بسم الله الرحمن الرحیم

اینک زمین در سفر آسمانی خویش به عصر تاسوعا رسیده است و خورشید از امام اذن گرفته که غروب کند. دیگر تا آن نبأ عظیم، اندک فاصله ای بیش نمانده است و زمین و آسمان در انتظارند. فرات تشنه است و بیابان از فرات تشنه تر و امام از هر دو تشنه تر. فرات تشنۀ مشک های اهل حرم است و بیابان تشنه خون امام و امام از هر دو تشنه تر است؛ اما نه آن تشنگی که با آب سیراب شود…او سرچشمه تشنگی است، و می­دانی، رازها را همه، در خزانۀ مکتومی نهاده اند که جز با مفتاح تشنگی گشوده نمی­شود. امام سرچشمۀ راز است. و بیابان طف، عرصه ای که مکنونات حجابِ تکوین را بی­پرده می­نمایاند. مگر نه اینکه اینجا را عالم شهادت می­نامند؟ و مگر از این فاش تر هم می­توان گفت؟

ادامه مطلب :

آل کسا در انتظار خامس خویش اند، تا روز بعثت به غروب عاشورا پایان گیرد و خورشید رحمت نبوی در افق خونین تاریخ غروب کند و شب آغاز شود… شبِ نقمتی که در باطن رحمت حق پنهان بود؛ شبی دراز و دیجور؛ شب ظلمتی که نور تنها از اخترانِ امامت می­گیرد، و چقدر این اختران از کرۀ زمین دورند! و ماییم اینجا، بر این سفینۀ سرگردان آسمانی، در سفری دراز و دشوار… در سفری هزار و چهارصد ساله. اختران نورند، نور مطلق؛ این تویی که اینجا بر کرانۀ آسمان، در شب دریغ نور، وامانده ای و بال شکسته، و جز سوسویی دور به تو نمی­رسد. اما در باطن، این نقمت نیز فرزند رحمتی است که از میان رنج و خون پای بر سیارۀ زمین می­نهد…سیارۀ رنج! و این تویی اکنون، مسافر سفر بلند شب که در اشتیاق روز، چشم به افق طلوع دوخته ای و انتظار می­کشی. اگر شب نبود و اگر شب، آن همه بلند و ژرف نبود، این اشتیاق نبود. گِل وجود آدمی خاک فقر است که با اشک آمیخته اند و در کوره رنج پخته اند. زینب کبری گنجینه دار عالم رنج است. او را این چنین بشناس! او محمل گران بارترین رنج هایی است که در این مبارکه نهفته: لَقَدخَلَقنَا الاِنسانَ فی کَبَدٍ. او وارثِ بیت الاحزانِ فاطمه است و بیت الاحزان قبله رنج آدمی است.

برگرفته از: فتح خون شهید آوینی

وظایف

 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...