زندگی رهبری

خانه ما طبق معمول اغلب خانه های ایرانی، با قالی مفروش بود؛ دیدم این قالی ها از زوائد است لذا آنها را فروختم. تنها دوقالی در اتاق مهمانی همسرم باقی گذاشتم. به خود گفتم: این دوقالی به جای قالی های جهیزیه همسرم باشد. وقتی تصمیم به فروش قالی ها گرفتم، موضوع را از همسرمم پنهان کردم. برادران و دایی هایش تاجر فرش بودند، میدانستم که آنها نمی گذارند این کار را بکنم. به حاجی صفاریان برادرش که تاجر فرش در مشهد است گفتم بیا این فرش هارا بفروش و بجای آنها چند تا زیر انداز بخر. وقتی همسرم از زیر اندازها را دید گفت چرا این دوتا قالی را نفروختی این هارا هم بفروشید و زیر انداز بگیرید.
منبع: کتاب خون دلی که لعل شد

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...