با اشتغال بانوان، این انتظار بوجود آمده که در مسائل مالی دخالت کنند و در تصمیم گیری های اقتصادی خانواده جایگاه داشته باشند. مثلا از اموال به نام آنها باشد.همینطور درباره درآمد و پس انداز صاحب نظر باشند.در خانواده سنتی اموال و داراییها برای خانواده محسوب می‌شد، ولی امروزه برای زوجین مهم شده است که کدام بخش از اموال به کدام آنها تعلق دارد. اگر در گذشته مردی اموال خود را به نام همسرش می‌کرد مرد ویژه‌ای محسوب می‌شد، اما امروزه در حد یک انتظار و توقع جدی از همسر است که اموالش را به نام همسر بزند.تصمیم گیری‌های اقتصادی نیز بر عهده مرد  بود. امروزه این انتظار وجود دارد که زن در تصمیمات مشارکت داشته باشد.

یکی از اختلاف‌های رایج زن وشوهرها هزینه نکردن زن شاغل در خانواده است. مرد ابتدا به همسر می‌گوید«سرکار رفتی پولت برای خودت باشد»اما اتفاقی که در عمل می‌افتد این است که کارهای خانه بر عهده هردوست  و هر دو شاغل هستند. اما پول زن برای خودش می‌باشد و پول مرد برای خانواده  و مرد هم از حرف خودش کوتاه نمی‌آید. وزن هم می گوید همسرم باید مرا تامین کند.

پ ن

چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی، این ضرب المثل در دلش خیلی حرف‌ها دارد.آقای داماد ابتدا به طمع حقوق عروس خانم دنبال عروس شاغل می رود. منتها نمی تواند آشکار بگوید که به پول تو نیاز دارم! چون از فطرت مردانگیش به دور است که همسرش نفقه اورا بدهد! با خودش گمان می کند وقتی وارد زندگی شدیم کاسه مان یک است.

از طرفی در نظر عموم مردم شرط عروس شدن با کار خانه عرفی شده است و هنگام ازدواج با همان نگاه عقد خوانده شده است. حالا خانم و آقا هردو صبح علی الطلوع میروند سرکار، و بعد از ظهر باهم برمی گردند! هردو خسته و گرسنه،بچه ها هم ازمدرسه یا مهد برگشته‌اند.یک جمعیت گرسنه که نیازمند یک غذای مطبوع به خانه ای سامان یافته هستند! علاوه بر اینکه از غذا و خانه بسامان خبری نیست تازه هردو زوجین هر کدام سر کار با مشکل همکار و رئیس و دعوای ارباب رجوع هم درگیر بوده اند و اصلا حال وحوصله تهیه غذا و نوازش کودکان را ندارند.

خصوصا که مرد باید اقساط خرید های نجومی زن را که برای چشم وهم چشمی فامیل تهیه و تعویض کرده به پردازد.

این همان مثلی است که خداوند میفرماید مثل خانه عنکبوت، خانه‌ای که استحکام ندارد. هیچ چیزی سرجای خودش نیست.

لذا مرد از این وضع خسته میشود دنبال پناهگاهی می گردد تا آرامش پیدا کند. اینجاست که خانم خانه متوجه میشود که برای چندرغاز حقوق هم فرزندانش را و هم همسرش را ازدست داده است.

و طلاق می‌شود آخرین درمانشان؛ این پروسه تازه راهی را شروع می‌کند که بختکی شود بر یک زوج دیگر و روزگار آنهارا خراب کند. سر کار به همکار آقا می‌گوید من مطلقه هستم!!!!

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...