من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





فروردین 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



رتبه


    تا بهشت باهم باشیم ...

    هسران عاشورایی شهدا

    عبدالله بن عمیر کلبی ساکن کوفه بود. جوانی دلاور و حماسی از شیعیان کوفه بود. به کوفه آمده ودر نزدیکی بئر العبد خانه ای گرفت و با همسرش به آنجا نقل مکان کرد.وقتی  دید عمر سعد برای جنگ با حسین، لشکر آماده می کند تا از نخیله به کربلا بروند، پیش خود گفت: به خدا سوگند دوست داشتم با مشرکان بجنگم. امیدوارم جنگ با اینها که به نبرد فرزند پیامبر می روند، نزد خدا کم ثواب تر از جنگ با مشرکان نباشد.

    این موضوع را با همسرش مطرح کرد، همسر عبدالله بن عمیر، وقتی که  از قصد عبدالله اطلاع یافت، به همسرش گفت: قرارمان هنگام ازدواج این گونه بود که تا بهشت با هم باشیم.از این رو کوله بار همسر را آماده کرد و خودش با او همراه شد.او در روز عاشورا، با تشویق همسرش به نبرد، به یاری او شتافت . و آن گاه که بر سر پیکر پاک همسرش حاضر گشت تا گرد غبار از سر ورویش پاک کند، توسط سپاه دشمن به شهادت رسید . او تنها زن شهید در میدان کربلا بود .
    پی نوشت ها:
    ۱ – شهید مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج ۱، ص ۲۸۹ .

    زن انقلابی همچون ام وهب به همسرش گفت: همه می روند جبهه ، تو چرا نشسته ای؟ مردجواب داد: من کار رزمی بلد نیستم. راست می گفت از کودکی در کار کشاورزی کمک کار پدرش بود. واز روستایشان هم بیرون نرفته بود.

    زن گفت: بعدا که جنگ تمام می شود همه از خاطراتشان خواهند گفت : و تو افسوس می خوری که چرا به ندای هل من ناصر حسینی لبیک نگفته ای!

    و این جنگ ادامه همان جنگ کربلا است، واکنون فرمانده جنگ نائب امام حسین علیه السلام ، امام خمینی است!

    مرد گفت : بروم جبهه چه کاری انجام دهم؟ زن گفت برو برای رزمنده ها غذا بپز و چکمه هایشان را واکس بزن و لباسهایشان را بشوی!

    مرد تصمیمش را گرفت و با پدرش در میان گذاشت. پدر و مادر وقتی شنیدند ناراحت شدند و گفتند اگر بروی مخارج همسرت به عهده خودت می باشد.

    او تا آن زمان برای پدر کار کرده بود و سر سفره پدر می نشست ، از خود سرمایه ای نداشت. و اکنون باید همسر و سه کودک که یک پسر معلول ذهنی بود را بدون آذوقه با تحریم پدر و مادر که از میان شش پسر او را بیشتر دوست می داشتند تنها می گذاشت و می رفت.

    با این همه مشکلات مرد عازم شد ورفت و مدت سه ماه برای مرخصی نیامد و این شد شروع رزمندگی او و مردی برای مبارزه با صدامیان.

     

    موضوعات: داستانک  لینک ثابت
    [چهارشنبه 1401-05-26] [ 10:07:00 ق.ظ ]

    وقتی زینب حسین می شود ...


     

     

    زُریر خزاعی ” بازرگان جوان غریبی بود، می گوید: در بازار عسقلان بودم، دیدم مردم شادی می کنند و به یکدیگر تبریک می گویند؛ پرسیدم: چه خبر است؟ گفتند : همه مخالفان یزید را که در عراق پرچم مخالفت برافراشته بودند، کشتند و اکنون زنان و کودکانشان با سرهای بریده وارد شهر می شوند.

    یعقوب عسقلانی از امرای شام بود، یکی از لشکرییان عمرسعد بود. او دستور داد تا شهر عسقلان را آراستند و به یکدیگر تبریک بگویند. و در همین حالت سرها و اسرا را وارد شهر کردند.مردم در حالی که شادی می کردند، اهلبیت وارد شهر شدند.

    زریر پرسید رهبر مخالفین چه کسی بود و پدرش کیست؟ گفتند حسین فرزند علی بن ابی طالب و ماردرش فاطمه زهرا دختر پیامبر است.

    زریر با شنیدن این اوصاف ناراحت شد و به طرف هودجها رفت، چشمش به جوانی افتاد، که غل و زنجیر بر دستها و گرد دارد.خوب که دقت کرد دید این جوان را قبلا دیده است.یادش آمد که او امام سجاد علیه السلام است.گریه کرد حضرت فرمود: ای جوان تو کیستی” او گفت: مرد غریبی هستم. امام علیه السلام فرمود: همه مردم خندانند  پس تو چرا گریه می کنی؟ زریر گفت:من شما را می شناسم کاش به این شهر نیامده بودم و این منظره را نمی دیدم.

    حضرت علیه السلام فرمود: ای جوانمرد از تو بوی آشنا می شنوم، خداوند به تو خیر دهد، پول به همراهت داری، برو به حامل سر مقدس حسین علیه السلام بده، و به او بگو، جلو تر برود، تا مردم به سرها بنگرند، (مردان برای دیدن سر مقدس شهدا به عمه هایم نگاه می کنند،) و بانوان در معرض تماشا نباشند.

    زریر رفت پنجاه دینار به حامل سر مقدس داد و او با اسبش به پیش رفت و مردم از اطراف شتر ها دور شدند.زریر به خدمت امام سجاد علیه السلام آمد ،گفت: ای پسر رسول خدا اگر خدمتی دیگری بفرمایی انجام می دهم. امام سجادعلیه السلام فرمود: مقداری پارچه داری زیر غل و زنجیر گردنم که زخمی شده است بگذار. زریر می گوید وقتی زنجیر را بلند کردم خون تازه از گردن امام جاری شد. باز از امام پرسید دیگر چه خدمتی می توانم انجام دهم،امام فرمود: اگر جامه ‌ای داری برای زنان بیاور، زریر فوری رفت و جامه های بسیار آورد و به امام علیه السلام داد و بانوان از آن جامه ‌ها برای پوشش خود استفاده کردند. شمر وقتی متوجه شد، دستور داد زریر را آنقدر زدند تا بیهوش شد، نیمه شب بهوش آمد و در حالی که بدنش زخمی بود خود را پنهان کرد.

    پ ن

    حالا این زنان و دختران شیعه که خود را عزادار امام حسین علیه السلام و غمگین اسارت حضرت زینب علیها السلام می دانند و برای آنها اشک می ریزند؛ کمی فکر کنند، آیا کار حضرت زینب علیها السلام و بقیه زنان دختران اهل بیت اشتباه بود که خود را از نامحرمان می پوشاندند؟!

    یا کار این زنان شل حجاب اشتباه است؟ خیلی راحت می توان به پدیده زشت بی حجابی نظر داد.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [یکشنبه 1400-05-24] [ 12:57:00 ب.ظ ]

    درهمهایی که سنگ شد ...

    اسیران کربلا

    در مسیر اسارت اهل بیت، بانوان بسیار زجر کشیدند.داغ از دست دادن مردان و فرزندان و برادران بس نبود، سر مقدس شهدا را بالای نیزه جلوی کجاوه بانوان حرکت می دادند. ام ‌کلثوم مبلغی به مامور حمل سر شهدا داد و التماس کرد که سر مطهر امام را جلو تر ببر تا نامحرمان کمتر زنان اهل بیت را ببینند. مامور درهم ها را گرفت و سر مقدس را جلوتر برد . فردای آن روز با خوشحالی به عیالش گفت: وعده ای که داده بودم، امروز انجام می دهم.بیا برویم بازار. زن با خوشحالی گفت: همان خلخالی که توی بازار نشان داده بودم؛ برایم می خری؟ به بازار رسیدند، خلخال ها را خرید، وقتی کیسه درهم ها را باز کرد، دستانش داخل کیسه دنبال درهم می گشت که متوجه شد همه درهم ها سنگ شده است! بروی یک طرف سنگ نوشته شده است، ولا تحسبن الله غافلا عما یعمل الظالمون مپندار که که خدا از کردار ستمکاران غافل است.( ابراهیم 42) و در طرف دیگر نوشته شده بود، و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون، ستمکاران بزودی خواهند دانست که به چه مکانی باز می گردند»(شعرا 227)

    منبع :مقتل جامع سید الشهدا

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [چهارشنبه 1398-07-10] [ 06:14:00 ب.ظ ]

    زیر هر سنگی خون تازه بود ...

     

    شهادت خون حسین

    امام صادق علیه السلام می فرماید:هنگامیکه هشام بن عبد الملک امام باقر علیه السلام را به شام فراخوانده بود، روزی از ایشان پرسید که مردم نواحی مختلف، چگونه از قتل امیرالمومنین علیه السلام آگاه شدند. آن حضرت فرمود:

    در شب شهادت علی علیه السلام تا طلوع فجر، هیچ سنگی از روی زمین برنداشتند، جز اینکه زیر آن خون تازه وجود داشت. این وضعیت در شب شهادت هارون برادر حضرت موسی علیه السلام و یوشع بن نون و شمعون بن حمون صفا ودر شب بالا رفتن حضرت عیسی علیه السلام به آسمان و شب پس از شهادت حسین بن علی علیه السلام نیز اتفاق افتاده است.

    با شنیدن این سخنان چهره هشام از خشم دگرگون شد و از امام پیمان گرفت که تا او زنده است، این روایت را برای کسی نگوید.

    منبع: مقتل جامع سید الشهدا

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [سه شنبه 1398-07-09] [ 02:17:00 ب.ظ ]

    جوشش خون تازه زیر سنگ ...

     

    جوشش خون زیر سنگ

    مرد شامی با خانواده اش برای رسیدگی به مزرعه رفت، خودش مشغول آبیاری کرت هایش شد. متوجه شد که خون در کرت جاری شده است. با تعجب به سرچشمه رفت که ببیند حیوانی را ذبح کرده اند، چیزی نیافت.در  تلاطم این فکر بود که خون از کجا وارد آب شده است که صدا جیغ و فریاد دخترش را شنید؛ که دوان دوان بسوی پدر می آمد. در حال که ترسیده بود، گفت :پدر آنجا زیر سنگ خون بود، خون تازه!

    پدر کرت را رها کرد. دوید به طرف جایی که دخترش نشان داد. خون تازه را دید که از زمین می جوشید.

    وحشت تمام وجودش را فراگرفته بود. مزرعه را رها کرد، به شهر برگشت. از کنار بازار برده فروشان عبور می کرد، شنید که می گویند حسین بن علی را کشتند!

    فهمید که لکه ننگ امام کشی بنامشان رقم خورد، و تا پایان تاریخ  ملعون هستند.

    ابن قولویه در روایتی، سخن فردی از اهالی شام را گزارش کرده است:« به خدا سوگند ما اهالی بیت المقدس  واطراف و نواحی آن، شام قتل امام حسین علیه السلام را چنین شناختم که هر سنگ و کلوخی را برمی داشتیم، زیر آن خون تازه بود. منبع : مقتل جامع سید الشهدا

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [یکشنبه 1398-07-07] [ 10:16:00 ق.ظ ]

    پله پله تا دوزخ ...

     امام نشناسی نمیر دوزخی

    پله پله در سقوط تا دوزخ

    پله اول-حصین بن نمیر کندی، در دوران خلیفه اول از طرف خلیفه وظیفه جمع‌آوری زکات قبایل جنوب عربستان را بر عهده گرفت.

    پله دوم-وی در دوران خلیفه دوم در چندین نبرد از جمله قادسیه و جنگ با امپراطوری روم شرکت کرد. وی در نبرد قادسیه به فرماندهی سعد بن ابی وقاص، فرمانده سواره نظام مسلمانان بود و پس از پیروزی در آن جنگ و فتح عراق به دستور خلیفه همراه با چندین تن از فرماندهان دیگر مأمور پایگذاری یک پایگاه بزرگ نظامی در جنوب عراق شدند که پس از پایان جنگ آن پایگاه نظامی گسترش یافت و به یک شهر بزرگ تبدیل شد و کوفه نام گرفت.

    پله سوم- او همچنین در فتح فلسطین و سوریه (که زیر نظر امپراطوری روم بودند) مشارکت داشت. نقل است که در جنگی در جنوب شام (فلسطین) رشادت‌های زیادی انجام داده و چندین تن از رومیان را در آن جنگ کشته و یکی از موثرترین فرماندهان در فتح فلسطین بوده. وی پس از انتخاب معاویه بن ابی سفیان به عنوان والی شام در شام ماندگار شد.تا اینجا اشتباه او این بود که از کسانی که غاصب حکومت امیرالمومنین بودند، پیروی می کرد.

    پله چهارم-امیرالمومنین در روز های آخر عمرمبارکش، بر منبر رفت، از مستمعین خواست:«سلونی قبل اَن تفقدونی» بپرسید از من قبل از آنکه مرا از دست بدهید. که اگر مردم آن زمان درک حضور چنین ابر مردی را داشتند، می‌توانستند مجهولاتشان را تا زمان قیامت، معلوم کنند و از دایره زمان خارج شوند، درحوزه معلومات فرازمانی وارد گردند.برای ما هم ارثیه گرانبهایی از علم لدنی امام باقی بگذارند!کسی از میان جمعیت چیزی نپرسید، کاش به همین نپرسیدن ختم می شد. که ناگهان سکوت مسجد با صدای نکره و تمسخر آمیز یک ملعون شکسته شد. ملعون پرسید یا علی تعداد موهای سر و صورت من چند تا است؟! امیرالمومنین علیه السلام فرمود: علاوه بر تعداد، می دانم که در زیر هر دانه ریش تو چند شیطان آویزان است.

    پله پنجم-او از سران اموی، از قبیله کنده بود، در جنگ صفین در سپاه معاویه و در ایام یزید فرماندهی عده ای از سپاه بود.

    او برای دستگیری حضرت مسلم در کوفه، رئیس پلیس ابن زیاد بود و باعث شهادت مسلم بن عقیل شد.

    پله ششم-او، مامور کشتن قیس بن مسهر بود.

    پله هفتم- در حادثه عاشورا، از فرماندهان گروه تیرانداز بود که به سپاه امام حسین علیه السلام حمله کرد.

    پله هشتم- پس از شهادت حبیب بن مظاهر، سر مقدس او را برگردن اسب خویش آویخته بود و در کوفه می گرداند تا بر افتخاراتش بیفزاید.

    پله نهم- به دستور یزید مدینه را محاصره کرد و دستور داد به زنان و دخترانی که در مسجد النبی پناهنده شده بودند، سه روز تجاوز کردند؛ که به گواه تاریخ، بیشتر آن زنها باردار شدند و فرزندانی از گناه به دنیا آوردند.

    پله دهم- همین ملعون در جنگ با عبدالله بن زبیر، برکوه ابوقبیس منجنیق گذاشت و کعبه را آتش باران کرد.

    پله یازهم- به جنگ توابین رفت و سلیمان بن سرد خزاعی و گروه تواب را کشت.

    پله دوازدهم- به جنگ مختار رفت و در نهایت به دست ابراهیم بن اشتر کشته شد ، او، حصین بن نمیر ملعون بود.

    پ ن

    نتیجه امام نشناسی این می شود، که پله تا جهنم میرود، و دیگرانی که ائمه علیهم السلام را تنها گذاشتند گرفتار چنین سفاکان بیرحمی شدند.

    منبع: فرهنگ عاشورا

     

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [شنبه 1398-06-30] [ 05:27:00 ب.ظ ]

    تقاضای یار ی زنان ...

     

    با طرح خلافت یزید، در اواخر عمر معاویه، امام حسین «علیه السلام »برای حج به مکه رفت و از مردان و زنان بنی هاشم و خدمتکاران آنان خواست تا با مهاجران و انصار تجمع کنند. 

    امام در تجمع هفتصد تن از تابعان و دویست تن از صحابیان در منی سخنرانی کرد و جنایات حکومت بنی امیه و فضائل اهل بیت علیهم السلام یاد آور شد و دستور داد همه شنوندگان، سخنان او را به مسلمان مورد اعتماد برسانند.

    در این واقعه ، آن حضرت از زنان نیز تقاضا نمودند تا روشنگر اذهان خفته امت گردند. بعد از مرگ معاویه و آغاز سلطنت یزید و بیعت نکردن امام حسین «علیه السلام» فعالیت بانوان شروع شد.

    شیعیان در بصره در خانه بانویی از قبیله عبدالقیس به نام ماریه دختر سعد جمع می شدند.که امام باقر «علیه السلام» در حق این بانو فرمود:ماریه زنی شیعه بود و خانه اش محل اجتماع و مذاکرات شیعیان بود.

    همین اجتماع درون این خانه بود که موجب شد یزید بن نبیط همراه دو پسرش به امام حسین«علیه السلام»به پیوندند و در کربلا به شهادت برسند.

    عامر،سیف بن مالک، ادهم بن امیه نیز از خانه آن بانو عازم کربلا می شوند.(تاریخ طبریج 5 ص 353)

    موضوعات: فرهنگی, آموزنده  لینک ثابت
    [پنجشنبه 1398-06-28] [ 03:39:00 ب.ظ ]

    بی وفاتر از کوفی صفتان ...

    کوفی صفت ashura

    بی وفایی

    از خصوصیات آشکار مردم کوفه بی وفایی بوده است. تا حدی که در زبان مردم کوچه و بازار مثل شده اند.

    اهل کوفه  ازجهت اعتقادی دو گروه بودند، سخن ما سر آن گروه افراد است که به دوازده امامی مشهور بودند، از شیعیان بودند. کوفیان شیعه در دوره های گوناگون در امتحان شکست خوردند.

    در زمان حکومت امیرالمومنین علیه السلام، با ایشان بیعت کردند و بیوفایی کردند. در زمان امام حسن علیه السلام، ایشان را در جنگ با معاویه تنها گذاشتند.

    با مسلم بن عقیل پیمان بستند و نامه های دعوت را برای امام حسین علیه السلام فرستادند، او را در کوفه تنها گذاشتند تا بوسیله گروهی که پیرو خلفا بودند به شهادت رسید.

    وقتی امام حسین تصمیم گرفت که به کوفه برود، عده ای اورا از بیوفایی اهل کوفه برحذر داشتند. و امام حسین هم روز عاشورا عهد شکنی و بی وفایی آنها

    را یاد آوری کرد. …« یا اَهل کُوفه! قُبحاً لکم و ترحاً، بُؤساً لکم و تَعساً، اِستصرختُمونا والهینَ…»البته از کوفیانی که پیرو خلفا بودند هم از امام دعوت کرده بودند؛ که در جنگ در مقابل حضرت در صف دشمنان بودند.

    یعنی هم کسانی که حضرت  را امام خود می دانستند و هم کسانی که پیرو خلفا بودند، هردو گروه برای ایشان نامه دعوت فرستاده بودند. ولی در جنگ غیر شیعان بر او شمشیر کشیدند، و شیعیان او را تنها گذاشتند.

    و حضرت زینب در خطبه اش در کوفه، کوفیان را به بی وفایی سرزنش می کند.:«یا اهل الکُوفه! یا اهل الخَتلِ و الغَدر» که اشاره ریا و تزویر، نفاق و بی وفایی آن مردم بود.

    همین اهل کوفه با مختار بیعت کردند، و در هنگامه کارزار جنگ  با زبیریان او را تنها گذاشتند؛ نتیجه همان شد، که با اهلبیت کردند.

    بر اساس این رفتارها، یکی از شعارهای مردم ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی ودر زمان هشت سال دفاع مقدس، در حمایت از رهبری این بود که« ما اهل کوفه نیستیم امام تنها بماند». «ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند.»

    پ ن

    ماهم هم منتظر امام عصر «عج» هستیم، باید در پیمان با امام خامنه ای (مسلم) زمان و فاداری را تمرین کنیم.

    بنابر این باید، پنج صفت زشت را که شاخصه های کوفی بودن است نداشته باشیم .

    در پیروی از مقام ولایت تردید نداشته باشیم. معترض به دستورات ولایت نباشیم. از دستورات ولایت پیشی نگیریم. گرفتار توجیه اشتباهات خود نشویم. تماشاچی نباشیم، نگوییم زندگی من خوب باشد بقیه به من مربوط نیست، در مسایل فرهنگی و اقتصادی …غیره.

    که مبادا در زمان ظهور گرفتار همان ویژگی های کوفیان شویم. اصولا در معارف دینی گفته اند، هرکسی در زندگی

    هر گونه که باشد؛ با همان وضع از دنیا می رود. باز در قرآن خداوند فرموده: در قیامت هر کسی با همان چیزی که دوستر می دارد محشور می شود!

    هرگز مباد! که ما با غیر از مقام رهبری و شهیدانمان محشور شویم.

     

    منابع: فرهنگ عاشورا

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 11:24:00 ق.ظ ]

    حرم و بوی سیب ...

    عاشورا کربلا حرم ASHURA

    بوی سیب را در روضه خوانی های زائران کربلا می گفتند:« زتربت شهدا بوی سیب می آید» و معروف است، اگر صبح زود به زیارت قبر امام حسین علیه السلام بروید بوی سیب را استشمام خواهید کرد.این سخن ریشه حدیثی دارد. در بحار النوار روایتی مبنی بر این ماجرا دارد.روزی امام حسن و امام حسین علیهما السلام به نزد رسول خدا رفتند، جبرئیل هم آنجا بود. این دو عزیز دور جبرئیل می چرخیدند. جبرئیل در دستش یک انار و گلابی و سیب بود. آنها به حسنین داد. آن دو خوشحال نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمدند. پیامبر آنها را بویید فرمود: ببرید نزد پدر مادرتان. آندو نیز چنین کردند. میوه ها را نخوردند تا پیامبر صلی الله علیه و آله هم نزد آنها رفت و همگی میوه هارا خوردند ولی تمام نشد. میوه باقی ماند. تا اینکه پیامبر رحلت کرد. امام حسین علیه السلام فرمود: در زمان حیات مادرمان علیها سلام میوه ها تغییری نکرد. تا آنکه مادرم از دنیا رفت، انار ناپدید شد. بعد از شهادت پدرم گلابی هم ناپدید شد. بعد از شهادت برادرم حسن سیب همچنان باقی بود. تا روزی که در کربلا هرگاه تشنه می شدم سیب را می بوئیدم، عطشم تسکین می یافت. چون تشنگیم شدت یافت و دیگر یقین به مرگ داشتم بر آن دندان زدم . امام سجاد علیه السلام می فرماید: این سخن را پدرم یک ساعت قبل از شهادتش فرمود. چون شهید شد، بوی سیب در قتلگاه منتشر شد. دنبال آن گشتیم اثری از سیب نیافتیم، ولی بوی آن پس از حسین از قبرش به مشام می رسید. پس هرکس از شیعیان، ما را زیارت کند، بخواهند بوی سیب را استشمام کنند هنگام سحر به زیارت بروند. منبع: فرهنگ عاشورا

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [چهارشنبه 1398-06-27] [ 01:05:00 ب.ظ ]

    جاذبه عشق در اربعین ...

    اربعین کربلا عاشورا

    این فقط عشق است، که زائر را پیاده به کربلای حسین علیه السلام می کشاند و در این راه انواع خطر را به جان می خرد.

    پیاده روی برای زیارت سیدالشهدا، ثواب بسیار دارد. امام صادق علیه السلام فرموده است هرکسی به قصد زیارت امام حسین علیه السلام، پیاده از خانه اش خارج شود، خداوند در مقابل هر قدم او برای او حسنه می نویسد.

    معاویه بن وهب از یاران امام صادق وقتی به خدمت ایشان رسیدم، امام صادق علیه السلام در حالیکه درمصلی خود نشسته بود بعد از نماز دعا کرد و فرمود:« خداوندا زائران قبر حسین را بیامرز، اینان در این راه از مالشان هزینه می کنند، جانهایشان در معرض خطر قرار می دهند…خدایا رحمت کن بر چهره هایی که از آفتاب سوخته و تغییر کرده، و صورتهایی که متوجه قبر حسین است و چشمهایی که در محبت ما اشک میریزد… خدایا این جانها به تو می سپارم ،تا کنار حوض کوثر به هم برسیم….». این سنت زیارت پیاده، از زمان ائمه مرسوم بوده  و تا کنون ادامه دارد. فاضل دربندی می نویسد : این پیاده بودن ، یا به جهت فقر زائر بوده که نشان از عشق  لبریز اوست.یا زائر خود را در برابر عظمت شهادت امام ،کوچک می شمارد و در راه او رنج سفر را بر خود هموار می کند؛ که هردو ارزشمند است.  

     منبع:عاشورا

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [سه شنبه 1398-06-26] [ 09:45:00 ق.ظ ]

    مبادا کوفی شویم ...

    کوفیان ترسو توجیه گر بی صبر

    بیوگرافی مردم کوفه

    مردم کوفه از جهت اعتقادی دو گونه بودند. عده‌ای پیرو امام حسین علیه السلام بودند و عده ای پیرو خلفا بودند، امام حسین را امام خود نمی دانستند.

    در جریان دعوت امام حسین به کوفه هر دو گروه نامه داده بودند، ولی انگیزه اصلی کوفیان از دعوت امام حسین به کوفه حاکمیت حق و عدالت نبود؛ بلکه میخواستند کوفه از شام مستقل شود و اینها هم مانند آل زبیر و بنی امیه حکومت داشته باشند.

    وقتی ابن زیاد کوفیان را تهدید کرد، شیعیان از ترس شمیشر ها را تحویل ابن زیاد دادند و خود را توجیه کردند که چون ابن زیاد راه خروج از کوفه بسته شده دیگر تکلیف از ما ساقط شده است.

    گروه دوم که پیرو خلفا بودند، آماده جنگ با امام حسین شدند.

    لذا در میان دشمنان امام حسین علیه السلام یک نفر شیعه هم وجود نداشت.

    منتها ویژگی های منفی چهار گانه شیعیان کوفه باعث شهادت امام حسین گردید.

    دعوت کردند ولی بی وفا بودند.

    انگیزه و نیت اصلی شان حکومت خودمختار بود.

    صبر بر سختی ها نداشتند.

    عزم نداشتند.

    منبع: متل جامع

     

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [یکشنبه 1398-06-24] [ 10:41:00 ق.ظ ]

    میدونستید دختر سه ساله گم شده ...

    دختر سه ساله

    انگار که خورشید از شدت غم می خواست سر به زمین بگذارد، هرم آه سوزانش ته مانده آب مشکها را بخار کرد. دشمنان بی رحم برای خود خیمه ای زدند، ولی اهل بیت را در بیابان سوزان  بدون سایبان نگه داشتند.حضرت زینب سلام الله علیها از امام سجاد علیه السلام پرستاری می کرد؛ ایشان خیلی بدحال بود که نزدیک بود جان بدهد، عمه سادات به او فرمود:« ای برادرزاده بر من دشوار است که تو را در این حال بنگرم».

     این منزلگاه که قصر بنی مقاتل بود، حضرت سکینه از شدت تشنگی  و گرما، به دنبال سایه ای می گشت که درختی را دید؛ بطرف آن رفت از خاک برای خود بالشی درست کرد و سر گذاشت روی آن خوابید. هنگلم حرکت، فاطمه بنت الحسین که هم محمل او بود متوجه شد خواهرش نیست. فریاد زد بخدا قسم تا خواهرم را نیابید سوار نمی شوم.

    ساربان فاطمه بزور سوار کرد و قافله حرکت کرد؛ تابش آفتاب سکینه را از خواب بیدار کرد، دید قافله رفته است.به دنبال قافله می دوید و می گفت: خواهرم چرا مرا تنها گذاشتی. فاطمه که نگران بدنبال سکینه در دور دست می‌گشت؛ سکینه را دید فریاد زد تا ساربان شتر را نگه دارد، گفت اگر شتر را نگه نداری از همین بالا خودم را به پایین می اندازم و در قیامت شکایت تو را به جدم رسول خدا خواهم گفت. ساربان ناچار توقف کرد  و سکینه را سوار شتر کرد. در طول مسیر در د و سوزش خار مغیلان هم بر مصیبت های دیگرش افزوده شد.

    منبع: سوگنامه آل محمد

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [شنبه 1398-06-23] [ 07:27:00 ب.ظ ]

    این واقعه را می دانستید؟ ...

    پیشینه نفوذ بنی امیه

     

    بنی امیه معاویه

    در زمان ابوبکر یزید بن ابوسفیان به حکمرانی شام  واردن منسوب شد.و در نیمه دوم خلافت عمر بر اثر طاعون درگذشت، عمر برادر او معاویه را به حکمرانی شام فرستاد. معاویه بعد از عمر در زمان عثمان که  خود از بنی امیه بود او را در حکومت ابقا کرد. وقتی امام علی علیه السلام به خلافت رسید؛ که معاویه هفده سال حکومت کرده بود. او در این مدت با اختیارات و آزادی عملی که دو خلیفه به او داده بودند، مردم دمشق را طبق گزارش قزوینی در کتاب آثار البلاد و اخبار العباد چنین توصیف می کند:« اهل آن به کم فهمی  و زیرک نبودن مشهورند» معاویه از این ویژگی سوء استفاده کرد و طی این سالها فرهنگ سازی نمود و محبت بنی امیه را در دل آنها تثبیت نمود و بذر دشمنی با امیرالمومنین علی علیه السلام را در دل کودک و بزرگان شان نشاند.

    بر همین اساس به یزید سفارش کرد« آنان را مانند دو چشم خود و از خواص قرار بده و ایشان را برای مدت طولانی از شام بیرون نبر؛ مبادا با افکار و عادات دیگران آشنا شوند.» با توجه به این خصوصیات ،امام علی بارها به اهل کوفه فرمود:« آنها در یاری کردن باطل، وحدت دارند؛ اما شما در دفاع از حق متفرقید. بخدا قسم دوست دارم معاویه در مقابل ده نفر از شما ، یک نفر از یارانش را به من بدهد»!

    برای اینکه مردم آگاه نشوند، معاویه ابوذر را که عثمان به شام تبعید کرده بود؛ به مدینه باز گرداند، تا مردم با روشنگری های او مواجهه نشوند.  

    پ ن

    برای همین دشمنان دین چه در داخل چه در خارج از مرز هاتلاش می کنند که عموم مردم از واقعیت ها دور باشند و مشغول خورد و خوراک و زندگی حیوانی باشند و برای عقول انسانها تلاشی از سوی حکومت ها نمی شود. مثلا در کشور خودمان آقای رئیس جمهور می گوید ما نمی توانیم مردم را بزور به بهشت ببریم!

    منبع: مقتل جامع سید الشهدا

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 06:14:00 ب.ظ ]

    سر مطهر مهمان راهب ...

    عاشورا کربلا سر مطهر دیر راهب

     سلیمان بن مهران اعمش می گوید:زمان حج مشغول طواف بود که دعایی را شنید:

    خدایا، مرا ببخش؛ میدانم نمی بخشی!

    لرزیدم. به او گفتم: در حرم خدا و پیغمبر و ناامیدی؟! گفت: گناهم بسی بزرگ است.کنجکاو شدم، گفت:از افراد سپاه شوم عمر سعد ملعون بودم. بعد کشته شدن حسین و یارانش؛ من یکی ازچهار نفر بودیم که سر مطهر را نزد یزید بردند.

    در مسیر شام در دیر مسیحیان اطراق کردیم، سر بر نیزه بود و نگهبانان همراهش بودند.هنگام غذا خوردن، ناگهان دستی بر دیوار نوشت، « آیا امتی که حسین را گشتند، روز قیامت امید شفاعت از جدش داردند؟» از این قضیه ترسیدیم. بعضی برخاستند تا دست را بگیرند ولی ناپدید شد و همراهان برگشتند. که دوباره دست و برگشت چنین نوشت:«نه به خدا سوگند! آنان شفیعی ندارند و روز قیامت در عذاب خواهند بود». همراهان دوباره به طرف دست رفتند که ناپدید شد. که بار سوم دست شروع به نوشتن کرد:« حسین را فرمانی ستمگرانه کشتند و فرمانشان مخالف  حکم قرآن بود». من دیگر اشتها نداشتم، راهب دیر که ما را نگاه می کرد، نوری که از ساطع بود را دید؛ رفت سوی نگهبانان گفت: از کجا آمده اید و این سر کیست؟! گفتند: این سرحسین است ، با او جنگیدیم. پرسید: حسین پسر فاطمه و پسر پیامبرتان؟! گفتند: آری،گفت: مرگتان باد! به خدا اگر عیسی بن مریم پسری داشت، او را بر چشم هایمان می گذاشتیم. من ده هزار دینار میدهم تا زمان کوچ، در اختیار من قرار دهید. عمرسعد فهمید، گفت: «پولهارا بگیرید و سر را به او بسپارید» پول را گرفتیم و سر به او سپردیم. پول هارا بعد بررسی به عمر سعد دادیم؛ او به کنیزش سپرد. راهب سر را با مشک و کافور شست و خوشبو کرد و در پارچه حریری پیچید تا صبح بر آن اشک ریخت. نگهبانان رفتند و سر را از او گرفتند. او به سر خطاب کرد گفت: من بر کسی سلطه ندارم. فردای قیامت نزد جدت گواه باش که من به خدا و پیامبری حضرت محمد شهادت می دهم. من به دست تو مسلمان شدم. بعد به عمر سعد گفت: با این سر آنگونه رفتار مکن و از صندوق بیرون نیاور. راهب به کوه زد و مشغول گریه وعبادت شد.عمر سعد وقتی به دمشق رسید. به کنیز گفت سکه هارا بیاور، وقتی مهر کیسه ها را باز کرد، دید سکه به سفال تبدیل شده است! در یک طرف نوشته است «ولا تحسبن الذین الله غافلا عما یعمل الظالمون و بر روی دیگرش نوشته است: وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.» عمر سعد گفت: «دنیا وآخرت را باختم» بعد سکه ها را در نهر آب ریخت. و روز بعد سرمطهر را نزد یزید برد.

    منبع: مقتل جامع سیدالشهدا

     

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [جمعه 1398-06-22] [ 05:44:00 ب.ظ ]

    گریه امام حسین برای یاران ...

