شد و اکنون دخترم لیلا گرفتار چنگال داعشیها شده و خبری از او ندارم !!! چقدر آن روزها بر من و خانواده ام سخت گذشت.

⚡️ سال ۲۰۱۶ بود و خبرها از پیشروی نیروهای بشار اسد بسمت حلب و محاصره حلب در شهر پیچیده بود. چهار ماه بود که دربدر دنبال لیلا گشته بودم و هیچ اثری از او نیافته بودم . کم کم از پیدا کردن لیلا ناامید شده بودم . حال و روزم اصلا خوب نبود ، هرروز داعشیها و خودم را لعنت میکردم !!! خودم را مقصر خون بشیر و لیلا میدانستم ، آرزو داشتم میمردم و این روزهای تلخ را نمی دیدم !!!

⚡️ داعش نیروهای مردمی و زن و بچه ها را سپر دفاعی خود میکرد . زنها و کودکان وحشت زده در زیر خمپاره ها و ترکشها سپر نیروهای داعش میشدند و هر روز تعداد زیادی از آنها کشته میشدند. داعش با ما مانند حیوانات برخورد میکرد . آنها عصبانی بودند و مرگ را در یک قدمی خود می دیدند . لذا از روزهای قبل وحشی تر شده بودند.

⚡️ حلب در حال آزاد شدن بود ، محله به محله حکومت داعش سقوط میکرد و هر لحظه نوید آزادی ما از چنگال داعش شنیده می شد

⚡️ حلب قطب اقتصادی سوریه بود. مهمترین شهر تجاری سوریه که امروز جولانگاه تروریستهای تکفیری شده است. کارخانجات مهم حلب طی سالهای ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ توسط نیروهای تروریستی حامی ترکیه برچیده شد و به ترکیه ارسال گشت. !! گرگها همگی بجان سوریه افتاده بودند ، ترکیه از یکطرف ، عربستان سعودی و امارات از طرف دیگر ، اسراییل و آمریکا همینطور!!!?

⚡️ خاطرات گذشته را که در ذهنم ورق میزنم تمام این خرابیهای امروز سوریه را نتیجه حماقت مردم و فریب خوردن آنها از دشمنان سوریه می بینم. رسانه های مخالفین بشار اسد ، از قبل حس نفرت از بشار اسد را در دل مردم سوریه کاشته بودند که فضا را برای ورود تروریستها به کشورمان آماده کنند!! در واقع مردم سوریه فریب عملیات روانی دشمنان را خورده بودند . و امروز نتیجه ناامنی را با گوشت و پوست خود لمس میکردند.

⚡️ حلب در شرف آزاد شدن بود. شهر در محاصره نیروهای مقاومت و ارتش سوریه قرار داشت. تروریستهای وحشی داعش و النصره در حال فرار بسمت ادلب بودند. مردم حلب در اضطراب و ترس قرار داشتند. تروریستهای وحشی عصبانی بودند و هنگام فرار از حلب همه چیز را خراب میکردند . چهره شهر مثل شهر مخروبه شده بود. خدایا این شهر حلب است ؟!!! باورم نمیشد شهر زیبای حلب به این روز بیفتد!!!!

⚡️ بعد از هفته ها درگیری شدید و جنگ شهری ، حلب آزاد شد ، روز آزادی حلب برای من بهترین خاطره زندگیم بود. باورش سخت بود یعنی مردم از چنگال تروریستهای وحشی آزاد شده بودند. در خیابانهای شهر مردم به استقبال نیروهای ارتش سوریه و جبهه مقاومت آمده بودند. عکس بشار اسد در دست مردم دیده میشد. حالا قدر آزادی و امنیت را می فهمیدیم. من هم باتفاق همسر و دخترهایم باستقبال رفتیم. همه خوشحال بودیم .

⚡️ بعد از استقرار نیروهای ارتش سوریه در حلب ، به مقر نظامیها رفتم و درباره گمشدگان و مفقودان جنگ سؤال کردم. مرا به کمیته مفقودین راهنمایی کردند ، آنجا رفتم و مشخصات کامل لیلا و عکس او را تحویل دادم. با مأموران کمیته صحبت کردم . گفتند امید بخدا داشته باشید . اگر زنده باشد ان شاالله پیدا خواهد شد.

⚡️ فرماندهان نظامی داعش ظاهرا به رقه و ادلب فرار کرده بودند ، شاید لیلای من اکنون آنجا باشد. باز در فکر لیلا رفتم . خدایا دختر نازنینم چه بلاها کشیده !!! آیا زنده هست ؟!!!! کجا هست ؟!!!!
هر لحظه از آن روزها از تلخترین لحظات عمرم محسوب میشد. گفتند باید منتظر باشید . اما این انتظار خیلی سخت و کشنده بود.

