من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 2
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 1
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 13
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

طنز مکالمه عربی ...

 laughing

در مسیر به روستایی رسیدیم. میزبان اتاقش را به ما اختصاص داد. وارد اتاق شدیم همسرم یک دانه پشه که از سرمای کولر گازی داشت سقوط می‌کرد را به من نشان داد. گفت «وای آقا اینجا پشه داره باید بریم پشه کش بخریم» من که نمی‌خواستم جدال بکنم. گفتم که یک دانه است  با مگس کش میکشیم

 گفت پشه زیاده و باید حتماًتار و مار بخریم. چاره‌ای نبود، آمدیم بیرون تا حشره‌کش بخریم. توی روستا دنبال یک دارو خانه یا دکانی گشتم پیدا نشد. وارد کوچه‌های اطراف شدم. به ما گفته بودند که فروشنده‌های عرب، فارسی، عربی و ترکی همه زبان‌ها را بلدند و مشتریان را از همه جای دنیا پاسخگو هستند. خیالمان راحت بود، نگو که مغازه داره محله اینطور نیست بلکه آنها فقط عربی بلدند.

 وارد مغازه شدیم ابتدا به زبان شیرین فارسی گفتم «حشره کش داری؟» ولی مغازه دار به من زل زده بود سپس به زبان آذری فصیح پرسیدم « حشره‌کش واریزدی؟» و همچنان بدون پلک به من خیره شده بود.

  مجبور شدم از زبان اشاره استفاده کنم و با انگشتم فشار دادن اسپری را نشان دادم و گفتم «پیس پیس» مغازه دار زل زده گفت «الرائحه» منظورش خوش‌بو کننده بود گفتم «لا» . چکار می‌توانستیم بکنیم مجبور بودم وسیله را نشان بدهم و بگویم از اینها می خواهم. جالبه هر چی توی قفسه‌ها گشتیم تا یک حشره‌کش پیدا کنیم نشد.

مجبور شدم هنر مکالمه عربی‌ام را رو کنم و با خودم فکر کردم که خب حشره جمعش حشرات می‌شود. پس عربی هست و مردن هم که می‌شود موت و پرسیدم «حشره الموت؟» چشمهای مغازه دار گردشد. گفتم خب «موت الحشره» چشمانش گردتر شد. نهایت عربی صحبت کردنم بود، داشت عربیم تمام می‌شد.

گفتم نگاه کن «الموجودات صغیره فی الهوا موجود»  نمیدانستم نیش زدن چی میشود. گفتم «دیز»  گفت «آهان » و  حشره کش از بالای قفسه آورد پایین به من داد.laughing

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[پنجشنبه 1401-06-31] [ 05:44:00 ب.ظ ]

طنز بیجا ...


هر موضوعی جنس و محتوای خودش را لازم دارد، مثلا برای ساختمان چهل طبقه باید از ابزار مخصوص بهخودش استفاده کرد.نمی توان با خشت وگل و کاهگل و طاقهای گنبدی چنین ساختمانی را ساخت.
این مثال را برای نوشتن طنز آوردم.
از طنز در مقدسات نمی توان استفاده کرد. مثلا برای پیاده روی اربعین چگونه می توان طنز نوشت!
اربعین یعنی یاد آوری روزهایی که اهل بیت پیامبر در غمبارترین سفر بعد چهل روز از آن حادثه به کربلا می رسند، و در طی هزار و اندی سال شیعیان و دوست داران امام حسین برای یادآوری آن روز در سفر اربعین پیاده روی می‌کنند، تا درد و غم حضرت زینب را کمی بچشند.
در حالیکه طنز بیان عدم تناسبات در عرصه مختلف اجتماعی است.که در ظاهر متناسب به نظر می‌رسد.
ریشه طنز به معنای طعنه زدن است،که با شوخی استفاده می‌شود.

یا برای طنز نویسی نمی‌توان شخصیت‌های مقدس که در تاریخ ما کارهای بزرگی برای جلوگیری از تجاوز دشمنانی مثل انگلیس و روسیه جانشان را در کف اخلاص گذاشتند، موضوع طنز قرار داد! اگر بنویسیم یعنی مقدساتمان را زیر سوال بردیم و الگو بودن قهرمانانمان را نابود کردیم.
به عنوان مثال ما حق نداریم در باره ریش بلند میرزا کوچک خان طنز بنویسیم. طنزمثل شمشیر دولبه تیز است که باید مراقب باشیم. به نظرم اگر کسی چنین طنزی بنویسد از تاریخ بی‌خبر است و یا خدایی نکرده حریم شهدا را به سخره گرفتن است.

در طنز اربعین فقط می‌توانیم از ناتوانی زبان زوار بنویسیم.  گاهی اوقات عربی سخن گفتن مان بسیار خنده دار است .

نباید در طنز  قیافه افراد را به سخره گرفت، این با فرهنگ دینی در تضاد است. باتوجه به استقبال اکثریت مردم از طنز این گونه تمسخرها چه در باب مقدسات چه در خلقت انسانها سبب بی‌حرمتی به افراد می‌شود.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[یکشنبه 1401-06-27] [ 01:03:00 ب.ظ ]

عین ایثار ...

از سال 92‌ که پیاده روی اربعین شروع شد، آرزو داشتم در این سفر شرکت کنم.منتها امکان پیاده روی نداشتم سه باردیسک کمرم عمل شده بود. هر سال اربعین بغضی در گلو داشتم. با اشک و التماس دوستان را بدرقه می‌کردم. با مراقبت توانستم سال 97حج تمتع را بجا بیارم. اما نتوانستم برای رمی جمرات بروم، ناچار شدم نائب بگیرم.

کمرم خوب شده بود ولی نه برای پیاده روی. زانو درد هم بر درد هایم افزوده شد. منیسک زانویم ترک برداشته بود. چند وقتی می‌شد که درد جدیدی را موقع سوار شدن به ماشین احساس می‌کردم.درد درست بعد از گذشت بعد از یک ساعت نشستن روی صندلی ماشین، از پشت کتف درست مقابل قلبم شروع می‌شد. تحملش برایم سخت بود! نوار قلب دادم هیچ مشکلی را نشان نداد.

اربعین رسید و من هوایی شدم که آخر آرزوی پیاده روی اربعین قسمتم نمی‌شود. دست به دامن شهدای گمنام جلفا شدم.شهدای گمنام همیشه آخرین چاره من بودند. نذر کردم کمرم خوب شود، بتوانم پیاده روی اربعین شرکت کنم. با شهدای گمنام قرار گذاشتم کمک کنند بروم پیاده روی و توی راه هم زانو و درد کتف اذیتم نکند به نیت شان درکربلا زیارت عاشورا با صد سلام و صلوات بخوانم. از دم در خانه سوار پراید شدم. دو روز تا مرز شلمچه توی راه بودیم.از مرز هم تا نجف با ماشین‌های مسیر در حرکت بودیم.از نجف تا کربلا پیاده‌روی و همه مسیر را برگشتم اثری از کمر درد و زانو و درد‌کتفم نبود. زیارت عاشورا را هم روی پشت بام خانه‌ای که موکب بود، روبروی حرم حضرت اباعبدالله خواندم!
اما چه زیارتی بود! چقدر زیبایی داشت! همدلی، و همیاری مردمی، انسانیت، محبت در گرو دوستی با امام حسین علیه السلام را در پوست و خون عراقی می‌دیدی! بغض گلویم را می فشرد از حسرت نبودنمان در عاشورا! از تنهایی امام حسین ! از غربت حضرت زینب سلام الله علیها! انسان می‌ماند که عشق امام حسین با این مردم چه کرده است! با التماس ساکمان را برداشت جلو جلو با شتاب از کوچه پس کوچه های تنگ با شیب تندی که گاه باید از پله ها بالا می‌رفتیم، گاهی پایین می‌آمدیم.از کوچه و محله معلوم بود که خانه‌اش در منطقه فقیر نشین است.وقتی وارد شدیم خانه در نهایت کوچک و دوتا اتاق تنگ و کوچک ولی انباشته از تشک و پتو برای استراحت زائر!کاملا مشخص بود که زیر خط فقر زندگی می‌کند! تا رسیدیم تمام چادر و لباس‌هایمان گرفت. یک ماشین رختشویی دوقلوی بزرگ داشت تا لباس‌های زائر را بشوید. لوله کشی آب خانه با یک تانکر روی بام توالت تغذیه می‌شد. خانم خانه زن جوانی که دوتا فرزند داشت، آخرین روزهای بارداری سومین فرزند را می گذراند. تمام قد در خدمت ما بود! میزبان باید برای رفع تشنگی ما آب معدنی تهیه می‌کرد.برای صبحانه نیمرو و خامه و عسل تهیه می‌کرد.از این همه محبت شرمنده شدیم. یک چیز عجیبی در اربعین وجود دارد. هرکسی که برای زوار کاری می‌کند، فورا نتیجه عملش را می‌بیند.رفتیم حرم، در مسیر دکان‌هایی بود، که سوقات برای فروش داشتند. مشک حضرت ابولفضل در ابعاد کوچک از بندی آویزان کرده بود.تا چشمم بهش افتاد، یاد خوابم افتادم.پسرم را دیدم که مشک بردوشش به مردم آب میداد! رو کردم بهش:
-دیشب توی خواب داشتی به مردم از مشک آب میدادی ؟! آهسته کنار گوشم لب زد:
-دیروز به میزبان پول دادم تا برای زوارش آب معدنی بخرد.