    گریه تباکی ثواب بهشت

    روز یازدهم عاشورا امام حسین علیه السلام، اشعاری را به سکینه آموخت که در مدینه برای شیعیان بخواند، و این گونه خواند: شیعتی مهما شربتم ماء عذبٍ فاذکرونی، «شیعیان هر وقت آب گوارایی نوشیدید برای من ندبه کنید،» امام وقتی کنار هر شهیدی می رسید، از وصف او می گفت و گریه می کرد، امام حسین نگاهی به قتلگاه کرد دید پیکر بخون طپیده 72 نفر از اصحاب و هیجده نفر اهل بیتش به زمین افتاده و  در خون خود غلتان  و شهید شده اند، گفت: «ای سکینه، ای فاطمه، ای زینب و ای ام کلثوم، اکنون آخرین دیدارم با شماست، و اندوه جانکاه به شما نزدیک است».امام در این حال می گریست، زینب (ع) عرض کرد: خدا چشمت را نگریاند چرا گریه می کنی؟ امام فرمود: «چکونه گریه نکنم با اینکه بزودی شما را به صورت اسیر در میان دشمنان حرکت می دهند، گریه ام برای خودم نیست، برای اسارت شما است.»  بانوان حرم با شنیدن سخن امام ، با صدای بلند گریه کردند و فریاد می زدند: « اکنون هنگام وداع و جدایی است» در این هنگام سکینه نزد پدر آمد و صدا زد: « ای بابا آیا تسلیم مرگ شده ای، بعد از تو به چه کسی پناه ببرم» امام حسین فرمود: «ای نور چشم من ،چگونه کسی که یار و یاور ندارد، تسلیم مرگ نشود، ولی بدان که رحمت و یاری خدا در دنیا و آخرت از شما جدا نگردد، دخترم بر قضای الهی صبر کن و شکایت نکن، دنیا محل گذر است ولی آخرت خانه ابدی است.»

    منبع: سوگنامه آل محمد

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [پنجشنبه 1398-06-21] [ 05:41:00 ب.ظ ]

    نگاه حسین به گریه کننده اش ...

    اشک گریه تباکی

    چقدر زیبا و باشکوه است، وقتی اشک میریزی برای عاشورا و مصیبت بر امام حسین و یارانش؛ از پشت پرده اشک، نگاه مهربان امام حسین علیه السلام را با چشم دل ببینی که تورا تسلا می دهد.

    گریه

    کدام کریه زیبا است ؟

    1-گریه شوق

    2-گریه دلسوزی و عاطفی

    3-گریه تنفر از دشمن

    همه اینها می تواند زمینه ای برای هدفی مقدس باشد که اگر برای امام حسین (ع) باشد ارزش پیدا می کند.

    تنها گریه عجز و التماس که نشانه ذلت است ناپسند است.

    یکی از دانشمندان می گوید:«همیشه زبان، ترجمان عقل بوده ولی ترجمان عشق، چشم است که اشکی را از روی احساس و درد و سوز می ریزد، نشانه حضور عشق است. و جایی که زبان گردش منظم خود، جمله های منطقی می سازد ، عقل حضور دارد.

    بنابراین همانطور که استدلالات منطقی و کوبنده می تواند همبستگی گوینده را با اهداف رهبر مکتب، آشکار کند، قطره اشکی نیز می تواند اعلان جنگ عاطفی بر ضد دشمنان مکتب حساب شود»

    برای همین ائمه معصوم علیهم السلام به آنان که آمادگی گریه کردن ندارند، سفارش به «تباکی» کرده اند.تا حسین در تمامی قرون و اعصار زنده بماند.

    امام صادق علیه السلام فرمود: هرکسی به شنیدن مصیبت حسین (ع) خود را به گریه زد، مستحق بهشت میشود.»امالی صدوق مجلس 29

    نتیجه این که: گریه حضرت زینب (ع) واهل بیت(ع) گریه عاطفی و گریه پیام آمور و به نوعی نهی از منکر و شعار شور انگیز  و سوزاننده و رسواگر طاغوتیان و ستمگران بود، و ادامه این راه همواره «جنگ عواطف» بر ضد طاغوتیان و ستمگران است.

    یکی از اساتید فرمود: وقتی کسی برای مصیبت امام حسین علیه السلام اشک می ریزد، در آن لحظه توجه امام حسین به او بوده است.

    «خداوند درود می فرستد بر پیامبر و برگریه کننده حسین.»

    «امام صادق علیه السلام می فرماید: گریه کننده بر حسین در زمان ظهور رجعت می کند.»

    «پیامبر شفاعت می کند گریه کننده بر حسین را و از حوض کوثر می نشاند که مقدمه بهشت است.»

    چرا یک قطره اشک گریه بر امام حسین (ع) مساوی ثواب صد شهید در معرکه جنگ است؟

    چون این این برانگیزاننده بر ظلم است و مقدمه شورش علیه ظالم است.

     

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 12:15:00 ب.ظ ]

    نور در میان خاکستر ...

    عاشورا تنور خولی

    چندین شب بود که زن بی نوا خواب از چشمش ربوده شده بود، آن شب هم نتوانست بخوابد. خصوصا وقتی شوهرش برگشت، دید با هوویش پچ پچ کرد.

    و هوو خوشحال بود. هرچه در رختخواب غلت زد خوابش نبرد. به ناچار از رختخواب کنده شد و به حیاط رفت. هوا خیلی گرفته بود، نفس کشیدن برایش سخت شده بود. رفت کنار چاه تا آبی از چاه بکشد و وضویی بگیرد؛ که از سوی تنور نوایی را احساس کرد. با کنجکاوی به طرف تنور رفت، صدا از داخل تنور بود. در تنور را کنار زد، نوری به سوی آسمان تابید. بوی بهشت را از تنور اسشمام کرد.

    نوای گریه با سوز و گداز فرشتگان شنید، و سر بریده امام حسین را خاکستر تنور دید، جریان را فهمید؛ گریه کنان به نزد خولی رفت و از او بیزاری جویید و هرگز حاضر به ادامه همسری با او نشد.

    منبع: سوگنامه آل محمد

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [چهارشنبه 1398-06-20] [ 04:17:00 ب.ظ ]

    زن شل حجاب گریان ...

    عاشورا نهی از منکر

    عصر عاشورا رفته بود مزار اموات تا فاتحه‌ای بخواند و ثوابی از عزاداری هایش را نثار آنها کند.
    زنی که تقریبا نیمه برهنه بود، سر و وضعش اصلا مناسب عصر عاشورا و عزادری امام حسین علیه السلام نبود،
    یهویی به او گفته بود اگر من مردم، من را یک جایی توی این قبرستان دفن کنید.
    رسید سر قبر یکی از سادات، گفت: اینجا دفن نکنید؛ او مرا با موهای بیرون از شالم نمی پذیرد! همینطور ادامه داد تا رسید کنار قبر یک مومن دیگر گفت: اینجا دفن کنید، بعد دوباره گفت: نه او هم قبول مرا با این ناخنهای بلند رنگین نمی پذیرد! یکی یکی قبر ها را انتخاب می کرد و بعد از ویژگیهای منفی خودش را نام می برد واعتراف می کرد که  اینها هم مرا نمی پذیرند.
    مخاطب به او گفته بود، حالا این افراد که مرده اند و قدرتی ندارند که تو را بپذیرند یا نپذیرند.
    مهم زمانی است که آن دو فرشته مقرب تو را ملاقات می کنند، خواهند گفت: چرا او را پوشانده اید، وقتی زنده بود همه جایش را نامحرمان می دیدند!
    تا این سخن را شنید شروع کرد به گریه و های های گریه کرد، مانده بودند که گریه اش برای چه بود؟!

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 12:40:00 ب.ظ ]

    چشم عباس در چشم علقمه ...

    کربلا یک دهان عمو می گفت و حسین یک چشم همه تمنا بود و همه نگاه ها از جنس خواهش.

    عباس و حسین دست خالی از فرات بازگشتند و امام آنها را نفرین کرد.

    همه جاشده بود عطش، عباس از کودکی سقا بود. وقتی  ام البنین به او می گفت برای حسین آب ببر، با دستهای لرزان برای برادرش حسین آب می برد؛ می ایستاد نوشیدن او را تماشا می کرد و با غروری کودکانه می خندید. خوشحال از سیراب کردن برادر . حسین هم بازوی آب آوری عباس را بوسه باران می کرد.

    در روز عاشورا دیگر ام البنین نبود تا بگوید برای حسین آب بیاور، حسین و خیمه و کودکان و زمین و آسمان با عباس از آب می گفتند.

    خود عباس از همه تشنه تر بود. بارها به میدان رفته بود، زخمی ها را از میدان آورده بود. شب عاشورا میان خیمه گاه تا سپاه دشمن حرکت کرده بود.

    وارد خیمه شد در برابر نگاه چشمان تشنه کودکان مشکها را برداشت، کودکان آرام شدند.

    از میان لشکر دشمن با هیبت حیدری گذر کرد، صدای عمو عمو آب، هنوز در گوشش بود، علقمه منتظر عباس بود.

    وارد علقمه شد، اسبم بنوش، اسب شرمسار منتظر نوشیدن سوار بود.

    کسی در درون عباس فریاد می زد بنوش تا توان جنگیدن داشته باشی.

    چیزی از فرات کم نمی شود. حسین هم راضی است.نه نه ،موجی قوی تر می گوید حسین تشنه، اصغر تشنه، کودکان سینه بر زمین گذاشته اند.

    عباس مشک ها را سیراب کرد، و از شریعه خارج شد، شبح در شبح ، دشمن به عباس نزدیکتر می شدند. مشک ها امکان جنگیدن را از عباس گرفته بودند.

    دست های عباس یکی  یکی از بدن جدا شد. مشک را به دندان گرفت، تیر بر مشک نشست، خون و آب و در هم آمیخت. تیر بر چشمان عباس نشست، خون جوشید ؛ دنیا تیره و تار شد.

    صدای محزون زنی پهلو شکسته و قامت خمیده بود، «عزیزم عباس، فرزند مادر، عباس!»

    منبع: ماه در آب

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [سه شنبه 1398-06-19] [ 08:49:00 ب.ظ ]

    وقتی مادر مقتل می خواند ...

    مقتل خوانی حضرت زهرا

    شب گذشته با صدای گریه ی دایه ‌ام، که پیرزنی اهل کَرخ و اهل نماز و روزه و تهجد است بیدار شدم، مرا صدا زد. گفتم چه شده است؟

    گفت امشب بعد از خواندن قرآن خوابیدم.دیدم گویا در کوچه های کرخ بودم و اتاقی تمیز، سفید و خوش نما از چوب ساج، که در آن باز بود و چند زن کنار آن ایستاده بودند. به آنها گفتم:«چه کسی مرده است؟ چه خبر است؟» آنها به داخل اتاق اشاره کردند، وارد شدم، زن جوانی که هرگز با جلال تر و زیباتر از او ندیده ام؛ با لباسهای زیبای سفید رنگ به تن داشت و در آغوشش سر بریده ای بود که از آن خون می چکید. پرسیدم: بانو کیستی؟ گفت: فاطمه، دختر رسول خدا هستم و این سر پسرم حسین است.به اَصدَق بگو برای پسرم این نوحه را بخواند:«از او پرستاری نکردم تا آرام گیرم؛ نه هرگز! چرا که اصلا بیمار نبود.» که یک باره از خواب پریدم.
    ابوالحسن کاتب وقتی این رؤیارا از دایه شنید. باید دنبال اصدق می گشت تا سفارش فاطمه علیها سلام را به او برساند، آن هم در زمانی که حنابله در بغداد به شدت با نوحه خوانی بر حسین مبارزه می کردند.
    تا اینکه در نیمه ماه شعبان خود را به حرم امام حسین علیه السلام رساند. و در باره اصدق پرس و جو کرد و او را یافت. و سفارش فاطمه علیها سلام را به او رساند و بیت را بر او خواند او شگفت زده و دگرگون شد. و آن شب فقط باین قصیده نوحه خوانی کرد.
    منبع: مقاتل جامع سید الشهدا

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 02:46:00 ب.ظ ]

    مقتل خوانی مسیحیان ...