⚡️ سه ماه از آزادی حلب گذشته بود و من و ام عایشه هر روز به کمیته مفقودین جنگ میرفتیم و جویای خبر پیداشدگان بودیم. یک روز که …ادامه دارد

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[جمعه 1398-12-02] [ 10:17:00 ق.ظ ]

#روضه_سردار_دلها_برای_کودکان ...

نابود کننده داعش، سردار دلها

برای اینکه کودکان هم با اندیشه شهید حاج قاسم سلیمانی بیشتر آشنا شوند به نظر شما باید چکار کرد؟

با سلام و عرض تسلیت به تمامی دوستان در یکی از گروه‌ها عزیزی گفته بود هر کس به طریقی مراسم عزاداری برای سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی برپا کند.من هم فرزندم در کلاس ششم درس می‌خواند، برای همین تصمیم گرفتیم در کلاس او مراسمی بگیریم . یک پوستر از عکس سردار با لبخند و ۴۰ تا جاکلیدی با عکس این شهید عزیز سفارش دادیم. گفتیم پوستر را به دیوار کلاس بزن و از مدیر و ناظم هم دعوت کن تا به کلاس بیایند.یک جعبه خرما هم به او دادیم تا به مدرسه ببرد و بین همکلاسی‌ها و کادر مدرسه و همکلاسی ها پخش کند تا بچه‌ها نیز یاد این شهید ماندگار شود . و متنی هم نوشتیم تا برای آنها بخواند.

بسم الله الرحمن الرحیم
همکلاسی‌های  عزیز سلام
۷، ۸ قرن پیش وقتی چنگیزخان مغول به ایران حمله کرد هیچ کس نتوانست در مقابل او بایستد و از کشور دفاع کند . نه سلطان خوارزم و نه سپاه وی ! لشکر مغول سال‌ها در ایران تاخت و تاز و کشتار کردند .
هنگامی که شورشی افغان قصد حمله و براندازی سلسله ی صفویه را داشت ، شاه صفوی فقط توانست یک دیگ آش نذری بپزد تا از جنگ خلاص شود.
قسمت‌های بزرگی از ایران نیز توسط شاهان قاجار به تاراج رفت و هرات، باکو، نخجوان و … از ایران جدا شدند .
رضا شاه پهلوی وقتی داشت سرچشمه های پر آب کوه آرارات را به ترکیه می‌داد، در فکر دزدی و غارت زمین های ملی بود و سند آن‌ها را به نام خاندان پهلوی می‌زد .
محمدرضا شاه پهلوی وقتی با فشار انگلیس و آمریکا، بحرین را از ایران جدا کرد، تنها کاری که توانست بکند فقط این بود که بگوید بحرین بزرگ شده بود باید شوهرش می‌دادیم !
صدام با توجه به سابقه‌ی ذهنی خود، خیال می‌کرد در عرض سه روز ایران و تهران را فتح خواهد کرد اما نمی‌دانست که این بار فرق می‌کند !
تربیت یافتگان مکتب امام خمینی که جوانان و دانش آموزان این سرزمین بودند، با مقاومتی بی‌نظیر در مقابل صدام و اربابانش ایستادند و حتی یک وجب از خاک ایران را به دشمن ندادند .
دشمن همیشه درصدد حمله و غارت ایران است .
این بار هم می‌خواست با گروه های وحشی خود به نام (داعش )جنایت‌های خود را ادامه دهد و آرزوی بزرگش را عملی کند . قرار بود در عرض چند ماه داعش ایران را بگیرد و از سرهای بریده‌ی بچه‌ها و جوانان این سرزمین کوهی بسازد ، اما نمی‌دانست که ایران جوانان و مردان مومن و شجاعی دارد . سردارانی مانند شهید حاج قاسم سلیمانی، علاوه بر اینکه اجاز نداد داعش به کشور ایران برسد، رفت به قلب منطقه داعش و آنها را در همه لانه خودشان زمین‌گیر کرد؛ و کشور عراق و سوریه را هم نجات داد و تازه اگر این داعشی‌ها که از همه کشور‌ها جمع شده بودند، برای اروپایی‌ها هم خطر آفرین بودند؛ آنها را هم نجات داد؛ یعنی جامعه جهانی را از شر آنها رها کرد.همان آمریکا و انگلیسی‌هایی که خودشان داعش را ساخته بودند، و سرانجام سازنندگان داعش سردار شجاع را با ددمنشی به شهادت رسانند . اللهم صلّ علی محمد وآل محمد


موضوعات: فرهنگی, دلنوشته  لینک ثابت
[شنبه 1398-10-14] [ 10:03:00 ب.ظ ]

انگلیس و وهابیت ...

 او سپس به بغداد و کردستان وهمدان واصفهان روانه شد وسرانجام به زادگاه خویش برگشت .
او در زمان حیات پدرش جرات اظهار عقاید خویش را نداشت ولی پس از آن که پدر او در سال 1153در گذشت محیط را برای اظهار عقاید خویش مساعد یافت و مردم را به آیین جدید فرا خواند.
ولی اعتراض عمومی مردم که نزدیک بود خونش را بریزند او را ناگزیر کرد تا به زادگاه خویش عیینه باز گردد و بر اساس پیمانی که با امیر آن جا «عثمان بن معمر» بست که هر دو بازوی یکدیگر باشند عقاید خود را تحت حمایت او بی پرده مطرح ساخت ولی طولی نکشید که حاکم عیینه به دستور فرمانروای احساء  وی را از شهر عیینه خارج کرد.محمد بن عبدالوهاب به ناچار شهر درعیه را برای اقامت برگزید و با پیمان جدیدی که با محمد بن سعود حاکم درعیه بست که حکومت از آن محمد بن سعود و تبلیغ به دست محمد بن عبد الوهاب باشد.
او در آغاز کار به مطالعه زندگینامه مدعیان دروغین نبوت مانند « مسیلمه کذاب» ،«سجاج »، « اسود عنبسی» و«طُلیحه اسدی » علاقه خاصی داشت ، برخی از اساتید و علما و حتی پدرش وی را گمراه دانسته و مردم را از اطاعت وی منع می کردند.
اولین کتابی که بر ردّ عقاید باطل او نوشته شد توسط برادرش (سلیمان بن عبد الوهاب) به نام «الصواعق الالهیه  فی الردّ علی الوهابیه» بود.
 اولین کاری که « محمد بن عبد الوهاب » انجام داد ، ویران کردن زیارت گاه های صحابه ، و اولیا الله در اطراف عیینه بود ، که از جمله آنان تخریب قبر « زید بن خطاب» برادر خلیفه دوم بود ، که با واکنش شدید علما و بزرگان مواجه گردید، به دنبال آن امیر عیینه به ناچار ، شیخ را از این شهر بیرون کرد .

همان طور که در بخش ،« عصر ظهور محمد بن عبد الوهاب » اشاره شد ، در قرن دوازده هجری موقعیت بسیار سخت واوضاع بسیار نامناسبی که برای مسلمانان پیش آمد و کشور های اسلامی از هر طرف مورد تهاجم شدید استعمار گران قرار داشت ، کیان امت اسلامی از سوی انگلیس ،فرانسه ، روس و آمریکا تهدید می شد، جامعه اسلامی بیش از هر زمانی نیاز به وحدت کلمه داشت.
در این عصر بیش از هر زمانی مسلمانان نیاز به وحدت وهمکاری بر ضد دشمن مشترک داشتند، ولی متاسفانه «محمد بن عبد الوهاب » مسلمانان را به جرم توسل به انبیا و اولیاء الهی ، مشرک وبت پرست قلمداد کرد ، و فتوا به تکفیر آنان داد، و خونشان حلال ، و قتل آنان را جایز ، و اموال آنان را جزو غنایم جنگی به حساب آورد، و پیروان او به استناد این فتوا هزاران مسلمان بی گناه را به خاک و خون کشیدند، که در قسمت بعدی به تفصیل  بیان خواهد شد. 
                                                                                                                                                           

                                                                                                                            ادامه دارد

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[یکشنبه 1396-09-19] [ 10:06:00 ق.ظ ]

مواظب داعش درونی باشیم ...

خانه خالی بیرون کردن 

 

خدا از جهت نعمت براش کم نذاشته، ولی متاسفانه سپاس گذار نیست!فقط یه پسر داره!پسری که در روستا بزرگ شده، خودش تونسته درس بخونه بدون کمک کسی چون پدر مادرش بیسوادن،برخلاف بچه های این دور زمونه که معلم ها برای مادر ها هم تکلیف درس مشق میدن!کوتاه کنم دانشگاهش هم تموم کرد وبرای کار هم وارد نیروی انتظامی شد ودر حین کار فوقش را هم گرفت، پسری مودب و نهایت احترام. واکنون از مرزهای کشور پاسداری می کند.هر آن ممکنه داعش در آن مرزها حمله کنه مثل همیشه و سر از تنش جدا کنه.

برای ازدواج دختر عمویش را انتخاب کرد، هر دو سالم بدون رفتار های پرخطر و ارتباط های ناپسند!

