طنز مکالمه عربی | ... |
در مسیر به روستایی رسیدیم. میزبان اتاقش را به ما اختصاص داد. وارد اتاق شدیم همسرم یک دانه پشه که از سرمای کولر گازی داشت سقوط میکرد را به من نشان داد. گفت «وای آقا اینجا پشه داره باید بریم پشه کش بخریم» من که نمیخواستم جدال بکنم. گفتم که یک دانه است با مگس کش میکشیم
گفت پشه زیاده و باید حتماًتار و مار بخریم. چارهای نبود، آمدیم بیرون تا حشرهکش بخریم. توی روستا دنبال یک دارو خانه یا دکانی گشتم پیدا نشد. وارد کوچههای اطراف شدم. به ما گفته بودند که فروشندههای عرب، فارسی، عربی و ترکی همه زبانها را بلدند و مشتریان را از همه جای دنیا پاسخگو هستند. خیالمان راحت بود، نگو که مغازه داره محله اینطور نیست بلکه آنها فقط عربی بلدند.
وارد مغازه شدیم ابتدا به زبان شیرین فارسی گفتم «حشره کش داری؟» ولی مغازه دار به من زل زده بود سپس به زبان آذری فصیح پرسیدم « حشرهکش واریزدی؟» و همچنان بدون پلک به من خیره شده بود.
مجبور شدم از زبان اشاره استفاده کنم و با انگشتم فشار دادن اسپری را نشان دادم و گفتم «پیس پیس» مغازه دار زل زده گفت «الرائحه» منظورش خوشبو کننده بود گفتم «لا» . چکار میتوانستیم بکنیم مجبور بودم وسیله را نشان بدهم و بگویم از اینها می خواهم. جالبه هر چی توی قفسهها گشتیم تا یک حشرهکش پیدا کنیم نشد.
مجبور شدم هنر مکالمه عربیام را رو کنم و با خودم فکر کردم که خب حشره جمعش حشرات میشود. پس عربی هست و مردن هم که میشود موت و پرسیدم «حشره الموت؟» چشمهای مغازه دار گردشد. گفتم خب «موت الحشره» چشمانش گردتر شد. نهایت عربی صحبت کردنم بود، داشت عربیم تمام میشد.
گفتم نگاه کن «الموجودات صغیره فی الهوا موجود» نمیدانستم نیش زدن چی میشود. گفتم «دیز» گفت «آهان » و حشره کش از بالای قفسه آورد پایین به من داد.
[پنجشنبه 1401-06-31] [ 05:44:00 ب.ظ ]
|