من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





مرداد 1401
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 6
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 2
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 13
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

گریستن برای امام حسین تا قیامت ...

گریه بر شهادت حسین

سپیده دم یکمین سالگرد تولد حسین علیه السلام بود.

پیامبر صلی الله علیه و آله تازه از مسجد به خانه بازگشته و مشغول عبادت بود .صدای بالهای فرشتگان، حضرت معطوف خود کرد و آماده پذیرش آن ها شد.
دوازده فرشته سرخ رنگ در حالی که همه چشمانی اشکبار داشتند، پس از تعظیم و سجده بر حضرت، یکی از آن ها عرض کرد: ما ماموریت یافته‌ایم تو را از چگونگی به شهادت رسیدن فرزندت آگاه سازیم.
خداوند قصد آن دارد که بعثت شما را به فرجام جهان گیرش نائل فرماید.

از این رو حادثه عاشورا، آخرین مرحله از قیام شما و برادران و پدران پیش از شماست.

خداوند، به واسطه قیام این فرزند نورانی شما، سلسله ادیان گذشته و راه همه پیامبران را به پایان می رساند.
به همین جهت است که حسین علیه السلام را دردانه خود و او را وارث آدم علیه السلام، نوح علیه السلام، ابراهیم علیه السلام، موسی علیه السلام، عیسی علیه السلام، شما، علی علیه السلام، فاطمه سلام الله علیها ، حسن علیه السلام و دیگران دانسته است.1

وقتی فرشتگان گریان  به نزد حضرت خاتم الانبیا میایند این یعنی باید برای امام حسین تا قیامت گریست.

موضوعات: تاریخ  لینک ثابت
[پنجشنبه 1401-05-27] [ 09:55:00 ق.ظ ]

عشق خدا یا خون خدا ...

 

میلادش مبارک

 

 

«باید در جامعه عواملى را ایجاد كرد تا احساسات و عواطف دینى مردم را تحریك كند و آن‏ها را برانگیزاند تا كارى مشابه كار سیدالشهداء (علیه السلام) انجام دهند؛ راه او را ادامه دهند و نسبت به این امر مهم علاقه پیدا كنند. اما موضوع دیگرى كه در این جا مطرح مى‏شود این است كه یگانه راه برانگیختن احساسات و عواطف عزادارى گریه نیست. عواطف انسان ممكن است با مراسم جشن و سرور هم تحریك شود. مى‏دانیم كه در ولادت‏هاى مبارك، در میلاد خود سیدالشهداء (علیه السلام)، وقتى مراسم جشن برگزار مى‏شود، مدح‏ها خوانده مى‏شود و مردم از طریق آن‏ها شور و نشاطى مى‏یابند.

 

چرا باید گریه كرد؟ چرا باید به خود زد؟ چرا باید زنجیر بزنیم؟ بیاییم به جاى این كارها جشن بگیریم، نقل و نبات پخش كنیم، شیرینى بدهیم، مدح و سرود بخوانیم، تا احساسات مردم تحریك شود.

 

جواب این است كه احساسات و عواطف انواع مختلفى دارد. تحریك هر نوع احساسات و عواطف، باید با حادثه مربوط متناسب باشد. حادثه‌‏اى كه بزرگترین نقش را در تاریخ اسلام ایفا كرد، حادثه شهادت ابى عبدالله بود. او بود كه مسیر تاریخ اسلام را عوض كرد. او بود كه درسى براى حركت، براى نهضت، براى مقاومت و براى استقامت تا روز قیامت به انسان‏ها داد. براى آن كه آن خاطره تجدید شود، فقط مجلس جشن و شادى كافى نیست. باید كارى متناسب با آن حادثه انجام داد یعنى باید كارى كرد كه حزن مردم برانگیخته شود، اشك از دیده‏ها جارى شود، شور و عشق در دل‏ها پدید آید. و در این حادثه چیزى كه مى‏تواند چنین نقشى را بیافریند، همین مراسم عزادارى و گریستن و گریاندن دیگران است؛ در حالى كه خندیدن و شادى كردن هیچ وقت نمى‏تواند این نقش را ایفا كند. خندیدن هیچ وقت آدم را شهادت طلب نمى‏كند.
هیچ وقت انسان را به شلمچه نمى‏‌كشاند. هیچ وقت نمى‌‏توانست سختى‏ها مصیبت‌‏هاى هشت سال جنگ را بر این مردم هموار كند. این قبیل مسائل عشق دیگرى مى‏خواهد كه از سوز و اشك و شور پدید مى‏آید. راه آن هم همین عزادارى‏ها است. این سؤال سوم كه چرا ما باید براى زنده نگه داشتن خاطره سیدالشهداء (علیه السلام) عزادارى و گریه كنیم.2»