    مقتل خوانی مسیحیان

    مقتل خوانی غیر مسلمانان

    چارلز دیکنز(نویسنده انگلیسی): اگر هدف امام حسین خواسته های دنیای بود، من نمی فهمم چراخواهران و زنان و اطفالش را به همراه برده بود! پس عقل حکم می کند که او فقط برای اسلام، فداکاری کرده.

    ادوارد براون (مستشرق معروف انگلیسی): آیا قلبی پیدا می شود که وقتی در باره کربلا سخن می شنود،آغشته با حزن و الم نگردد؟

    توماس ماساریک: کشیشان هم با ذکر مصائب مسیح مردم را متأثر می کنند، ولی شور و هیجانی که در پیروان حسین یافت می شود غیر قابل انکار است. مصائب مسیح در برابر مصائب حسین مانند پر کاهی است در برابر یک کوه عظیم.

    جرج جرداق(دانشمند مسیحی):  وقتی یزید، مردم را تشویق به قتل حسین و مامور به خونریزی می کرد، آنها می گفتند:«چه مبلغ می دهی؟» اما یارا حسین به او می گفتند: مابا تو هستیم. اگر هفتاد بار کشته شویم،باز می خواهیم در رکابت کشته شویم.

    آنطون بارا (مسیحی): اگر حسین از آن ما بود،در هردسرزمینی برای اوو بیرقی بر می افراشتیم و در هر روستایی برای او منبری بر پا می نمودیم و مردم را به نام حسین به مسیحیت می خواندیم.

    منبع: فرهنگ عاشورا

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 11:23:00 ق.ظ ]

    مغناطیس عشق حسین ...

    مغناصیس عشق حسین

    برای حسینی شدن و ثبت نام در یاران کربلای حسین باید به زیور محبت حسین آراسته باشی، تا در اثر کهربای عشق به بصیرت برسی.
    مانند حربن یزید ریاحی، که با کیمیای عشق به فاطمه زهرا سلام الله علیها به بصیرت حسینی رسید.وقتی  که حر با لشکرش راه امام حسین علیه السلام را بست، امام حسین به حر گفت : سکلتک امک، مادرت به عزایت بنشاند، حر گفت: اسم مادرم را آوردی ولی من نمی توانم نام مادرت را بیاورم چون فاطمه زهرا سلام الله علیهاست. و این محبت بود که حر را نجات داد.

    امام حسین با شنیدن این سخن، احتمالا با خود گفت: کاش آن روز در کوچه، پشت در خانه هم کسانی بودند که حرمت مادرم را حفظ می کردند!

    سرانجام محبت به فاطمه زهرا مثل نوری ته دل حر را روشن کرد، بسوی امام حرکت کرد وشرمنده وسر افکنده به اردوی حسین وارد شد.و در کربلای عشق به حسین به شهادت رسید و در میان ستارگان کربلا جاودانه گشت.

    اگر این حب خالص نباشد، هرچند علم بیاموزی و کتاب بنویسی و در زمره مراجع هم قرار بگیری، سرانجام در درس خارج هم استاد باشی شیطان بر زبانت جاری خواهد کرد که در ماه محرم بر منابر از سیاست نگویید!

    یعنی فقط روزه بگیریم و نماز بخوانی، دیگر از امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با ظلم استکبار سخنی نگوییم.

    در نهایت به اسلام سکولار معتقد می شوی!
    و یا فتوا می دهی که قمه بزنید تا شیعه حسین را در چشم جهانیان مترود کنی!
    حسینی که هر لحظه زندگی و حرکتش عین سیاست بوده است. و اگر قرار است از سیاست در منابر گفته نشود، باید حضرت زینب هم بعد از واقعه عاشورا از ظلم یزیدیان سخنی نمی گفت و فقط از اخلاق و سلوک می گفت! و اگر چنین می شد دیگر نامی از کربلا و اسلامی که امام حسین علیه السلام برای زنده کردن آن به میدان جنگ رفت باقی نمی ماند.
    خدایا ما را یک لحظه از حب حسین جدا نکن.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [یکشنبه 1398-06-17] [ 09:03:00 ب.ظ ]

    نفرین آمام حسین ...

    انتقام مختار از قاتلان حسین
    قاتلان امام حسین علیه السلام، شرکت کنندگان در جنگ و آماده کنندگان حادثه کربلا، همگی یا در همان میدان با نفرین امام حسین هلاک شدند، یا بعد از حادثه با قیام مختار کشته شدند.امام حسین علیه السلام در دعایی عرضه داشت: «پروردگارا! آن جوان ثقفی را بر آنان مسلط کن تا جام تلخ مرگ و ذلت را به ایشان بچشاند. از قاتلان ما کسی را باقی نگذارد … انتقام مرا و دوستان و خاندان و شیعیانم را از اینان بگیرد...».مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ‏45، ص 10،
    طبق پیش‌بینی امام حسین علیه السلام، مختار ثقفی قیام کرد؛ افتاد دنبال هرکسی که در جنگ با امام شرکت داشته و موجب آزار و شهادت امام حسین علیه السلام شده بود و دانه دانه گیر میانداخت و به فجیع ترین وضع می کشت.
    و اگر عده ای هم به تله مختار نمی افتادند، به نحوی به هلاکت رسیدند. بعضی از محدثان روایت می کنند، که در کوفه اجتماعی شده بود، و عده ای بودند و در باره سرنوشت جماعتی که در قتل امام حسین شرکت داشتند سخن گفتند: عده ای که به دست مختار قصاص نشده بودند، خودشان به بلایی هلاک شدند. شخصی در آن میان گفت: من در قتل حسین شرکت داشتم و تا کنون بلایی بر سر من نیامده است.
    در همین لحظه جرقه آتشی از چراغ بالای سر آن شخص به لباس او پرید و آتش گرفت. هرچه آب بر او ریختند خاموش نشد، انگار که آب و روغن روی او ریخته بودند، اتش شعله ور تر می‌شد تا اینکه آن شخص به طرف فرات دوید و خود را در فرات انداخت، آتش شعله ور ‌تر شد تا به هلاکت رسید.

     

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 03:39:00 ب.ظ ]

    امام حسین شلوارک را قبول نکرد ...

    لباس امام حسین هنگام شهادتهمه یاران باوفایش کشته شده بودند. پیاده نظام لشکر عمر سعد همچون گرگ های گرسنه از سمت چپ و راست بر باقی مانده سپاه امام حسین علیه السلام حمله کردند و آنان را به شهادت رساندند، تا آنکه جز سه یا چهار نفر از یارانش باقی نمانده بود.
    وقتی امام متوجه شد که دیگر فرصتی نمانده است، فرمود: لباسی غیر از لباس خودم بیاورید که برای غارت کردن رغبتی به آن نباشد، من آن را بپوشم تا بعد از کشته شدندم عریان نمانم؛ زیرا من کشته ای هستم که لباسهایش را نیز غارت می کنند؛ یاران برای ایشان شلوارکی آوردند، امام آن را نپوشید و فرمود: این لباس اهل ذمه است. یاران لباس دیگری آوردند که شلوار کوتاهتر و از شلوارک بلند تر بود، امام آن را پوشید.
    پ ن

    ما کجای عاشورا هستیم؟

    عزاداری های عاشورا، چه درسی به ما می دهد؟

    ما چگونه خود را به امام حسین و اهل بیتش شبیه کنیم؟
    قابل توجه دختر و پسرای شیعه که شلوار های کوتاه می پوشند و خود را شبیه کفار می کنند.
    قابل توجه فروشندگان لباس در یک کشور شیعه که متعلق به امام عصر«عج» است، لباس هایی را که مخصوص کفار است تبلیغ نکنند؛ لباس تقوا زیبا ترین لباس است.
    منبع: تاریخ مقتل جامع سیدالشهدا

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 10:37:00 ق.ظ ]

    قطره اشکی آب روی آتش گناه ...

    قطره اشک وخاموشی آتش گناهان

     در مشهد مقدس رضوي با جمعی از مؤمنین مجاور بودند تا اینکه روز عاشورا شد، یکی از رفقا کتاب مقتل را گرفت و برای آنها می خواند، رسید به این خبر که از حضرت باقر (علیهالسلام) روایت شده است که فرمودند: هر کس چشم او بر مصیبت حسین (علیهالسلام) بگرید اگر چه به قدر بال مگسی باشد خداوند گناهان او را بیامرزد، حتی اگر  به اندازه کف دریا ها باشد، شخصی در مجلس بود این روایت را باور نکرد، و گفت: این با عقل جور نمیاید، و در باره این موضوع بحث زیاد شد، همه از مجلس خارج شدیم، گفت:قیامت شده بود و من تشنه بودم و هرچه دنبال آب گشتم نیافتم. تا اینکه به حوضی بسیار بزرگ پر از آب  که از برف سردتر بود، که دونفر مرد و یک زن که سیاهپوش بود کنار آن ایستاده بودند. پرسیدم ایشان کیستند؟ گفتند: محمد (صلی الله علیه و آله) و علی (علیهالسلام) و فاطمه (علیهاالسلام) هستند،

    با عجله نزدیک حضرت فاطمه (علیهاالسلام) رفتم و آب خواستم، حضرت نظر تندي به من نمود و فرمود: تو منکر فضلیت گریه بر حسین من هستی، و از خواب بیدار شدم و از گفته ‌ي خود استغفار نمودم.

    بنابراین نباید مقدار اشک معیار باشد. بلکه عظمت مقام امام حسین و ظلم و بی حرمتی که بر او شده، معیار است.

    مثلا هر گاه قلب تو از تصور اینکه آن حضرت را از وطن آواره نمودند، متأثر شود و اشک از چشمت جاري شود،  اَجري که به تو می رسد، در حقیقت اجر آن اشک نیست، تا به نظر بسیار آید، بلکه  اجر آواره گی آن سرور است، و مخصوص او بوده است، زیرا که او را از همه شهرها، و مکانها منع نمودند، حتی  جایی نگذاشتند  براي سربریده اش، آیا آن اجرها  براي این مصیبت زیاد است؟

    همچنین اگر براي عطش آن جناب متأثر شوي، و اشک تو جاري شود،آن اجر اشکست نیست، و نه اجر عطش او تنها، بلکه اجر کباب شدن جگر آن سرور است، و مجروح شدن زبانش، و خشکیدن لب و دهانش، و تاریکی چشمانش، و سوختگی دلش از شماتت دشمنان، «که آب به تو نخواهیم داد تا اینکه از حمیم جهنم بیاشامی»، پس این اشک اگر در جهنم بیفتد، و سبب خاموشی آن شود اجر آن سوختن قلب فرزند پیامبر است، نه اجر یک قطره اشک.

    چون قلبت براي زخمهاي او متأثر شود، و اشک در چشم حلقه زند، اجر آن  براي تحمل ایشان است که زخم روی زخم، بر آن بدن شریف وارد گردید، زیرا که بدنی که هفت شبر طول او باشد، از پیش رو چهار هزار زخم تیر، و هفتاد و اندي زخم شمشیر، و به همان اندازه زخم نیزه داشته باشد، نمی شود مگر آنکه بعضی روی بعضی وارد گردد، پس باید اشک باید بر آن خون  گریست  .

