من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





فروردین 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 14
  • رتبه مدرسه دیروز: 2
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 9
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 16
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

تیر سه شعبه بزرگ ...

عاشورا سه شعبه
تصور کنید، در کویر سفر می کنید؛ و راه را گم کرده اید. ماشین هم خراب شده است. آب و نوشیدنی هم تمام شده است. نوزادی هم با شماست، که تشنه شده است.
مادر هم از شدت گرما و تشنگی دچار استرس شده است، شیری در سینه اش یافت نمی شود. شما حال این مادر را تصور کنید که برای نجات کودک چه باید بکند؟ دشمن هم فقط طبیعت است، یعنی گرما و خرابی ماشین و گم گشتی در کویر. دشمن انسانی وجود ندارد، که مرد را به قتل برساند و آماده حمله به زن باشد!
ظهر عاشورا است، خورشید بر بالاترین نقطه خویش رسیده، از شدت شرم نمی داند چگونه خود را پنهان کند، در کویر گداخته ابری هم باقی نمانده است. گویا ابرها هم از شدت اندوه سر بکوه و دریا گذاشته اند.
امام حسین علیه السلام، نگاهی به میدان انداخت، دیگر کسی از مردانش باقی نمانده است، جز دونفر، زین العابدین و علی اصغر شیر خوارش.
فریاد زد:آیا حمایت کننده ای هست از حرم رسول الله خدا حمایت کند؟

آیا یگانه پرستی هست که در باره ما از خدا بترسد؟

آیا فریاد رسی هست که در فریادرسی ما امید به خدا داشته باشد؟

آیا یاری کننده ای هست که در باره ما به آنچه نزد خداست امیدوار باشد؟
در همین حال صدای ضجه زنان بلند شد. امام حسین بسوی خیمه آمد متوجه شد کودک تشنه لب که نای نفس کشیدن نداشت، به ناگاه گریه می کند؛ «یعنی صدای پدر را شنید، اعلام موجودیت کرد» امام فرمود: طفل شیرخوارم را بیاورید تا با او وداع کنم.
امام حسین علیه السلام، لبهای خشکیده و تشنه علی اصغر را دید. طفل شیر خوار را به میدان برد و گفت: ای قوم! اگر بر من رحم نمی کنید، با جرعه ای آب به این کودک رحم کنید.
کودک از شدت تشنگی بیحال با گردن خمیده روی دستان پدر بود،_ چه آب می دادند و یا نمی دادند علی اصغر زنده نمی ماند_ که امام متوجه حرکت و دست و پا زدن او شد؛ خون گرم او در دست امام پر شد.
امام تیری سه شعبه را که برای گلوی کوچک علی اصغر خیلی بزرگ بود، گلوی او را دریده بود، راه نفس او را بسته بود؛ خون فواره میزد.
امام علیه السلام شنید که جبرئیل بشارت داد کودکت را رها کن شیر دهنده ای در بهشت که منتظر شیر دادن به اوست. امام حسین علیه السلام کودک را به حضرت زینب سپرد و با دو دستش خون علی اصغر را به آسمان پاشید، حتی قطره ای از خون علی اصغر به زمین نریخت، فرمود:آنچه برای من پیش آمده است، آسان است؛ چون خدا آن را می بیند.

منبع : مقتل جامع سید الشهدا

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[شنبه 1398-06-16] [ 04:17:00 ب.ظ ]

یک شهید اسوه ...

شهید بی سرخنجر

خون… خاک… خنجر…سربریده…کربلایی که تکرار شد و عاشورایی که مصور شد…با همان نشانه ها… اسارت و دستهای بسته ی زینب علیها سلام سر بریده ی اباعبدالله علیه السلام…دستهای بریده ی ابالفضل العباس و حتی پهلوی زخمی حضرت مادرعلیها سلام …
شهید مدافع حرم بی بی زینب علیها سلام ، محسن حججی که این روزها نه تنها در کشورهای اسلامی که در اکثر رسانه های بین المللی ، به عنوان یک شهید اسوه، شخصی که یادآور کربلای امام حسین علیه السلام است، معرفی شد.

فاطمه جوادی

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
[دوشنبه 1396-06-27] [ 05:09:00 ب.ظ ]

پرده و چادر ...

 

پرده و چادر
چادر یعنی صدف، چادر یعنی دژ،چادر یعنی فاطمه ی زهرا.سلام الله علیها

.،چادر یعنی حیا،یعنی عفت،یعنی خواهرم بپوش،یعنی خواهرم سر کن چادرت را،چادر که سر کنی مانند مرواریدی هستی در صدف.
همانطور که همه برای بدست آوردن مروارید تلاش می کنند برای بدست آوردن تو خیلی کارها می کنند.


چادر یعنی خون شهیدان وطن،یعنی شهیدان بخاطر حفظ چادرت جان داده اند، چادرت خاری است بر چشم دشمنانت،چادر یعنی عزت زن،

یعنی تو می توانی دنیا را با سیاهی چادرت تغییر بدهی، چادرت را با دستانت محکم بگیر که در خطری!

با سیاهی چادرت قلبهای سیاه و تاریک را نجات بده، دل امام زمانمونو که شکسته ایم و نگران فردای ماست درنظر بگیر چرا فطرت پاک تو لکه دار می کنی؟؟!!
پرده نیز مانند چادر است

همانگونه که چادر سر می کنیم کسی انداممان را نبیند، پرده نیز نصب می کنیم که داخل خانه ای که با کمال راحتی و آسودگی زندگی می کنیم از بیرون دیده نشود.

هردو کاملا به یک معنی هستند هردو یعنی دیوار ضخیمی که پشت آن در امانی از چشمهای بیمار دنیا،ولی در این زمانه، ولی در این زمانه تعریف چادر و پرده را عوض کردن و حرمت چادر شکستن،

بجای چادر ضخیم چادر های توری و گل دار جایگزین کردند ،عوض اینکه پرده ای بگیرند که اسرار خانه از بیرون دیده نشود اولین چیزی که اولویت قرار میدهند نازکی و گلها و رنگش!!
چرا خودمان را به خواب زدیم،چرا نمیخواهیم بدانیم کجاییم؟؟

چکار می کنیم؟چرا بازیچه ی دست جاهلان شده ایم؟

البته در ظاهر می گوییم ولی در عمل…؟؟!!
چه کسی عمل میکند؟

درظاهر میگوییم حجاب خوب است ولی نمی توانیم حرمتش را حفظ کنیم.

بخدا قسم دل مادرمان از دست ما خون است.

تا کی یوسف زهرا بر غفلتهای جاهلانه ما خون گریه کند؟؟

چرا خون عزیزانمان را که بخاطر حیا و عفت ما جان داده اند پایمال میکنیم؟
عمیق تر که بیندیشیم در می یابیم که اینها تنها باید غفلت را کنار بگذارند و به طینت پاک خود باز گردیم

پس این بازگشتن تنها با صدای موعود است این بیداری شیرینی است که همه منتظر آن هستیم
در تعجیل ظهورش صلوات
زهرا فراموشی(پایه اول)

موضوعات: فرهنگی, دلنوشته  لینک ثابت
[پنجشنبه 1395-04-24] [ 10:49:00 ب.ظ ]