بابا(=عاقا! نه بابای راستکیه خودم) من که هی میگم خدا مارو خئلی میخواد…نیگا به مشکلات و بدبیاریای زندگیمون نکنیم…خیال نکنیم چون خرمون از کرگی دم نداشت پس معلومه خدا از اولم دوسمون نداشت(چه بامزه!این قسمتو رپم میشه خوند.. اصن کوره استعدادم دیگه )


حالا چرا یادم افتاد و داغ دلم تازه شد…دیشب داشتم صحیفه میخوندم…صحیفه ی سجادیه!!

این حرکت چنان نو و بدیییع بود که هرکی میدید بلاخره یه متلکی بارم میکرد…

اما انصافا خوندنیه!

مطالب جالبی تووش هس…مثلا من میدونستم برف و باد و بارون دست خداست ولی نه با این همه ریزه کاری…

یه قسمتش که منو خیلی تحت تاثیر قرار داد این بود که

فرشته هایی هستن که با دونه های بارون میان زمین…

تصور کنین…اند جلوه های ویژس!

با این فرق که راستکیه!


حالا این چه ربطی داشت به دوست داشتنه خدا؟

یه خدایی با این همه دقت و عاطفه…آخه بیکاره الکی حال منو تو رو بگیره!


…………………………. … .. .

ح-ر

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
نظر از: محمد مهدی جلیلی [بازدید کننده]

داداش واقعا عالـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی بود خیلی خوشم اومد من وخانوادم رو هم تو این شبا از دعای خیر خودتون فراموش نکنید .
____________________________
موفق باشی

1392/08/18 @ 13:08


فرم در حال بارگذاری ...