بابا اگر تو وزیر بودی | ... |
از مدرسه آمد با خوشحالی گفت: مامان سلام! یه خبر خوب! از آشپز خانه بهش نگاه کردم،
_سلام عزیزم، چه خبر خوبیه که آنقدر تورا خوشحال کرده؟
_ مامان قراره بریم تماشای کنسرت.
_کنسرت!
_کجا؟!
_سالن اداره ارشاد.
_کنسرت، اداره ارشاد!
_چیه مامان چرا این جوری جواب میدی؟!
_مگر چه جوری جواب دادم؟
_آخه خوشحال نشدی!
_دخترم باید باهم درباره کنسرت حرف بزنیم!
_مگه کنسرت عیبی داره؟
_گفتم که باید با هم حرف بزنیم!
_کی حرف میزنیم، من عصری باید برم مدرسه تا با دوستانم برم کنسرت.
_ عزیزم اول باید غذا بخوریم بعدش که غبراق و سرحال شدیم و فکرمون کار افتاد برایت توضیح می دهم.
بعد از غذا؛
_ گفتم عزیزم من با کنسرت رفتن تو مخالف نیستم، ولی راضی نیستم در هر کنسرتی شرکت کنی!
مثلا کنسرت حماسی که اشعار و معانی آن انقلابی و استکبار ستیز باشد را دوست دارم چون انسان را به حرکت و تلاش وامیدارد!
اما این کنسرت هایی که ارشاد مجوز می دهد موسیقی آن رقص آور است، تا حدی که مرد و زنی که تماشا می کنند، بی اختیار به هیجان می آیند و همانجا رقاصی می کنند.
_ مامان پس چرا اداره ارشاد جمهوری اسلامی این کنسرت را اجرا می کنند.
_ گفتم مشکل اینجاست که ما چهار چوب حکومت اسلامی را تشکیل داده ایم ولی افرادی که این ادارات را به عهده گرفته اند تربیت انقلابی نشده اند.
_بلند شد رفت جلوی تابلوی عکس بابا ایستاد گفت: بابا اگر تو شهید نشده بودی، وزیر ارشاد می شدی و دستور می دادی تا کنسرت های حماسی اجرا کنند، آنوقت من هم می تونستم برم تماشا کنم.
[یکشنبه 1397-08-13] [ 03:32:00 ب.ظ ]
|