    هر گاه قلبت  به جهت کشته شدن آن جناب متأثر شود برای  صبر و اشک جاري شود، پس اجر آن نه برای اشک است، و نه به جهت قتل است، و نه به جهت ذبح است به مانند ذبح گوسفند، بلکه به جهت آن است که به ضرب شمشیر او  « وا لهفاه علیک یا مظلوم »[ چه قدر مصیبت تو عظیم است بر اهل آسمانها و زمینها». ، را ذبح نمودند.

    منبع: اشک های روان بر امیر کاروان

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 09:56:00 ق.ظ ]

    تیر سه شعبه بزرگ ...

    عاشورا سه شعبه
    تصور کنید، در کویر سفر می کنید؛ و راه را گم کرده اید. ماشین هم خراب شده است. آب و نوشیدنی هم تمام شده است. نوزادی هم با شماست، که تشنه شده است.
    مادر هم از شدت گرما و تشنگی دچار استرس شده است، شیری در سینه اش یافت نمی شود. شما حال این مادر را تصور کنید که برای نجات کودک چه باید بکند؟ دشمن هم فقط طبیعت است، یعنی گرما و خرابی ماشین و گم گشتی در کویر. دشمن انسانی وجود ندارد، که مرد را به قتل برساند و آماده حمله به زن باشد!
    ظهر عاشورا است، خورشید بر بالاترین نقطه خویش رسیده، از شدت شرم نمی داند چگونه خود را پنهان کند، در کویر گداخته ابری هم باقی نمانده است. گویا ابرها هم از شدت اندوه سر بکوه و دریا گذاشته اند.
    امام حسین علیه السلام، نگاهی به میدان انداخت، دیگر کسی از مردانش باقی نمانده است، جز دونفر، زین العابدین و علی اصغر شیر خوارش.
    فریاد زد:آیا حمایت کننده ای هست از حرم رسول الله خدا حمایت کند؟

    آیا یگانه پرستی هست که در باره ما از خدا بترسد؟

    آیا فریاد رسی هست که در فریادرسی ما امید به خدا داشته باشد؟

    آیا یاری کننده ای هست که در باره ما به آنچه نزد خداست امیدوار باشد؟
    در همین حال صدای ضجه زنان بلند شد. امام حسین بسوی خیمه آمد متوجه شد کودک تشنه لب که نای نفس کشیدن نداشت، به ناگاه گریه می کند؛ «یعنی صدای پدر را شنید، اعلام موجودیت کرد» امام فرمود: طفل شیرخوارم را بیاورید تا با او وداع کنم.
    امام حسین علیه السلام، لبهای خشکیده و تشنه علی اصغر را دید. طفل شیر خوار را به میدان برد و گفت: ای قوم! اگر بر من رحم نمی کنید، با جرعه ای آب به این کودک رحم کنید.
    کودک از شدت تشنگی بیحال با گردن خمیده روی دستان پدر بود،_ چه آب می دادند و یا نمی دادند علی اصغر زنده نمی ماند_ که امام متوجه حرکت و دست و پا زدن او شد؛ خون گرم او در دست امام پر شد.
    امام تیری سه شعبه را که برای گلوی کوچک علی اصغر خیلی بزرگ بود، گلوی او را دریده بود، راه نفس او را بسته بود؛ خون فواره میزد.
    امام علیه السلام شنید که جبرئیل بشارت داد کودکت را رها کن شیر دهنده ای در بهشت که منتظر شیر دادن به اوست. امام حسین علیه السلام کودک را به حضرت زینب سپرد و با دو دستش خون علی اصغر را به آسمان پاشید، حتی قطره ای از خون علی اصغر به زمین نریخت، فرمود:آنچه برای من پیش آمده است، آسان است؛ چون خدا آن را می بیند.

    منبع : مقتل جامع سید الشهدا

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [شنبه 1398-06-16] [ 04:17:00 ب.ظ ]

    لشکریانی از نطفه زنا ...

    عاشورا اسب بدنهای لگد کوب

    عمرسعد ملعون در حالیکه مست رسیدن به حکومت ری بود و خود را بر اریکه حکومت می دید، در میان یارانش فریاد زد: چه کسی حاضر است با اسبش حسین را لگد مال کند(عبیدالله بن زیاد ملعون دستور داده بود بعد از کشتن امام حسین سینه و پهلو و صورت اورا با اسب لگد مال کنند)؟ ده نفر پلید و ددمنش آماده شدند و رفتند تا این جنایت را اجرا کنند و تا آنجا که می توانستند پشت و سینه اش را خرد کردند!
    این ده نفر ملعون برای دریافت پاداش نزد ابن زیاد رفتند، اسد بن مالک یکی از ده نفر، بیتی را با این مضمون خواند:«ما با هر اسب درشت استخوان و نیرومند که به شدت مهار شده بود، پشت(حسین) را پس از سینه اش خرد کردیم. ما این کار را با حسین پاک، خدا، پروردگار امور را نافرمانی کردیم».
    ابن زیاد ملعون پرسید این ده نفر کیستند ؟گفتند ما کسانی هستیم که با اسب هایمان بدن حسین را لگد کوب کرده ایم، تا استخوان های سینه اش را خرد کردیم.
    ابن زیاد پاداشی اندک به آنها داد. ابو عمرو گوید: در احوال این ده نفر تحقیق کردم؛ همه آنان از فرزندان زنا بودند.
    منبع:تاریخ قیام و مقتل سیدالشهدا

     

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 01:30:00 ب.ظ ]

    خانواده گمنام کربلا ...

    شهیدان گمنام کربلا

    مرد از محل کارش برمی گشت، رفت تا از دکان مقداری آذوقه تهیه کند؛ که از فروشنده شنید که با پچ پچ به دوستش می گوید: امشب قرارمان خانه فلانی است. برای جنگ باحسین آماده می شویم!

    مرد خریدار دستش لرزید آذوقه را سر جایش گذاشت و با سرعت از دکان دور شد.

    وقتی به خانه رسید، همسرش او را آشفته دید. پرسید مرد چه شده این چنین پریشان حال هستی؟ مرد با صدایی که بغض در گلوداشت، گفت: زن خبر داری این کوفیان چند رنگ چه می کنند!

    یک روز به فرزند فاطمه نامه دادند که بیا و مارا از دست بیداد گران نجات بده و اکنون شمشیر هایشان را تیز کرده اند تا با او بجنگند.اشک مجالش نداد، هق هق گریه اش بلند شد، پسر نوجوانش هم از اطاق بیرون آمد، با تعجب به گریه پدر نگاه می کرد!

    زن مرد را دلداری داد، مگر ما مرده ایم که پسر فاطمه تنها بماند و ننگ مهمان کشی را بر کوفیان بماند.

    برخیز با گریه کاری نمی شود کرد، شمشیر و زره ات را بردار برویم بسوی حسین.

    خانواده کوچک با دلهایی بزرگ و مملو از عشق به فرزند فاطمه، شبانه از بیراهه خود را به اردوگاه عشاق رساندند.

    پدر در همان اولین لحظه جنگ به شهادت رسید.مادر لباس و شمشیر پدر بر تن پسر پوشاند، شمشیر برای پسر بزرگ بود و بخشی از شمشیر بر زمین کشیده می شد.

    مادر گفت: فرزندم برو در راه فرزند رسول خدا بجنگ تا در این را کشته شوی. نوجوان گفت : این کار را می کنم.

    به میدان رفت امام حسین علیه السلام فرمود: این نوجوان پدرش کشته شده است شاید مادرش دوست ندارد که او به میدان برود. نوجوان گفت:ای فرزند رسول خدا ، مادرم مرا امر کرده است تا به میدان بروم. او به میدان رفت و رجز می خواند.

    «امیرم حسین است و چه خوب امیری است ،او مایه شادی دل پیامبر بشارت دهنده و انذار کنند است.»

    «پدرش علی و مادرش فاطمه است آیا نضیری برای او سراغ دارید؟»

    سپس جنگید تا به شهادت رسید و دشمن سر از تن او جدا کرد و به طرف خیمه ها پرتاب کرد.مادرش سر را برداشت و گفت آفرین برتو ای نور چشمم وای دلبندم، سر را برداشت و بسوی دشمن پرتاب کرد که به یکی از افراد دشمن اصابت کرد و اورا به هلاکت رساند.آنگاه عمود خیمه را برداشت و با رجز خوانی به سوی دشمن حمله کرد و دو تن از دشمنان را کشت ، امام دستور داد او برگردد و برایش دعا کرد.

     

    مقتل جامع سید الشهدا

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 10:46:00 ق.ظ ]

    به شرط عروسی در قیامت ...

     

    وهب نصرانی شهید کربلا

    پیرزن دم خیمه نشسته بود،  و به افق خیره شده بود، منتظر پسر تازه دامادش بود، تا از چرا با گوسفندان بازگردد.
    به نوه هایی که در آینده خواهد داشت فکر می کرد، گاهی هم لبخندی چهره چروکیده اش را نوازش می کرد.
    در همین افکار خوش و رؤیایی بود که سواری نورانی از دور نمایان شد. وقتی نزدیک شد،نسیمی بهشتی را استشمام کرد؛ به زن سلام کرد و احوالش را جویاشد.
    زن از بی آبی صحرا شکایت کرد و گفت تنها پسرم که تازه داماد شده است با عروسش برای چراندن حیوانمان به صحرا رفته اند.
    سوار نورانی مشک آبش را به زن بخشید و گفت:سلام مرا به پسرت برسان و بگو ما در همین نزدیکی اطراق کرده ایم، اگر دوست داشتید نزد ما بیایید.
    بعد از رفتن سوار نورانی، انگار که دل زن را با خودش برد. زن در رؤیایی دیگر غرق شده بود که خیلی شیرین بود و حاضر نبود، با رؤیای نوه هایش عوض کند.
    با خود می گفت: این سوار نورانی عیسی مسیح بود، نه عیسی مسیح قرنها پیش می زیسته است.
    ولی گویا خود مسیح بود، با نگاهی مهربان، پر از نفوذ در قلب آدمی؛ که بایک نگاه دل را به تسخیر میکشد.
    پیرزن مست زلال نگاه سوار بود، که پسر و عروسش از چرا بازگشتند.
    زن دوان دوان بسوی آن دو رفت، و با هیجانی وصف ناپذیر گفت: نمی دانم خیال بود یا واقعیت، امروز مسیح را دیدم!
    او اینجا بود، احوال من و تو را جویا شد و مشک آبش را هدیه داد. و به تو سلام رساند.
    پسرم آنها در همین نزدیکی اطراق کرده اند، او از ما دعوت کرد تا مهمانشان شویم.
    پسر سوار را ندیده عاشق او شد، بلافاصله اندک وسایل را بر روی اسب بستند و راهی را که سوار رفته بود ادامه دادند.
    تازه داماد وقتی به اردوی کوچک سوار رسید، و به خیمه وارد شد، با خود گفت: مادرم درست دیده بود، درست عین مسیحی است که ندیده ایم ولی اوصافش را شنیده ایم.
    آنجا بود که وهب مسیحی با سوار که امام حسین علیه السلام بود آشنا شد، و شیرینی مسلمانیش را بر ماه عسلش افزود.
    وقتی وهب تازه مسلمان خواست به میدان برود، مادر و عروسش او را آماده می کردند.
    مادر یراقش را می بست و عروسش اشک ریزان می گفت: به شرطی اجازه می دهم بروی که در قیامت من عروست باشم.

    ریاحین الشریعه

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [جمعه 1398-06-15] [ 10:05:00 ق.ظ ]

    تجربه چهل سالگی انقلاب از کربلا ...