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[چهارشنبه 1401-05-26] [ 10:14:00 ق.ظ ]

ادب حضور در اربعین ...

کرونا کفاره اسراف در سفر اربعین

برات سفر اربعین آمد و رفتیم سفر اما، حسینی نبودیم! کربلایی نبودیم! رفتارهایی که مورد تائید میزبان نبود، انجام دادیم. خواستیم به یک مستحب عمل کنیم، اما مرتکب حرام شدیم! همینکه موکب پذیرایی می دیدیم، سریع  مثل جت فانتوم در صف قرار می گرفتیم.  و هر کدام غذا به اندازه چند نفر  می‌گرفتیم، وقتی از صف جدا می‌شدیم، تازه متوجه می‌شدیم، نفرات گروه هم همان غذا را دریافت کرده‌اند! این کار باعث می‌شد که به بقیه زوار در صف غذا نرسد! درحالیکه همراهشان بچه‌ها‌ی کوچک که گرسنه بودند بدون غذا باید در صف دیگری منتظر می‌شدند!

کسانی که چند بسته غذا گرفته بودند؛ 20 متر آن طرفتر به موکبی می‌رسیدند که غذایشان به نظر اینها چرب تر بود، همه غذایی که داشتند را کنار خیابان می‌گذاشتند دوباره در صف غذای کباب می‌ایستادند!

وقتی از نعمتی که خداوند ارزانی داشته با عدالت استفاده نشود، تنها خودش می‌تواند جلوی این کار را بگیرد! تنبیهی می‌کند که چشم جهانیان را با تمام پیشرفت صنعتی کور می‌کند!

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[یکشنبه 1399-07-13] [ 10:27:00 ق.ظ ]

اربعین آرزوها ...

اربعین است آرزویم

چه زود گذشت، سال گذشته همین روزها بود، برای رفتن به سفر اربعین آماده می‌شدم.

سالها بود که در آرزوی چنین سفری روز شماری کرده بودم، منتها به علت بیماری دیسک کمر از پیاده روی ممنوع بودم. در این اواخرزانو درد و فشاری در کتف هم به آن اضافه شده بود. نمی‌توانستم بی خیال سفر اربعین شوم. طبق معمول دست به دامن شهدای گمنام شدم. با شهدا قراردادی را عهد بستم! که شهدا کمک کنند بدون هیچ گونه دردی موفق به سفر اربعین بروم در کربلا زیارت عاشورا با صد سلام به نیت شهدای گمنام بخوانم.

برای سالهای بعد هم عهد بستم که موفق به سفر اربعین شوم به هر کوله پشتی بنری با قطع A4 چاپ کنم به هر زائری بدهم که شهر کربلا و نجف شهر عشق است آن را از خانه خود تمیزتر نگاه داریم.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[چهارشنبه 1399-07-09] [ 02:49:00 ب.ظ ]

کربلا شهر عشق ...

زباله های زوار اربعین

کاش هر نفر زائر اربعین با این شعار که شهر ما خانه ماست، قدم در این سفر عاشقانه بگذارد؛ و شعاری این گونه( کربلا شهر عشق را تمیز نگه داریم) پشت کوله پشتی خود بنر کند. واقعا برای زوار اربعین شرم آور است که به زیارت سلطان عشاق می رود و به موکب، کوچه و خیابان و بیابان رحم نمی کند. و می شود کَلِ بر مردم که دین اسلام چنین افرادی را بسیار نکوهش کرده است. یعنی میزبان به او آب و نوشیدنی  می دهد و مهمان می خورد و می نوشد و زباله کنار رختخواب خود یا زیر پتو می گذارد و می رود! در خیابانهای شهر گروههای حشد شعبی و جوانان جهادی دائم زباله ها را جمع می کنند و چند دقیقه طول نمی کشد که انبوه زباله جای آن را می گیرد. شرم آور است در کنار کیسه زباله نشسته است ولی لیوان چای را به خیابان می اندازد. اگر از موکب دار، و مردم خوب عراق خجالت نمی کشیم از صاحبان اصلی شهر های زیارتی عراق که مرقد شش امام معصوم علیهم السلام هستند خجالت بکشیم. اگر عمری باشد و سال آینده اربعین قسمت شود بروم شعار (کربلا شهر عشق را تمیز نگه داریم )می نویسم و در مرز به کوله پشتی های زوار نصب می کنم.پیشنهاد شما کوثرنتی های عزیز در حل این معضل چیست؟

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[سه شنبه 1398-07-30] [ 11:23:00 ق.ظ ]

برات اربعین رسید ...

 

سرانجام موعد دعوت رسید، برات اربعین بعد از چندین سال به دستم رسید. سالها پیش نذر کرده بودم که بعد عمل دیسک کمر بتوانم در پیاده روی شرکت کنم.

با کمک امام حسین و به حق کمرش که هنگام شهادت عباس علمدارش فرمود: عباس کمرم شکست، امیدوارم که قوتی به قدمهایم بدهد تا ستون به ستون به نیت شهدا که آرزوی رفتن به کربلا داشتن بروم.

به نیت همه دوستان کوثرنتی که قسمت شان نشده است، نایب الزیاره همه هستم.

در کربلا روضه برپاست

حسین منتظر ماست

برات روضه رسیده

اربعین روز تجمع ماست

(فلک زده) مست این دعوت

مهیای سفر کربلاست

التماس دعا و حلالیت دارم .

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
[پنجشنبه 1398-07-18] [ 09:48:00 ق.ظ ]

جاذبه عشق در اربعین ...

اربعین کربلا عاشورا

این فقط عشق است، که زائر را پیاده به کربلای حسین علیه السلام می کشاند و در این راه انواع خطر را به جان می خرد.

پیاده روی برای زیارت سیدالشهدا، ثواب بسیار دارد. امام صادق علیه السلام فرموده است هرکسی به قصد زیارت امام حسین علیه السلام، پیاده از خانه اش خارج شود، خداوند در مقابل هر قدم او برای او حسنه می نویسد.

معاویه بن وهب از یاران امام صادق وقتی به خدمت ایشان رسیدم، امام صادق علیه السلام در حالیکه درمصلی خود نشسته بود بعد از نماز دعا کرد و فرمود:« خداوندا زائران قبر حسین را بیامرز، اینان در این راه از مالشان هزینه می کنند، جانهایشان در معرض خطر قرار می دهند…خدایا رحمت کن بر چهره هایی که از آفتاب سوخته و تغییر کرده، و صورتهایی که متوجه قبر حسین است و چشمهایی که در محبت ما اشک میریزد… خدایا این جانها به تو می سپارم ،تا کنار حوض کوثر به هم برسیم….». این سنت زیارت پیاده، از زمان ائمه مرسوم بوده  و تا کنون ادامه دارد. فاضل دربندی می نویسد : این پیاده بودن ، یا به جهت فقر زائر بوده که نشان از عشق  لبریز اوست.یا زائر خود را در برابر عظمت شهادت امام ،کوچک می شمارد و در راه او رنج سفر را بر خود هموار می کند؛ که هردو ارزشمند است.  