 

 

2منبع:آذرخشی دیگر از آسمان کربلا مولف : آیت الله محمدتقی مصباح یزدی

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 09:47:00 ق.ظ ]

خون گلوی اصغر در آسمان ...

 

شتر آب نخورد نعره زد، با خودم گفتم، امروز تو آب را به روی حسین و خاندانش بستی، امروز عاشورا است و تو شتر غنیمتی را از خیام حسین با خود می‌بری، این همان خون گلوی علی اصغر است که رود را خونین کرده است!

مرد به شترش هی زد، شتر تشنه بود. مرد هم تشنه بود. رسید به دره ای که همیشه آب گوارایی از آن عبور می کرد. شتر به طرف دره روان شد. قرظه بن عبیدالله از دور برق خورشید را در آب می دید، وقتی به آب رسید، دیگر آب نبود، خون بود!!!

 

این سزای مردمی بود که با دشمنان اهلبیت همگام شده بودند.

منبع: مقتل سید الشهدا

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
 [ 09:26:00 ق.ظ ]

دیگهای پر از خون ...

 ashuraکربلا

 

بر اساس روایتی که گزارش شده است:« صبح روزی پس از قتل امام حسین علیه السلام، هر دیگی که در آن غذا پختند، همه خونین شد.»این حادثه برای آن دسته از مردمی اتفاق افتاد که در غارت خیام امام حسین علیه السلام شرکت داشتند. منبع: مقتل جامع سید الشهدامرد در تاریکی شب با خوشحالی افسار شتر را کشان کشان به خانه برد.

زن وقتی مرد را با غنائم دید خوشحال شد، گفت: مرد اگر همسایه‌ها شتر را ببینند، خواهند پرسید که این شتر را از کجا آورده‌اید؟

آنگاه در جوابشان چه بگویم؟ اگر همسایه‌ها بفهمند از ما روگردان می‌شوند. خواهند گفت: شویش به غارت خیمه‌های  حسین رفته و غنیمت آورده است.

مرد گفت: برای شتر فکری دارم، او را نحر می‌کنیم و گوشتش را قورمه و ذخیره می کنیم.

زن خوشحال شد، در تاریکی کوچه نگاهی به هر سو انداخت؛ کسی را ندید خیالش راحت شد.

مرد تا طلوع فجر، شتر را نحر کرد و گوشت آن را به مطبخ برد تا زن آن‌ها را طبخ کند. گوشت‌ها را داخل دیگ ریخت، و در درش را محکم کرد که بوی گوشت به در و همسایه نرسد.

ظهر شده بود و مرد گرسنه سر سفره نشسته بود و بچه‌ها هم دور سفره بودند.

زن دیگ را آورد، در دیگ را باز کرد. چشمش به خون داخل دیگ افتاد، فریادی کشید و از سر سفره بلند شد. مرد از جیغ زن مضطرب شد به سر دیگ دوید، با شگفتی خون را داخل دیگ دید.

 

موضوعات: تاریخ  لینک ثابت
[چهارشنبه 1401-05-26] [ 06:47:00 ب.ظ ]

سقایی می کرد ...