    عاشورا   ashura

     

    •قیام حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) در مقابل حکومت جبار اموی، اولا برای تغییر ارزش هایی بود که جد بزرگوارش در بعثت تلاش کرد تا مردم را از جاهلیتی که در آن می زیستند نجات دهد، و در سال 61 هجری دوباره مردم به همان جاهلیت برگشته بودند. همان ارزشهای جاهلی دو باره بر افکار مردم موج می زد، زر و زور  شده بود فخر یک عده  و برده داری شده بود صواب. جاهلیت تنها مخصوص عربستان نبود در همه دنیا بر مردم تازیانه میزد. و امام حسین باید با صاحبان زر و زور مبارزه می کرد.درس مقاومت و ایستادگی را به بشریت می آموخت و راه نجات از ستم زورگویان و زیادخواهی سلطه جویان را برای همه اعصار نشان می داد. انقلاب اسلامی که ملهم از قیام عاشورا صورت گرفته و با شکست استبداد داخلی، نبرد با استکبار جهانی را سرلوحه حرکت خویش قرار داده است، بدون تردید حیات ۴۰ ساله انقلاب خود را مرهون اهل بیت(علیهم السلام) ، سیدالشهداء، محرم، عاشورا، کربلا، عزاداری ها، مساجد، منابر، هیات و دستجات مذهبی می باشد و امتداد این راه بدون تمسک به همین اسطوره ها غیرممکن است. برخی از پیام های عاشورا برای مقاومت کنونی ملت مسلمان و عاشورایی ایران عبارتند از:

    ۱. سازش و تسلیم در برابر حکام ظالم و نالایق، در قاموس اسلام و آل الله جایی ندارد.

    ۲. ایستادگی در برابر دشمنان اسلام هزینه دارد. هزینه هایی که امام سوم شیعیان با جان و مال و فرزند و همه آنچه در دنیا داشت، پرداخت.

    ۳. از دشمن ولو با عِدّه و عُدّه زیاد، نباید هراس داشت. رعب و ترس از خصائل منافقین و افراد سست ایمان است چنانچه شجاعت و شهامت جزء مختصات مومنین و شهادت طلبان است.

    ۴. تحریم اقتصادی و استفاده از هر ابزاری برای وادار کردن جبهه مقاومت به تسلیم جزء خصائل جبهه باطل است.

    ۵. دشمنان اسلام برای رسیدن به اهداف خود از هیچ خیانت و جنایتی فروگذار نکرده و به هیچ اصل انسانی و الهی پای بند نخواهند بود.

    6. در مسیر مقاومت و نبرد با استکبار و مستکبرین، این پیام را باید به دشمن داد که از دادن جان و فرزند ابایی نداریم.

    ۷. مرگ با عزت و شرف بر زندگی زیر بار زور و ذلت ارجحیت دارد.

    ۸. مذاکره حضرت اباعبدالله برای لغو تحریم ها و از روی نیاز نبود. کاری که مولی انجام داد برای اتمام حجت و دعوت به حق و نجات حتی یک انسان فریب خورده در جبهه باطل تا آخرین لحظه ها بود.

    ۹. جبهه مقاومت مقتدر و مظلوم به تکلیف خود عمل کرده ، ولو آنکه در شرایط نابرابر و دشوار باشد.

    ۱۰. سربلندی دنیا و آخرت مومنان و مسلمانان و انسان های آزاده در گروه مقاومت و پایداری است.

    ۱۱. جبهه باطل حتی اگر به ظاهر پیروز میدان باشد ، قطعاً به اهداف خویش دست نیافته و بازنده این دنیا و آخرت است.

    ۱۲. جبهه مقاومت اگر به ظاهر هم شکست بخورد، ناشی از قدرت دشمن نیست. آنچه این جبهه را ضعیف می سازد ، ناشی از خیانت های داخلی و تردید آفرینی عده ای سست ایمان و مرعوب است.

     

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [پنجشنبه 1398-06-14] [ 11:23:00 ق.ظ ]

    لبخند امام حسین ...

     

    عابس بن ابی شبیب شاکری

    در حال آبیاری باغ بود، که صدای همهمه ای را شنید.

    آمد دم در و نگاهی به بیرون انداخت دید لشکری عبور می کند، پرسید کجا می روید مگر جنگ شده است؟

    گفتند به جنگ حسین می رویم! همانجا بیل را انداخت و باغ و آبیاری را رها کرد، دوان دوان به خانه رفت، دنبال زره و شمشیرش بود که همسرش پرسید چه می کنی؟ گفت: کوفیان رنگ عوض کرده اند. یک روز از فرزند زهرا دعوت کردند، من خود نامه دعوت را به امام حسین رساندم.

    اکنون با شمشیر به جنگ فرزند فاطمه می روند. باید بروم به یاریش، این کوفیان مهمان کش تا من از مکه برگردم مسلم را به شهادت رساندند.

    زن به التماس افتاد، حالا که می روی وقتی چشمت به مادرش حضرت زهرا افتاد، برای من هم شفاعت بخواه.

    مرد با یک خیز بر روی اسب هی زد و در خم کوچه در گرد و غبار ناپدید شد.

    شب بود امام حسین در خیمه یارانش مشغول صحبت بود،می فرمود: اکنون شب است و من اذن دادم، هرکسی  که نمی تواند یاریم کند قبل از شنیدن صدایم در تاریکی راه خویش گیرد و برود، پرده خیمه کنار رفت و جوانمردی با صلابت، سینه کشیده و قامتی بلند وارد شد.

    پیشانی بلندش خط تیغی از جنگ صفین داشت، -او زمانی از یاران صدیق امام علی بود، از مردان نخبه شیعه کوفه، دلیر  و شجاع و شب زنده دار، از طایفه بنی شاکر که مدال فتیان العرب را بر سینه ستبرشان داشتند-.

    امام همینکه او را دید لبخندی از رضایت برچهره اش نشست.عابس قلبش لبریز از شادی شد که امامش را شاد کرده است.

    عابس روز عاشورا به میدان نبرد شتافت، لشکر دشمن یارای جنگ تن به تن با او را نداشتند، عمرسعد دستور داد او را سنگباران کنید؛ عابس زره و کلاه خود و لباس از تن کند و برهنه با آنها جنگید و یک تنه بسیاری از آنها را کشت تا سر انجام به شهادت رسید. سربازان دشمن هرکدام تلاش می کردند که کشتن او را به خودشان نسبت دهند که عمر سعد گفت یاوه گویی بس است عابس کسی نیست که به تنهایی بتوانید بر او غالب شوید برای کشتن او ده ها مرد لازم بود.

    عابس نامش بلندش در ناحیه مقدسه ثبت کرد، تا نزد امام زمانش تا قیامت در مرثیه کربلا حضور ی خونین داشته باشد.

    سفینه البحار ج2

    صفحات: 1 · 2

    موضوعات: باز آفرینی محتوای دینی  لینک ثابت
     [ 09:50:00 ق.ظ ]

    مردی که همسرش او را بهشتی کرد ...

     امروزه ما بسیار با مادران و همسرانی روبرو می شویم که از همسر زهیر هم سبقت گرفته اند، چرا که او در زمان امام معصومش زندگی می کرد و می توانست او را مشاهده کند، و اما این همسران فقط ندای هل من ناصر حسینی را بعد از 14 قرن از زبان عالمان دین شنیدند و از ولی فقیه و نایب امام زمان پیروی کردند.

    در این مسیر پر از سختی همسر خود را تشویق به حضور جبهه های جنگ  و دفاع از حریم حضرت زینب سلام الله علیها کردند.

    تاجر پیشه بود، از طرفداران عثمان، در همان مسیر کاروان کربلا در حرکت بود؛ ولی از روبرو شدن با فرزند رسول خدا فراری بود. به همین خاطر به غلامانش دستور داده بود که هرجا امام حسین اطراق کرد و خیمه زد شما حرکت کنید بدون توقف.

    تا اینکه دست تقدیر او را در یک  وادی وادار به اسکان کرد، زهیر قبول کرد به شرط آب و علوفه دادن به اسبها و خود در خیمه اش در حال خوردن غذا بود.

    زهیر نشسته بود، قاصد حضرت سید الشهدا علیه السلام آمد.عیالش، دخترش، پسرش همه هستند. :همسرش گفت زهیر!آقا با شما کار دارد.لقمه در دستش بود؛ لقمه از دستش افتاد.خشکش زد. عیالش او را می پایید.همه او را زیر نظرداشتند.دُلهم گفت زهیر! مگر از طرف پاره تن زهرا سلام الله علیها نبود؟

    گفت: چرا!گفت: یک لحظه هم تامل نباید بکنی.باید تا اسم امام حسین آمد مثل برق از جا بلندمی شدی.زهیر رفت ولی باتفکر.آقا چه می خواهد بگوید؟ اگر جنگ بخواهد من دیگر حوصله جنگیدن ندارم!

    وقتی برگشت، میخندید! زهیر گفت چشمم که به چشمان حسین فرزند زهرا افتاد تا عمق جانم نفوذ کرد.

    همسرش گفت : مبارکت باشد. دلهم همسر زهیر از زنانی است که با هشدار به همسرش، او را موفق به همراهی امام حسین«علیه السلام» و کسب شهادت نمود.

    هنگامیکه امام سرشکافته شده زهیر را بر زانو گذاشت، و قطرات اشک امام حسین بر روی صورت زهیر جاری شد؛ زهیر چشم هایش را باز کرد، گفت حسین جان اگر هزار بار زنده شوم و قطعه قطعه شوم دست از یاری تو نخواهم کشید.

     (ریاحین الشریعه ج3 ص304)

    موضوعات: فرهنگی, تاریخ  لینک ثابت
    [چهارشنبه 1398-06-13] [ 09:56:00 ب.ظ ]

    حسین ای آرزوی همیشه تاریخ ...

    کربلا زنده است چون حسین زنده است 

    مقام معظم رهبری :آنچه باید دیده شود
    آنچه باید دیده شود چگونگى بزرگداشت مراسم عزادارى‏ ها به‏ لحاظ كمى و كیفى است. آمار شركت كنندگان در مجالس عزادارى‏ ها و دستجات سینه زنى و زنجیر زنى به اندازه‏اى متفاوت و با عظمت گزارش گردید كه از سوى دشمنان نظام اسلامى قابل كتمان نبود.

    صداى آمریكا اذعان كرد عزادارى حسینى در شهرهایى مانند كابل كه امنیت لازم را هم نداشتند با هجوم مردم به مساجد برگزار شد. این رسانه حضور عزاداران در لندن را به رغم حادثه‏اى كه افراطیون با زیر گرفتن حاضران انجام دادند، ده ‏ها هزار نفرى ذكر كرد و گفت در سیدنى استرالیا بیش از ۵ هزار نفر به خیابان‏ ها آمده بودند.


    كثرت جمعیت در شهرهایى مانند اردبیل، زنجان، بم، یزد، بندرعباس و… كه همه ساله با شكوه فراوان برگزار مى‏شد، امسال با چنان گستره و رشد فزاینده‏اى برگزار شد كه به تصویر كشیدن آن از توان قلم، بیان و دوربین‏ هاى خبرنگاران داخلى و خارجى خارج بود.

    آنچه به ‏طور مشترك مورد اذعان همه ناظران مراسم‏ هاى كوچك و بزرگ قرار گرفت این بود كه در گذشته هرگز شاهد چنین هجمى از حضور مردمى نبوده ‏اند. جمله ثابت گزارشگران تأكید بر متفاوت بودن محرم امسال بود.