 منبع:عاشورا

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[سه شنبه 1398-06-26] [ 09:45:00 ق.ظ ]

اربعین تراوت حسینی ...

اربعین

چرا ما از دیگران عقب مانده ایم!

توی مسیر اربعین می بینی چه زائر چه میزبان از هر دین و مذهب با ما متفاوتند. همه کسانی که تو سفر اربعین هستند با ما از اربعین جا مانده ها از هر جهت اعتقادی ، مادی ، اجتماعی فرق دارند. وقتی صائبی ، مسیحی ، و اهل سنت … برای امام حسین علیه السلام به زائرش رسیدگی می کنه و آرزویی جز تداوم این احسان ندارد، ما کجای این منظومه هستیم؟ این احوال ما که شیعه هستیم و دورکعت نماز می خوانیم و نیمچه اعتقادی داریم ،ما را مغرور کرده است! این حالت مرا به یاد احوال مردم آذربایجان ،نخجوان می اندازد! در حالیکه همه کاری که در دین حرام بود می کردند و با غرور می گفتند ما شیعه هستیم و هفتاد سال در زیر سلطه کمونیستها دین دار مانده ایم!
وقتی مولایمان از پس پرده غیبت ظهور کند می ترسم که از ما پیشی گیرند و ما بازهم جابمانیم!!

چرا ما جدب مغناطیس حسین نمی شویم، امام حسین همان امام حسین 1400 سال پیش است، که از هر گروهی و هر طایفه ای را جذب می کرد از زهیر  فراری و از حر گنهکار و وهب مسیحی. مشکل ما چیست؟ فلز قلبمان زنگ زده است که جذب مغناطیس امام نمی شویم. این همان امام مهربان است که هنوز هم جذب می کند.

امام حسین حتی برای افراد لائیک هم برات می فرسته و جذبشون می کند.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[پنجشنبه 1398-06-14] [ 04:03:00 ب.ظ ]

هوو بیارجایزه بگیر ...


ما بعد از سال ها نذر و نیاز و توسل به حضرت ابالفضل، با لطف خداوند صاحب پسری شدیم . امسال تصمیم گرفتیم به سفر اربعین برویم . در راه با چند نفر از اهالی کرمان دوست شدیم ؛ یک جمع کوچک و صمیمی .  همگی سبکبار بودیم به سرعت حرکت می کردیم و عمودها را پشت سر می گذاشتیم . در قسمتی از مسیر به مادری برخوردیم که بر روی ویلچر بود و دختر نوجوانش به سختی او را هل می داد و هر از چند گاهی می ایستاد و کمرش را می گرفت و دوباره حرکت می کرد . دلمان برایش سوخت .کمی عربی دست و پا شکسته بلدم ، تعارف کردیم که کمکشان کنیم . البته تعارفمان حسابی گرفت و من و دوستانم مجبور شدیم تا خود کربلا آن ویلچر را ببریم . ان شااللّه که خدا قبول کند . ☺
در طول مسیر بقیه ی اعضای خانواده ی آنها نیز به ما پیوستند ولی همه شان زن بودند و هیچ مردی نداشتند که ویلچر را به او بسپاریم . آنها که دیده بودند من کمی عربی بلدم از من سوالاتی در مورد فرهنگ مردم ایران می پرسیدند . از سخنانشان فهمیدم که خیلی به ایران علاقه دارند . همان دختر نوجوان با تعجب از من پرسید چرا مردان ایرانی یک زن می گیرند ولی در عراق مردان بیش از یک زن دارند ؟

او می گفت که در عراق زن اول خود اقدام به زن گرفتن برای شوهرش می کند تا مقام اجتماعیش بالاتر برود و بتواند در خانه سروری کند و به طور مثال در صندلی جلوی ماشین بنشیند و در خانه کمتر کار کند .