مادر شروع کرد به داد و فریاد  که نباید با دختر عموت ازدواج کنی بدون هیچ دلیلی و نشانه بدی که دختر عموداشته باشه با وساطت فامیل ازدواج سر گرفت.

از جهت مسکن سوییت خالی در خانه پدر موجود ولی این زوج جوان حق زندگی در آن  را ندارند و حق اجاره منزل در جای دیگرهم ندارند.فکر می کنم اگر رحم نکنیم یه داعشی در درونمان به مرور در حال رشده!

باید به این پدر و مادر چه گفت؟

نگاه حضرت عزرائیل به جوان خیره ماند،حضرت داود علیه السلام پرسید چرا اینگونه به او  می نگری؟! عزرائیل گفت: قرار تا پایان هفته جان او را بگیرم.

حضرت داوود علیه السلام دلش سوخت،ازجوان پرسید همسر داری؟جوان گفت ندارم و مالی هم ندارم تا ازدواج کنم.حضرت داوود علیه السلام اورا به نزد تاجر معروفی فرستاد تا از دخترش خواستگاری کند وخود نیز اموال زندگی را به او عطا کرد.تاجر به حرمت حضرت داود علیه السلام دختر را به همسری جوان درآورد.هفته به سر رسید و جوان هم چنان طبق دستور حضرت داوود علیه السلام هرهفته به دیدن ایشان میرفت!

بعد از سه هفته عزرائیل به حضور داوود علیه السلام رسید، و بشارت داد چون تو به جوان رحم کردی، خداوند هم برعمر جوان تا سی سال افزود.

يا داوُود! اءنّ اللهَ تعالى رَحِمَهُ بِرَحمَتِكَ لَهُ فاَخَّرَ فِى اجَلِهِ ثَلاثينَ سَنَة؛

اى داوود! همانا خداوند متعال به خاطر مرحمت تو به اين جوان، به او لطف كرد، و مرگش را سى سال به تاخير انداخت.

قصه‏ هاى قرآن به قلم روان‏ - محمد محمدى اشتهاردى‏ رحمه الله علیه

 

 

 

موضوعات: باز آفرینی محتوای دینی  لینک ثابت
[پنجشنبه 1396-05-26] [ 08:07:00 ق.ظ ]

داعش مولود انحراف از دین پاک احمدی است ...

جهل و تاریکی جزیره العرب فراگرفته بود، تعصب های قبیله ای بیداد می کرد. دخترکشی، فساد و تباهی کشت و کشتارآئین عرب بود. خانه ای که حضرت ابراهیم علیه السلام برای عبادت خدا ساخته بود، مرکز بت های کوچک و بزرگ شده بود.مردم مکه ازاوج خدا پرستی به دره بت پرستی سقوط کرده بودند.و اندکی یکتا پرستان نیز در غبار تاریکی گم گشته بودند. آئین های مسیحیت و یهودیت نیز دچارانحراف و انحطاط شده بودند.خلاصه جهان گرفتار کفر و گم گشتگی شده بود. تا اینکه اراده خداوند بر این شد
تا وجود نازنینی را که تمامی خلقت به خاطر او بنا شده است به عالم هستی هدیه کند و جهان تاریک را دوباره روشن سازد. بدین گونه پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله اسلام چشم به جهان گشود.
آری او آمد با مهری از نبوت وندایی از غیب که میگفت نام کودک محمد ااست.
او آمد با نوری که تمامی تاریکی ها با آن روشن شد و با نشانه هایی که در موقع تولد و شیرخوارگی و جوانی با خود به همراه داشت، حکایت از ملکوتی بودن ایشان میکرد.پاودینی آوردکه کاملترین دین الهی بود.آئیینی از جنس نور،همه اشبرطبق فطرت پاک انسانی .آئین یکتا پرستی،نوعدوستی،یتیم نوازی و ظلم ستیزی. همه و همه حکایت از آسمانی بودن این دین و آورده اش می کند.

واکنون این بشریت هوشمند است که با پیروی از این دین یگانه خود را از منجلاب پستی خارج کند وتا ثریا اوج گیرد، ولیمتاسفانه وطن پیامبر بزرورگوار اسلام در تسلط ابوجهل ها و ابوسفیان ها وابو لهب گرفتار است و داعش مولود همان تفکرات جاهلیت است که خون هزارن انسان بیگناه را ریخته و می ریزد.

کشور عباسی

موضوعات: مباحث فرهنگی  لینک ثابت
[جمعه 1395-09-26] [ 09:45:00 ق.ظ ]


 
 

 
 
مداحی های محرم