    تمایز عزادارى محرم امسال منحصر به داخل كشور ایران نبود. این مراسم در سراسر جهان هم به‏ لحاظ گستره و تعداد شهرها و هم به‏ لحاظ حضور بیشتر عزاداران متفاوت از گذشته برگزار شد. محرم امسال حتى در برخى شهرهایى كه برگزارى چنین مراسماتى ممنوع اعلام شده بود نیز در اشكال متختلف برگزار گردید و چهره شهر در ماتم آل الله مشكى پوش شد.

    در این ‏رابطه مى‏توان به شهر القطیف در شرق عربستان و برخى از شهرهاى كشمیر و پاكستان اشاره كرد.
    در سایر كشورها نیز از عراق و لبنان تا هند و پاكستان، كشورهاى آسیاى میانه تا سراسر آفریقا، از قلب اروپا تا جنوب آسیا، از انگلیس و آلمان تا كانادا و آمریكا و بسیارى از نقاط جهان و هر كجا كه مراسمى بر پا شد با حضور چشمگیر عزاداران حسینى مواجه بود. گویى كه هرچه بر ظلمت و تاریكى جهان افزوده مى ‏شود، مصباح هدایت حسین علیه السلام پرفروغ‏تر از قبل نمایان گردیده و انسان ‏هاى زیادى را از منجلاب فساد فراگیر كنونى نجات مى‏ بخشد.


    علاوه بر كمیت و میزان جمعیت معزا، تفاوت در محرم امسال از لحاظ كیفى نیز كاملا مشهود بود. یكى از وجوه بارز این تفاوت به حضور پرشور و با شعور جوانان مربوط مى‏شد كه عاشقانه در سوگ مولایشان اشك ماتم مى‏ ریختند.

    وجه دیگر این تفاوت به مشاركت برادران و خواهران اهل سنت در مجالس و هیئات سیدالشهداء باز مى‏ گردد. حضور اهل تسنن در مراسمات كشورهاى مختلف به‏ ویژه استان‏ هاى سیستان و بلوچستان، كردستان، كرمانشاه، هرمزگان، آذر بایجان ‏ها، خراسانات، گلستان و دیگر نقاط سنى نشین در حالى با شور و شعور وصف ناپذیرى صورت می‏گرفت كه دشمنان اسلام سعى زیادى داشتند تا از این مراسم به‏ عنوان نقطه اختلاف شیعه و سنى استفاده كنند.

    لكن اراده الهى بر این بود كه مراسم امسال در كشورهایى مثل پاكستان و افغانستان كه معمولاً با حمله متعصبین به خاك و خون كشیده مى‏شد، امسال با آرامش برگزار گردد.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [جمعه 1397-07-06] [ 10:45:00 ق.ظ ]

    هنوز هم عاشورا دفع و جذب دارد مراقب باشیم (امام خامنه ای) ...

    مراقب باشیم عاشورا دفعمان نکند

    روش امام حسین علیه السلام نیز سیاسى بود امام حسین علیه السلام اصلاح امت و جلوگیرى از انحراف در اسلام را از یك طریق كاملا غیر سیاسى و یا با كار فرهنگى و عبادى صرف دنبال نكرد، صرفا به دعا و عبادت و یا مسجد و موعظه اكتفا نكرد، بلكه حركتى كاملا سیاسى ایجاد كرد، به مبارزه حكومت جور رفت در برابر طاغوت ایستاد، انقلاب و قیامى برپا كرد كه حركتى كاملا سیاسى اجتماعى و هماهنگ با روح تعالیم اسلامى بود.
    اگر حضرت امام حسین علیه السلام فقط در مسجد و مدرسه به‏ سر مى ‏بردند و قیام نكرده بودند شاید براى عده‏ اى این شبهه مى ‏شد كه آیا حضرت به سیاست التفات داشتند یا خیر.

    آن وقت این شبهه شاید جاى طرح داشت كه آیا اسلام امام حسین سیاسى بوده است یا خیر. البته در آن صورت هم باید مى‏ دانستیم كه مصالحى حضرت را مجبور كرده است كه آشكارا علیه حكومت جور قیام نكند همین مسجد و مدرسه هم سیاسى است؛ اما حال كه امام حسین قیامى تمام عیار كرده است و به ‏صراحت كار خود را قیام معرفى كرده است و فرموده است: (انما خرجت لطلب الاصلاح) یعنى قیام كردم تا امت جدم را اصلاح كنم؛ آیا در چنین شرایطى اصلا جاى شك و شبهه هست كه آیا كار امام حسین سیاسى بوده است یا خیر.

    امام به موعظه و توصیه و دعا و خطبه اكتفا نكردند. خون خود را براى اثبات حقانیت و در راه هدفى كه داشتند سرمایه كردند. امام حسین علیه حكومت جنگیدند. خون ایشان و اصحابشان در این‏ راه ریخته شد. با این احوال دیگر سخن از شك و شبهه در سیاسى بودن حركت حضرت مثل انكار روشنایى روز است.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [جمعه 1397-06-30] [ 11:39:00 ق.ظ ]

    اگر بصیرت نباشد خودمان بنی امیه می شویم ...

    حوزه و عزاداری سکولار مورد تایید قرآن نیست

    پیام قیام امام حسین‏ در نفى هیأت و عزادارى سكولار
    •امام حسین علیه السلام در یك حادثه ‏بى‏ هدف و تصادف ناگهانى به شهادت نرسید، بلكه یك قیام كاملا طراحى شده و هدفمند بود كه عاشورا را رقم زد.

    امام حسین علیه السلام در یك انفجار كور و بى ‏هدف به شهادت نرسید، بلكه از قبل در نامه‏ هاى متعدد و در پیام‏ ها و سخنرانى‏ هاى مكرر اهداف قیام خود را كه اصلاح امت اسلامى و جلوگیرى از انحراف در دین بود مطرح كرده بود. امام حسین علیه السلام اصلاح امت و جلوگیرى از انحراف در اسلام را از یك طریق كاملا غیر سیاسى و یا با كار فرهنگى و عبادى صرف دنبال نكرد، صرفا به دعا و عبادت و یا مسجد و موعظه اكتفا نكرد، بلكه حركتى كاملا سیاسى ایجاد كرد، به مبارزه حكومت جور رفت در برابر طاغوت ایستاد، انقلاب و قیامى برپا كرد كه حركتى كاملا سیاسى اجتماعى و هماهنگ با روح تعالیم اسلامى بود.
    از این جهت است كه در طول تاریخ زیارت امام حسین و عزادارى بر او نیز همیشه سیاسى بوده است. بنى امیه و بنى عباس از عزادارى و زیارت امام حسین مى‏ ترسیدند زیرا این عزادارى‏ ها جنبه‏ ى سیاسى و اجتماعى داشت.

    عزادارى اى نبود كه صرفا بر سر زدن باشد و بر سر ظالم زدن را ترغیب نكند. عزادارى‏اى نبود كه صرفا گریه باشد ولى ایستادن در برابر دشمن را موجب نشود.

    اكنون نیز هیأت ‏ها و عزادارى‏ ها باید سیاسى باشند. سیاسى بودن جداى از سیاست زده بودن است. سیاست اسلامى را در پیش گرفتن غیر از جناح بازى و سوء استفاده از منبر براى مقاصد گروهى و گروهكى است. 

    هیأت سكولار و عزادارى فارغ از سیاست و اجتماعى از مسیر امام حسین علیه السلام منحرف شده است و از این جهت است كه رهبر معظم انقلاب تأكید مى ‏كنند كه هیأت سكولار و عزادارى سكولار نداریم.

    همان‏طور كه حوزه‏ ى سكولار و دین سكولار نداریم و نباید داشته باشیم، زیرا هیأت و حوزه و عزادارى و دین سكولار خلاف آن‏چیزى است كه اولیاء دین ایجاد كردند.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 11:18:00 ق.ظ ]

    بذر معرفت عاشورایی ...

    َ    بصیرت معرفتAshura

    جلوه ‏هاى شكوهمند واقعه عاشورا
    عاشورا اوج فداكارى و ایثار است. همه تاریخ، همه عالم، مسأله عاشورا و حسین‏ بن ‏على علیه السلام و اصحاب وفادار او را با این خصوصیت شناخته‏ اند؛ فداكارى، ایثار در راه خدا و در راه تحقق اهداف الهى، لیكن مسأله عاشورا فقط این نیست. برجسته‏ ترین و نمایانترین خصوصیت عاشورا، همین فداكارى و شهادت است، ولى در ماجراى عاشورا، حقایق دیگرى هم وجود دارد.

    از آغاز حركت از مدینه، بذر معرفت پاشیده شد -این یكى از خصوصیات حادثه عاشورا است- بذر بصیرت پاشیده شد. اگر مردمى، امتى از بصیرت برخوردار نباشند، حقایق گوناگون، كار آن‏ها را اصلاح نخواهد كرد؛ گره از مشكلات آن‏ها گشوده نخواهد شد. بنابراین اخلاص، موقع‏ شناسى، پاشیدن بذر یك حركت فزاینده تاریخى، از خصوصیات مهم عاشورا است. ماجرا فقط در ظهر عاشورا تمام نشد؛ در واقع از ظهر عاشورا یك جریانى در تاریخ شروع شد كه همچنان رو به افزایش و گسترش است. (۶/۹/۱۳۹۰) مقام معظم رهبری

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [چهارشنبه 1397-06-28] [ 06:20:00 ب.ظ ]

    برای شکست استکبار باید حسینی بود ...

    عاشورا راه شکست استکبارAshura

    هدف قیام عاشورا؛ شكست تفكر طاغوتى بنى امیه‏
    یعنى بنى امیه را تا ابد شكست داد.

    یعنى این اسلامى كه بنى امیه مى‏ خواست بد نمایش بدهد و با ادعاى خلافت برخلاف موازین انسانى عمل بكند، آن‏ را سیدالشهداعلیه السلام با نثار خون خودشان آن رژیم را، رژیم فاسد را شكست داد. (صحیفه نور، ج‏۷، ص‏۲۵۱)

    بساط معاویه را كه مى‏ خواست اسلام را به ‏صورت یك امپراطورى در آورد، برگرداند به زمان جاهلیت و آن اوضاع جاهلیت، شكستش دادند.

    یزید و اتباع یزید دفن شدند تا ابد و لعن مردم برآن‏هاست تا ابد لعن خدا هم بر آن‏هاست. (صحیفه نور، ج‏۱، ص‏۱۵۳) 

    مقام معظم رهبری‏(مدظله ‏العالی): حادثه عاشورا باعث حفظ حقیقت و نورانیت اسلام شد

    نهضت عاشورا؛ رمز جاودانگى اسلام ناب محمدى صلی الله علیه و آله هیچ‏وقت نباید امت اسلامى و جامعه اسلامى، ماجراى عاشورا را به‏ عنوان یك درس، به ‏عنوان یك عبرت، به‏ عنوان یك پرچم هدایت از نظر دور بدارد.

    قطعاً اسلام، زنده به عاشورا و به حسین‏ بن‏ على علیه السلام است. همان‏طور كه فرمود: «و انا من حسین»؛ بنابراین معنا، یعنى دین من، ادامه راه من، به ‏وسیله حسین علیه السلام است.

    اگر حادثه عاشورا نبود، اگر این فداكارى عظیم در تاریخ اسلام پیش نمى‏ آمد، این تجربه، این درس عملى به امت اسلامى داده نمى ‏شد و یقیناً اسلام دچار انحرافى مى‏ شد، از قبیل آنچه كه ادیان قبل از اسلام دچار آن شدند و چیزى از حقیقت اسلام، از نورانیت اسلام باقى نمى‏ ماند. عظمت عاشورا به این است.

    مقام معظم رهبری‏(مدظله ‏العالی)(۱/۹/۱۳۹۱)

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [سه شنبه 1397-06-27] [ 05:52:00 ب.ظ ]