من که عربی زیادی بلد نبودم که بتوانم برایش توضیح بدهم که ای بابا در ایران زنها همینطوری هم در خانه سروری می کنند و نیازی ندارند که برای اثبات این موضوع ، برای خودشان هوو بیاورند و خودشان را از هستی ساقط کنند؛ برای همین با عربی دست و پا شکسته گفتم : اللّه واحد، زوجه واحد .?

موضوعات: فرهنگی, خاطرات  لینک ثابت
[دوشنبه 1397-08-28] [ 05:07:00 ب.ظ ]

جیغی که ما را از مرز عبور داد ...


 اربعین امسال به همراه همسرم و پسر دو ساله ام عباس با اتوبوس از مرز جلفا به سمت مرز مهران حرکت کردیم . یک ساک پر از اسباب بازی های کوچولو و لوازم التحریر نیز تهیه کردم تا بین کودکان عراقی پخش کنم تا خاطره ی خوبی از ماها برایشان بماند .

خلاصه حرکت کردیم و برخلاف تصورم که فکر می کردم پسرم قرار است در اتوبوس گریه کند، کاملاً آرام بود و خیلی هم خوش سفر بود. وقتی به مهران رسیدیم با دیدن دریایی از جمعیت شوکه شدم. ما چگونه می توانیم از مرز رد شویم، کاملاً غیر ممکن به نظر می رسید.

انگار که راه پیمایی بزرگی به یک نقطه ختم شده باشد و تمامی هزاران نفر جمعیت آن در مقابل یک گذرگاه جمع شده باشند و بخواهند از آن جا رد شوند.

هرگز فکرش را هم نمی کردم با چنین وضعی روبرو شوم. به هر حال وسایل را همسرم برداشت و من بچه را بغل کردم و در قسمت خانم ها به انتظار ایستادم. من در آخر جمعیت بودم ولی پس از چند لحظه من در وسط جمعیت قرار داشتم و صف طویلی نیز پشت سرم تشکیل شده بود.

هوا گرم بود و فشار جمعیت آن را گرمتر هم می کرد . پسرم تپل مپل است ( ما شا اللّه )? و تحمل وزنش آن هم برای شش ساعت کمرم را به شدت به درد آورده بود .
تمام مدت برایش در آن وضعیت قصه تعریف می کردم تا دچار هراس نشود و حوصله اش هم سر نرود و گریه نکند. دیگر تحمل خودم هم تمام شده بود مخصوصا وقتی که می دیدم جایم در صف تغییر محسوسی نکرده است و همچنان دریایی از جمعیت در مقابلم قرار داشت، آهی از ته دل کشیدم و برای شهدای این مسیر که راه کربلا را باز کرده اند صلواتی فرستادم و از امام حسین خواستم عبور از مرز را برایم آسان کند.
ناگهان پسرم جیغی از ته دل کشید و شروع به فریاد زدن بی وقفه کرد، طوری که رنگ سبزه اش به سیاهی گرایید.

ترسیده بودم که چه شده است ؟ بقیه ی خانم ها نیز ترسیده بودند و می گفتند الان است که این بچه در اثر جیغ زدن شدید از دست برود.

ناگهان در بین جمع ولوله ای افتاد و انگار که عصای حضرت موسی به رود نیل خورده باشد، مردم برایم راهی باز کردند و مرا دست به دست به جلو راندند و من همچون توپی غلطان بر روی امواج جمعیت به سمت جلو حرکت می کردم .
آری در عرض چند لحظه جمعیت مرا همچون گلوله ای به سمت درب عبوری شلیک کردند و من در کمال ناباوری خیلی سریع از مرز رد شدم . همینکه رد شدم، گریه ی عباس هم تمام شد.

حالا حکمت گریه ی ناگهانی فرزندم را می فهمیدم. امام شهیدان مرا از مرز رد کرده بود.

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[دوشنبه 1397-08-21] [ 03:55:00 ب.ظ ]

سفر اربعین و دایره امن زیارت ...

