انتظار فرج از نیمه خردادکشم

 

بچه‌ها صبح پانزده خرداد رفتن بیرون، بعد سر و صدای شعار مردم« یا مرگ یا خمینی »و بعد هم صدای تیر و گلوله میامد حتی چند تا تیر هم می‌خورد به دیوار حیاطمان، خواهرم برای اینکه گلوله به ما نخورد ما را برد توی اطاق و بعد از تمام شدن سر صدای تیرخودش رفت از پنجره که به کوچه بود سرک کشید تا خبری از بچه ها پیدا کند، که یک گلوله از کنار دماغش رد شد!!!

خانه ما درست روبروی مدرسه فیضیه بود، یعنی این طرف رودخانه بود، برای همین هر سخنرانی که می‌شد ما صدایش می‌شنیدیم؛ خوب یادم میاد وقتی امام 13 خرداد به شاه گفت کاری نکن که مردم بیرونت کنند.

ادامه »

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت