من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





مرداد 1402
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      



رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 18
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 35
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 12
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

عزاداری ابراهیم نبی ...

ابراهیم با درس از عاشورا قدرت بت شکنی گرفتخوشا دردی که درمانش تو باشی                    خوشا راهی که پایانش تو باشی

خوشا چشمی که رخسارش تو بیند                  خوشاملکی که سلطانش تو باشی

ما برای شما به سینه می‌زنیم و اشک می‌ریزیم و از مردن در راه آزادگی، از فدای مسیر شما شدن، نمی‌ترسیم! یا اباعبدالله(ع) شما عین حیات و خرمی و بقا و مرهمی! این شما بودی که تمام رنج دنیا را به جان خریدی تا هیچ یک از ما از مسیر نجات جا نمانیم! ممنونیم!

حالا قرعه به نام ما افتاده! تا روایتی که شما کشتی نجات آنی به گوش همه برسانیم!از ازل تا ابد! یا حسین!

رسیده‌ایم به بابل!شهری که بتها در آن خدایی می‌کنند و نمرود طغیان! جوانی غرق در توحید و ایمان به مبارزه‌ی کفر و طاغوت می‌رود؛ اما این کار ساده نیست! خدا مددی می‌رساند که جسمش را دردمند و روحش را قدرتمند می‌کند!

ابراهیم به پیشگاه خدای احد و واحد می‌رود!

او با فطرتش بزرگ شده و حق را به خوبی می‌شناسد و حالا به پیشگاه حق تعالی دعا می‌کند تا خداوند راه و قدرتی برای برملاکردن حقیقت به او نشان‌دهد! او مردم را دوست دارد و دلسوز آن‌ها است!

پیک پروردگار با دست پر می‌آید!

جبرئیل بر ایشان نازل می‌شود و مجلسی به پا می‌کند که روح ابراهیم (ع) وسعت و قدرت یابد، تا توان مبارزه با این تمدن عظیم را بیابد! مجلس ذکر مصیبت سیدالشهدا است! اگر ابراهیم (ع) تاب بیاورد، راه نجات را می‌یابد!

تن ابراهیم بیمار می‌شود!

 او آنقدر به پای روضه‌ی شهید کربلا اشک می‌ریزد که دیگر توانی در بدنش نمی‌ماند و بیمار می‌شود؛ اما اشک و توسل به او نور و قدرتی به روح او می‌دهد که پایه‌های تمدن بابل را به لرزه می‌اندازد! او خدایان مردم بابل را می‌شکند!

ای کشتی نجات! ما درونمان بت خانه داریم و جز مهر پروردگار، حرص و طمع و شوق به غیرها وجودمان را پرکرده! ما هم قدرت بت‌شکنی می‌خواهیم؛ اشک‌های ما را بخر و روحمان را قدرت لا اله الله بده!  آمین…

 

موضوعات: تحریر دروس استاد نخعی  لینک ثابت
[پنجشنبه 1402-05-05] [ 04:58:00 ب.ظ ]

فرشته روضه خوان ...

فرشته روضه خوان

نوح پیغمبر باید برای اباعبدلله(ع) گریه کند▪️

مپندارید که تنها عاشورائیان را به بلا آزموده‌اند و لاغیر؛ صحرای بلا به وسعت همه تاریخ است و کار با یک یالیتننی کنت معکم ختم نمی‌شود» سید شهیدان اهل قلم بی‌راه نگفته !در قسمت اول، داستان توسل آدم به اهلبیت را خواندیم و شروع روضه بر سید الشهدا را فهمیدیم؛ اما این تنها موقعیتی نبوده که پیامبران بزرگ الهی به نور اهل بیت خصوصا ابا عبدالله(ع)  متوسل می‌شوند.

در این قسمت هم، سفری به زمان داریم و همراه حضرت نوح(ع) می‌شوی! شاهد زمانه‌ای هستیم که عذابی سخت و مهلک در راه است و کلید نجات دست پیامبر خدا است!

 🔳 برای نجات هیچ راهی جز توسل به اهل بیت(ع) وجود ندارد…

 🔳 حتی کشتی نجاتِ حضرت نوح هم، در طوفان سهمگین نیاز به توسل به اباعبدلله دارد…

طوفانی سخت در راه است! طوفانی که هیچ جانداری از آن جان سالم به در نمیبرد! حتی ابلیس هم برای نجات به معجزه خدا نیاز دارد!

