نيم ساعت ها!
کتابخوانى را بايد جزو عادات خودمان قرار دهيم. به فرزندانمان هم از کودکى عادت بدهيم کتاب بخوانند؛ مثلاً وقتى مى خواهند بخوابند، کتاب بخوانند. يا وقتى ايام فراغتى هست، روز جمعه اى هست که تفريح مى کنند، حتماً بخشى از آن روز را به کتاب خواندن اختصاص دهند. در تابستان ها که نوجوانان و جوانان محصّل، تعطيل اند حتماً کتاب بخوانند. کتاب هايى را معين کنند، بخوانند و تمام کنند. افرادى که کار روزانه دارند مثلاً کارمند ادارى، کارگر، کاسب و يا کشاورز هستند وقتى به خانه مى آيند، بخشى از زمان را گرچه نيم ساعت براى کتاب خواندن بگذارند.
چقدر کتاب ها را در همين نيم ساعت ها مى شود خواند! بنده دوره هاى بيست جلدى و بيست و چند جلدى کتاب را در همين فاصله هاى ده دقيقه، بيست دقيقه و يک ربع ساعته خوانده ام. پشت اين کتاب ها را هم يادداشت مى کنم که معلوم باشد. شايد صدها جلد کتاب را همين طور در اين فاصله هاى کوتاه ده دقيقه اى خوانده ام. بسيارى از افراد را هم مى شناسم که اين گونه اند.
مصاحبه پس از بازديد از سومين نمايشگاه بين المللي کتاب - 19/2/1369
پيش از خواب!
در منزل خود من، همه ى افراد، بدون استثنا، هرشب در حال مطالعه خوابشان مى برد. خود من هم همين طورم. نه اين که وسط مطالعه خوابم ببرد. مطالعه مى کنم، تا خوابم مى آيد، کتاب را مى گذارم و مى خوابم. همه ى افراد خانه ى ما، وقتى مى خواهند بخوابند حتماً يک کتاب کنار دستشان است. من فکر مى کنم که همه ى خانواده هاى ايرانى بايد اين گونه باشند. توقع من، اين است. بايد پدر ها و مادر ها، بچه ها را از اول با کتاب، محشور و مأنوس کنند. حتى بچه هاى کوچک بايد با کتاب انس پيدا کنند.
مصاحبه در جريان بازديد از نمايشگاه کتاب - 26/02/1374
*در منزل خود من، همه ى افراد، بدون استثنا، هرشب در حال مطالعه خوابشان مى برد. خود من هم همين طورم. نه اين که وسط مطالعه خوابم ببرد. مطالعه مى کنم، تا خوابم مى آيد، کتاب را مى گذارم و مى خوابم.
فرصت هاي اندک:
من مى خواهم خواهشى از مردم بکنم و آن اين است: کسانى که وقت هاى ضايع شوند ه اى دارند؛ مثلاً به اتوبوس يا تاکسى سوار مى شوند، يا سوار وسيله ى نقليه ى خودشان هستند و ديگرى ماشين را مى راند، يا در جا هايى مثل مطب پزشک در حال انتظار به سر مى برند و به هرحال اوقاتى را در حال انتظار به بى کارى مى گذرانند، در تمام اين ساعات، کتاب بخوانند. کتاب در کيف يا جيب خود داشته باشند و در اتوبوس که نشستند، کتاب را باز کنند و بخوانند. وقتى هم به مقصد رسيدند، نشانى لاى کتاب بگذارند و باز در فرصت يا فرصت هاى بعدى آن را باز کنند و از همان جا بخوانند.
بنده خودم چند جلد قطور از يک عنوان کتاب را در اتوبوس خواندم! قضيه مربوط به قبل از انقلاب است که چند روزى براى انجام کارى از مشهد به تهران آمده بودم… وضعيت و فضاى اتوبوس هاى آن روزگار براى ما خيلى آزار دهنده بود و نمى توانستيم تحمل کنيم. دلم مى خواست سرم پايين باشد و خواندن کتاب در چنين وضعيتى بهترين کار بود. ساعتى را که به اين حالت مى گذراندم احساس نمى کردم ضايع مى شود. آن وقت ها تقريباً يک ساعت طول مى کشيد تا آدم با اتوبوس از جايى به جاى ديگر مى رفت. بعضى وقت ها اين جابجايى کمتر يا بيشتر هم طول مى کشيد. به هرحال چنين يک ساعت هايى را احساس نمى کردم که ضايع مى شود؛ چون کتاب مى خواندم.
مصاحبه در پايان بازديد از نهمين نمايشگاه بين المللى کتاب تهران - 22/02/1375
به جاي آگهي تلويزيوني:
گاهى مى بينيد يک نفر پاى تلويزيون نشسته و منتظر يک فيلم است. تلويزيون آگهى تبليغاتى پخش مى کند و گاهى پخش تبليغات بيست دقيقه طول مى کشد. يک وقت است کسى به آن تبليغات احتياج دارد؛ اما کسى که احتياج ندارد آگهي هاى تبليغاتى را ببيند، اين بيست دقيقه را چرا بى کار بنشيند!؟ يک کتاب دمِ دستش باشد؛ بردارد و بيست دقيقه مطالعه کند. اگر مردم ما عادت کنند که از اين وقت هاى ضايع شونده براى مطالعه ى کتاب استفاده کنند، جامعه خيلى پيش خواهد رفت و فرهنگ کشور، خيلى ترقى خواهد کرد.
مصاحبه در پايان بازديد از نهمين نمايشگاه بين المللى کتاب تهران - 22/02/1375
موضوعات: اخبار
لینک ثابت