اخلاص عباس

کاری که حضرت ابوالفضل کرد، سر آب رفت و آب نخورد. اخلاص عملش تا قیامت زبانزد ایثار گران شد. اگر آب می‌خورد چه کسی می‌دانست جز پروردگار!مشک آبش را دشمن پاره کرد. مشک برای شرمندگی عباس گریست. حالا از آن تاریخ هرکسی به نیت سیراب کردن زائر حسین آبی بدهد، فورا در گروه سقایان نامش ثبت می شود.

بیخود نیست در اربعین عراقی ها خودشان را به آب و آتش می‌زنند تا از زائر حسین پذیرایی کنند.

چون هرکسی که برای زوار کاری می‌کند، فورا نتیجه عملش را می‌بیند.رفتیم حرم، در مسیر دکان‌هایی بود، که سوقات برای فروش داشتند. مشک حضرت ابولفضل در ابعاد کوچک از بندی آویزان کرده بود.تا چشمم بهش افتاد، یاد خوابم افتادم.پسرم را دیدم که مشک بردوشش به مردم آب میداد! رو کردم بهش:
-دیشب توی خواب داشتی به مردم از مشک آب میدادی ؟! آهسته کنار گوشم لب زد:
-دیروز به میزبان پول دادم تا برای زوارش آب معدنی بخرد.

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
 [ 10:27:00 ق.ظ ]

عین ایثار ...

از سال 92‌ که پیاده روی اربعین شروع شد، آرزو داشتم در این سفر شرکت کنم.منتها امکان پیاده روی نداشتم سه باردیسک کمرم عمل شده بود. هر سال اربعین بغضی در گلو داشتم. با اشک و التماس دوستان را بدرقه می‌کردم. با مراقبت توانستم سال 97حج تمتع را بجا بیارم. اما نتوانستم برای رمی جمرات بروم، ناچار شدم نائب بگیرم.

کمرم خوب شده بود ولی نه برای پیاده روی. زانو درد هم بر درد هایم افزوده شد. منیسک زانویم ترک برداشته بود. چند وقتی می‌شد که درد جدیدی را موقع سوار شدن به ماشین احساس می‌کردم.درد درست بعد از گذشت بعد از یک ساعت نشستن روی صندلی ماشین، از پشت کتف درست مقابل قلبم شروع می‌شد. تحملش برایم سخت بود! نوار قلب دادم هیچ مشکلی را نشان نداد.

