من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





فروردین 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 13
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 8
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 16
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

بچه‌ها در تله مادران بی حوصله3 ...

#خانه_بی‌بی‌طوبی

?????

وقتی خدا می‌گوید فرد بالغ باید نماز بخواند؛ این نماز یک کار بدنی است. اما کودک در بازی تمام قدرتش در انگشتش بوده. همین می‌شود که سختش می‌شود این دستور را انجام دهد.
کودک قرار است در زمان روزه خود کنترلی داشته باشد. اما چشمش عادت کرده به صفحات مجازی. چطور می‌تواند کنترل شود؟
همین می‌شود که کودک به راحتی دین و دستورات دینی را کنار می‌گذارد. آن کودک هم که در خانواده معتقد رشد یافته شروع می‌کند به بهانه تراشی و می‌گوید چه کسی گفته وقتمان را برای این کار بگذاریم؟ این یک مورد نسبی است. و این میشود حکایت پر غصه زندگی ماست.”

بی‌بی طوبی با شنیدن این سخنان گفت:
“به نظر می‌رسد ما باید برای مادران کم حوصله ختم امن یجیب بخوانیم.”

????


? @bibituba ?

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[یکشنبه 1400-04-13] [ 05:02:00 ب.ظ ]

دختر بد حجاب و بغل امامزاده ...

زیارتگاه توسل

جاذبه زیارت
گوشه حرم امام زاده نشسته بودم، زوار را تماشا می کردم؛ که دختر جوانی آمد و سوال داشت. گفت: به نظر شما بوسیدن ضریح امام زاده فایده ای دارد؟ بهش گفتم این سؤال از کجا به ذهنت رسیده است؟حتما توی فضای مجازی دیده ای. تا حالا باآهن ربا آزمایش کرده ای؟ آهن جذب آهن ربا می شود. ولی اگر این آهن زنگ بزند و اکسیده شود و خاصیت خود را از دست بدهد، دیگر آهنربا آن را جذب نمی کند و علت آن پوسیدگی و زنگ زدگی آهن است. گناهان، مانند پرده ای بر روی قلب هستند، مثل اینکه دور سوزن را پارچه و نخ به اندازه ای بپیچید که سوزن دیگر پیدا نباشد، در این حالت، دیگه قیچی آهن ربا آن را نمی رباید، ولی اگر این پارچه ها را از روی آن برداری و عریان شد، سوزن با یک پرتاب جذب آهن ربا می شود و قیچی سوزن را می رباید. مومن نسبت به امامزاده ها مثل آهن و آهنربا، خودش را به سمت آنها پرتاب می کند و خود را به دامان آنها می اندازد، وقتی که احساس می کند در حرم است، همه چیز از یادش می رود، انس پیدا می کند و با آنها صحبت و در دل و گریه می کند و با آنها مأنوس می شود .
ضریح را از باب احترام و تبرک جستن می بوسیم و آن را دامن امام زاده تصور می کنیم که دست به دامن او می شویم و التماس می کنیم.آرزوهایمان را با امام زاده مطرح می کنیم و امامزاده را وکیل خود می کنیم به خاطر آبرویی که نزد پروردگار دارد، واسطه شود و حاجات ما را از پروردگار بخواهد، دختر زائر که به پهنای صورت اشک می ریخت گفت: با این حرفها دلم آرام شد. رفت تا ضریح را بغل کند و یا اینکه خودش را توی بغل امامزاده بیندازد.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[جمعه 1398-03-24] [ 10:32:00 ق.ظ ]

برای چه طلبه شدی ...

برای شناخت خدا طلبه شوید

من طلبه ام، یعنی دنبال علم هستم.

علمی که مرا با خودم و خدایم آشنا کند.

وقتی طلبه شدم، خواندم«من عرف نفسه فقد عرف ربه»

یعنی چی خودم را بشناسم، من که مشخصات شناسنامه ام را حفظم!

منظور شناسایی عارفانه است، من باید خودم عارفانه بشناسم.

از کجا آمده ام، چه کسی مرا آورده است!؟ به کجا خواهم رفت؟!

خب اینکه کاری نداره، بخواهی برایش دنبال علم بروی؟!

همه میدونن که از طریق پدر مادرشون بدنیا آمده اند و یک روز هم بعد از صد و بیست سال می میریم!

گفتم نشد نمی خواهی با ما راه بیایی، چرا مثل بچه تنبل ها زیر آبی جواب می دهی.

اینکه باید اول خودمان را بشناسیم تا بتونیم خدا را بشناسیم، یعنی بدانیم که وجود من در هستی نبود، خداوند مرا آفرید؛ بماند که مراحل آفرینشم ،وارد آن مقوله نمی شوم.

و اکنون هم هر لحظه و آنی در حال آفرینش من هست!

باز هم که حرف های فلسفی زدی، یعنی چه که در حال آفرینش توست!؟

مگر چند بار خلقت می کند؟!

با قرآن جوابم را دادم،  «کُلُّ یَوم هُوَ فِى شَأن» الرحمن؛  در هر لحظه در کاری است .من از لحظه کودکی تا این سن چه تغییراتی داشته ام، و هر لحظه و ثانیه نفس می کشم، و تمام سلول های بدنم در فعل و انفعال است!

من در آفرینش مستمر پروردگارم دائما و آن به آن با خدا هستم، پس چگونه او را فراموش کنم که خودش گفته نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد16 ق،  از رگ گردن به من نزدیکتر است.

اینگونه نیست و نبوده که خداوند یک روزی مرا آفریده باشد و بعد در گوشه ای تماشا کند!

وقتی دانستم که همه چیز من در ید قدرت لایزال اوست، بنابراین او را کمی شناخته ام!

موضوعات: فرهنگی, باز آفرینی محتوای دینی  لینک ثابت
[پنجشنبه 1397-05-11] [ 09:19:00 ق.ظ ]

زیر نم نم فرشته... ...

 

بابا(=عاقا! نه بابای راستکیه خودم) من که هی میگم خدا مارو خئلی میخواد…نیگا به مشکلات و بدبیاریای زندگیمون نکنیم…خیال نکنیم چون خرمون از کرگی دم نداشت پس معلومه خدا از اولم دوسمون نداشت(چه بامزه!این قسمتو رپم میشه خوند.. اصن کوره استعدادم دیگه )


حالا چرا یادم افتاد و داغ دلم تازه شد…دیشب داشتم صحیفه میخوندم…صحیفه ی سجادیه!!

این حرکت چنان نو و بدیییع بود که هرکی میدید بلاخره یه متلکی بارم میکرد…

اما انصافا خوندنیه!

مطالب جالبی تووش هس…مثلا من میدونستم برف و باد و بارون دست خداست ولی نه با این همه ریزه کاری…

یه قسمتش که منو خیلی تحت تاثیر قرار داد این بود که

فرشته هایی هستن که با دونه های بارون میان زمین…

تصور کنین…اند جلوه های ویژس!

با این فرق که راستکیه!


حالا این چه ربطی داشت به دوست داشتنه خدا؟

یه خدایی با این همه دقت و عاطفه…آخه بیکاره الکی حال منو تو رو بگیره!


…………………………. … .. .

ح-ر

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[پنجشنبه 1392-06-28] [ 07:05:00 ب.ظ ]