“توصــــیف”
چه سکوت مطلقی!
چه آرامشی!
تاریکی شب همه جارا فراگرفته و تمام عالم درخواب و رویافرورفته اند..
سراسیمه ازخواب بیدارشدم نیرویی فرازمینی مرا به سمت راهروکشاند.
چقدحوزه آرام است انگارنه انگارساعاتی پیش همه دررفت وآمدوگفت و گوبودند..
کمی احساس سرمامی کنم
چه صدای دلپذیری می آید
تق تق تق.. صداهی تندتر و پی درپی ترمی شود
صدای باران است که می کوبد برسقفِ محوطه ی حوزه..
فضای حوزه چه دلنشین و معنویست
روح آدمی آرام می گیرد.
سه طبقه دارد که از هرسه حوض آبی کوچک وسط محوطه دیده می شود.آب حوضش چقدر در سکون است..ساعتی پیش شرشر آب گوشم رانوازش می کرد. چهارطرف حوض آبیمان را گل های چتری با چندنمونه گل دیگر حصارکرده است.ترکیب دلنشینی از آبی حوض و سبزی باغچه.. کمی به لبه ی دیوارک طبقه سوم تکیه می دهم وهمراه باصدای باران به محیط حوزه می نگرم.
ناگهان…
صدایی می آید
اعوذبالله من الشیطان الرجیم..
آری صدای وحی الهی ست
بسم الله الرحمن الرحیم…
والشمس وضحی ها
صوت استاد عجیب حک می شود برذهن و روح آدمی.
القمر اذا تلاها …
ناخودآگاه چشمانم بسته می شوند برای درک این لحظات ملکوتی..
ازطرفی صدای دلنشین باران برروحم می نوازد وازطرفی صوت استاد مجنونم می کند..
چقدرروحم سبک است دراین فضا.
چقدراین اصوات مناسب این فضاهستند!.
راه می فتم برای تطهیر روحم. مسح بندگی میکشم روح وجسمم را.
اذان می گوید.
خدامراصدامی زند
چادرسفیدم راسرمی کنم وپشت می کنم به تمام دنیا.
آماده ی سخن گفتن باپروردگارمهربانم..
یاانیس من لاانیس له
یاحبیب من لاحبیب له
مرادریــاب!
(((گوشه ی حوزه نشستم سربه زیر و ساکتم..
همچنان دل داده چون تکویرعبدالباسطم..
صوت والشمس وضحی پیچیده فکرم پیش صوت
ازتمام ناامیدی ها به دور و ساقطم..
حوض زیبا درمیان جمعی ازطلاب ما
دل تمنای فضیلت درمیان جمع ما
این چه شوری این چه حالی درمیان معرفت
دل شده گویای احوالِ دلِ آشوبِ ما
گفته استاد گرامی ادبیات فارسی متنی گویای وصف..
درخصوص حوزه واوصاف آن…
مینویسم ازبرای درس فردا متنکم را
زهرا محمدی
موضوعات: دلنوشته
لینک ثابت