اربعین رسید و من هوایی شدم که آخر آرزوی پیاده روی اربعین قسمتم نمی‌شود. دست به دامن شهدای گمنام جلفا شدم.شهدای گمنام همیشه آخرین چاره من بودند. نذر کردم کمرم خوب شود، بتوانم پیاده روی اربعین شرکت کنم. با شهدای گمنام قرار گذاشتم کمک کنند بروم پیاده روی و توی راه هم زانو و درد کتف اذیتم نکند به نیت شان درکربلا زیارت عاشورا با صد سلام و صلوات بخوانم. از دم در خانه سوار پراید شدم. دو روز تا مرز شلمچه توی راه بودیم.از مرز هم تا نجف با ماشین‌های مسیر در حرکت بودیم.از نجف تا کربلا پیاده‌روی و همه مسیر را برگشتم اثری از کمر درد و زانو و درد‌کتفم نبود. زیارت عاشورا را هم روی پشت بام خانه‌ای که موکب بود، روبروی حرم حضرت اباعبدالله خواندم!
اما چه زیارتی بود! چقدر زیبایی داشت! همدلی، و همیاری مردمی، انسانیت، محبت در گرو دوستی با امام حسین علیه السلام را در پوست و خون عراقی می‌دیدی! بغض گلویم را می فشرد از حسرت نبودنمان در عاشورا! از تنهایی امام حسین ! از غربت حضرت زینب سلام الله علیها! انسان می‌ماند که عشق امام حسین با این مردم چه کرده است! با التماس ساکمان را برداشت جلو جلو با شتاب از کوچه پس کوچه های تنگ با شیب تندی که گاه باید از پله ها بالا می‌رفتیم، گاهی پایین می‌آمدیم.از کوچه و محله معلوم بود که خانه‌اش در منطقه فقیر نشین است.وقتی وارد شدیم خانه در نهایت کوچک و دوتا اتاق تنگ و کوچک ولی انباشته از تشک و پتو برای استراحت زائر!کاملا مشخص بود که زیر خط فقر زندگی می‌کند! تا رسیدیم تمام چادر و لباس‌هایمان گرفت. یک ماشین رختشویی دوقلوی بزرگ داشت تا لباس‌های زائر را بشوید. لوله کشی آب خانه با یک تانکر روی بام توالت تغذیه می‌شد. خانم خانه زن جوانی که دوتا فرزند داشت، آخرین روزهای بارداری سومین فرزند را می گذراند. تمام قد در خدمت ما بود! میزبان باید برای رفع تشنگی ما آب معدنی تهیه می‌کرد.برای صبحانه نیمرو و خامه و عسل تهیه می‌کرد.از این همه محبت شرمنده شدیم. یک چیز عجیبی در اربعین وجود دارد. هرکسی که برای زوار کاری می‌کند، فورا نتیجه عملش را می‌بیند.رفتیم حرم، در مسیر دکان‌هایی بود، که سوقات برای فروش داشتند. مشک حضرت ابولفضل در ابعاد کوچک از بندی آویزان کرده بود.تا چشمم بهش افتاد، یاد خوابم افتادم.پسرم را دیدم که مشک بردوشش به مردم آب میداد! رو کردم بهش:
-دیشب توی خواب داشتی به مردم از مشک آب میدادی ؟! آهسته کنار گوشم لب زد:
-دیروز به میزبان پول دادم تا برای زوارش آب معدنی بخرد.

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
 [ 10:14:00 ق.ظ ]

تا بهشت باهم باشیم ...

هسران عاشورایی شهدا

عبدالله بن عمیر کلبی ساکن کوفه بود. جوانی دلاور و حماسی از شیعیان کوفه بود. به کوفه آمده ودر نزدیکی بئر العبد خانه ای گرفت و با همسرش به آنجا نقل مکان کرد.وقتی  دید عمر سعد برای جنگ با حسین، لشکر آماده می کند تا از نخیله به کربلا بروند، پیش خود گفت: به خدا سوگند دوست داشتم با مشرکان بجنگم. امیدوارم جنگ با اینها که به نبرد فرزند پیامبر می روند، نزد خدا کم ثواب تر از جنگ با مشرکان نباشد.

این موضوع را با همسرش مطرح کرد، همسر عبدالله بن عمیر، وقتی که  از قصد عبدالله اطلاع یافت، به همسرش گفت: قرارمان هنگام ازدواج این گونه بود که تا بهشت با هم باشیم.از این رو کوله بار همسر را آماده کرد و خودش با او همراه شد.او در روز عاشورا، با تشویق همسرش به نبرد، به یاری او شتافت . و آن گاه که بر سر پیکر پاک همسرش حاضر گشت تا گرد غبار از سر ورویش پاک کند، توسط سپاه دشمن به شهادت رسید . او تنها زن شهید در میدان کربلا بود .
پی نوشت ها:
۱ – شهید مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج ۱، ص ۲۸۹ .

زن انقلابی همچون ام وهب به همسرش گفت: همه می روند جبهه ، تو چرا نشسته ای؟ مردجواب داد: من کار رزمی بلد نیستم. راست می گفت از کودکی در کار کشاورزی کمک کار پدرش بود. واز روستایشان هم بیرون نرفته بود.