خداوند به حضرت نوح (ع) دستور به ساخت کشتی می‌دهد! یک کشتی که در برابر موج‌هایی به ارتفاع کوه‌ها باید مقاوم باشد و برای انواع حیوانات جا داشته باشد!

فرشته وحی جعبه‌ای از میخ‌هایی که با آموزش مستقیم او و به نام پنج نور اهل بیت به کشتی کوبیده می‌شود!

نوح (ع) هنگامی که می‌خواست نخستین میخ از این میخ‌هارا به کشتی بکوبد، نوری عظیم به آسمان رفت او متحیر شد و میخ به صدا در آمد؛ من به نام بهترین مخلوق خدا، محمد هستم. همینطور تا میخ چهارم؛ یکی به نام مقدس امیرالمومنین علی (ع)، یکی به نام مقدس فاطمه (س) و چهارمی به نام مقدس حسن (ع)، میخ پنجم رطوبتی داشت که جبرئیل (ع) ماجرایش را برای نوح روایت کرد. این رطوبت خون  سید الشهدا بود. و نوح نبی پای روضه کربلا اشک ریخت تا کشتی با توسل به او دوام یابد! هرکه نجات خواست و نجات یافت با نام و یاد وصل به تو بود! ای حقیقی ترین کشتی نجات!

موضوعات: تحریر دروس استاد نخعی  لینک ثابت
 [ 10:55:00 ق.ظ ]

عزاداری آدم و حوا ...

کلید بهشت در دست حسین

همه چیز تازه داشت شروع می‌شد! پدر و مادر تمام بشر در بهشت آرمیده بودند که آتش حسادت مخلوقی عابد که خود را برترین می‌دانست، به خرمن آدم افتاد! آن آرامش و خرمن و قرب پروردگار به بی‌قراری و التهاب و دوری، هبوط پیدا کرد. غمی عظیم بر سینه‌ی نخستین آدمیان سنگینی می‌کرد و این من بودم که باید این شرم را از جان آن دو می‌زدودم و پاکی می‌بخشیدم… شروع می‌کنم!

به فرمان و اراده پرودگار، زمین را پس از مردنش زنده می‌کنم و زمینیان به آغوش من شهر می‌سازند و می‌نوشند و می‌تازند! الف و باء! این منم قطره‌ای از آب!

تقدیر من نه چون قطره‌های دیگر به دل زمین یا به چشم آسمان که به رسم امانت به سپیدی روشنای جسم بنی‌آدم سپرده شد. گاه به تندی کلمه‌ای که شیشه‌ی دل را شکست، به زخم آدمیزاد مرهم نهادم و گاهی به شوقی که جان را زنده کرد، به خاک تن طراوتی تازه دادم!

پروردگارم اما مرا برای فنا نیافریده بود وآدمیان ادای این امانت نمی‌دانستند! آن دو می‌گریستند و راهی برای بازگشت طلب می‌نمودند. او آمد! همانکه درساق عرش سکنا دارد، باابهت و نورخیره کننده‌ی همیشگی‌اش!

می‌دانستم که مثل همیشه خبری از نور آسمان‌ها و زمین با خود دارد! آدم و حوا توبه می‌خواستند و او کلید بهشت را با خود آورده بود!

«یا حَمیدُ بِحقِ مُحمد؛ یا عالی بِحقِ عَلی؛یا فاطِر ُبِحقِ فاطمه؛ یا محسن بحق الحسن؛ یا قدیم الاحسان بحق الحسین»من در چشمان آدم بودم که هر آنچه در آن صحرا بر حسین (ع) گذشت، دید و ناگهان نوری از آسمان مرا در نوردید و دیگرآب نبودم!«فَتلقی آدم مِن رَبه کلماتٍ» آن‌ها بخشوده شدند و گوهری از قلب وجود من به آغوش پروردگار شتافت تا برای همیشه به نام حسین (ع) جاودانه باشد!

موضوعات: تحریر دروس استاد نخعی  لینک ثابت
 [ 10:13:00 ق.ظ ]