زن گفت: بعدا که جنگ تمام می شود همه از خاطراتشان خواهند گفت : و تو افسوس می خوری که چرا به ندای هل من ناصر حسینی لبیک نگفته ای!

و این جنگ ادامه همان جنگ کربلا است، واکنون فرمانده جنگ نائب امام حسین علیه السلام ، امام خمینی است!

مرد گفت : بروم جبهه چه کاری انجام دهم؟ زن گفت برو برای رزمنده ها غذا بپز و چکمه هایشان را واکس بزن و لباسهایشان را بشوی!

مرد تصمیمش را گرفت و با پدرش در میان گذاشت. پدر و مادر وقتی شنیدند ناراحت شدند و گفتند اگر بروی مخارج همسرت به عهده خودت می باشد.

او تا آن زمان برای پدر کار کرده بود و سر سفره پدر می نشست ، از خود سرمایه ای نداشت. و اکنون باید همسر و سه کودک که یک پسر معلول ذهنی بود را بدون آذوقه با تحریم پدر و مادر که از میان شش پسر او را بیشتر دوست می داشتند تنها می گذاشت و می رفت.

با این همه مشکلات مرد عازم شد ورفت و مدت سه ماه برای مرخصی نیامد و این شد شروع رزمندگی او و مردی برای مبارزه با صدامیان.

 

موضوعات: داستانک  لینک ثابت
 [ 10:07:00 ق.ظ ]

خانه تکانی آگاهی ...

??? استاد خانم مهجده انتظاری:

گفتیم گاهی لازمه آگاهیامونو زیرورو کنیم و خاکی ازشون بتکونیم

گاهی همین بازخوانی ساده میتونه خیلی چیزارو حل کنه

از اصل بدنیا اومدنمووووون تااااا اینکه اصلا چی هستیم و کی هستیم

میدونین چیه؟!

من فک میکنم مشکل وقتی شروع میشه که یادمون میره واقعا کی هستیم!؟

و گاهی هم سعی می‌کنیم بفراموشانیم که کی بودیم و هستیم!

ادامه »

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[دوشنبه 1401-05-17] [ 01:25:00 ب.ظ ]

ایمان زیبا عمل معطر ...

  چرا دانسته ها با عملکرد ها مساوی نیست

???استاد خانم مهجده انتظاری:

و آرزوی قبولی طاعات و عبادات

بعضی از راه‌هایی که میتونه بهمون کمک کنه تا بیشتر به دونسته هامون عمل کنیم، در جلسه قبل مطرح کردیم

اونایی که مطرح شد فیزیکی و جسمی محسوب می‌شدن و اینایی که قراره مطرح شن، معنوی و روحی

???استاد خانم مهجده انتظاری:

ادامه »

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[شنبه 1401-05-08] [ 09:49:00 ق.ظ ]

ایمان خوشگل، عمل خوشمزه ...

ایمان خوشگل عمل خوشمزه

???استاد

بنده ترجیح دادم کمی از دونسته‌های خودمون رو واکاوی کنیم

یعنی بشینیم ببینیم چرا خیلی می‌دونیم ولی کم عمل می‌کنیم

یا بهتره بگم چرا حوصله یا انگیزه ی عمل به دونسته‌هامونو نداریم

 

???استاد

 

بودن یا نبودن…

مساله واقعا این نیست!

مساله چگونه بودن است!!

اگر باشیم و از صحنه ای که پیش رومون هست و می‌دونیم که نباید نگاهش کنیم،نتونیم و یا نخوایم که چشم برداریم…

 

و یا وقتی که صبح زود یه چشمی،خیلی حرفه ای ،طوری که خوابمون نپره،یه نگاه به ساعت میندازیم و می‌بینیم که فقط کمی تا قضا شدن نماز صبحمون فرصت باقیه، ولی بازم نمی‌تونیم از جامون کنده شیم…

ادامه »

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[دوشنبه 1401-05-03] [ 01:08:00 ب.ظ ]