. خاطره ی من از سفر اربعین مربوط به سه سال قبل است .

در آن زمان، دانش آموز سال آخر دبیرستان بودم و به همراه اقوام و چندنفر از مردان فامیل به سفر اربعین رفتیم . بعد از زیارت کربلا تصمیم گرفتیم که به سامرا هم برویم . به ما گفته بودند که راه سامرا بسته است ولی ما هر طور شده می‌خواستیم برویم بنابراین سوار یک ماشین وانت بدون اتاقک شدیم . همگی سوار شدیم و از شانس خطرناکترین قسمت ماشین به من رسید که درست منتهی الیه ماشین بود و در هر دست انداز و پیچی، نزدیک بود از ماشین به بیرون بیفتم.

و چیزی که از رانندگی در عراق فهمیدم این بود که اگر در جاده‌های آنجا، راننده ای قوانین و مقررات رانندگی را رعایت کند حتما تصادف می‌کند چون ماشین ها همگی در سمت مخالف رانندگی می‌کردند و راننده‌ی ما هم همینطور و فقط در آخرین لحظات برخورد با ماشین روبرو، جاخالی می‌داد و خطر را رد می‌کرد .

دست آخر هم ما را کنار جاده پیاده کرد و گفت که از این بیشتر نمی‌تواند برود و ما باید بقیه‌ی راه را پیاده می‌رفتیم . در آن گرما بدون آب در یک جاده ی ناشناس کار سختی بود . با دیدن هر ماشینی که از دور می‌آمد سریعاً به درختان و نیزارهای کنار جاده رفته و پنهان می‌شدیم چون به ما گفته بودند که اگر گرفتار پلیس بشوید که دیگر هیچ و دستگیر و بازگردانده می‌شوید و اگر گرفتار داعش بشوید که دیگر هیچ، دستگیر و به آن دنیا بازگردانده می‌شوید . خلاصه پس از مدتی راه رفتن در اثر گرما و تشنگی و خستگی و البته ترس مجبور شدیم همه‌ی راه را برگردیم و به کربلا پناه ببریم .
راستی چیزی که در این سفر خیلی جالب بود این بود که من می‌توانستم بدون نظارت مادرم از هر غذایی که دوست داشتم بخورم ، چه بهداشتی و چه غیر بهداشتی . مثلا در موردی یک پسربچه‌ی ده ساله ، برایمان فلافل درست کرد، آن هم چه فلافل‌های خوش مزه‌ای، جایتان خالی. البته جای مامانم هم خالی که می‌دید چطور یک پسربچه دست در تشت خمیر می‌کرد و فلافل درست می‌کرد . خلاصه خدا قسمتتان کند، سفری است پر از مهربانی و مهمان نوازی . در ضمن چیزی که برایم عجیب بود این بود که من در این سفر تا وقتی در عراق بودم، سالم بودم و وقتی که به سر کوچه ی خودمان رسیدم، سرما خوردم گویی که از دایره‌ی امن زیارت امام حسین خارج شده بودم .

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[چهارشنبه 1397-08-16] [ 12:17:00 ب.ظ ]

اربعین، حرکت عشق و ایمان ...

پیاده روى اربعین؛ حركت عشق و ایمان‏
پیاده روى اربعین؛ احیاء شهداء الهی‏
جاودانگى قیام عاشورا در اربعین‏
اربعین؛ شكل‏ گیرى جبهه فرهنگى در مقابل دستگاه تبلیغاتى دشمن‏
اربعین؛ نماد عزّت اسلامى‏

موضوعات: آموزنده  لینک ثابت
[شنبه 1397-08-05] [ 05:11:00 ب.ظ ]

من مانده از اربعین ...

1- راهپيمايى عاشقان حسينى در اربعين سرور و سالار شهيدان يك حركت فرهنگى بزرگ، يكى از شعائر الهى، رمز جاوادنگى نهضت حسينى، پيام رسان كربلا و نماد وحدت مسلمين مى ‏باشد لذا برگزارى با شكوه، امن و آرام اين مراسم خوشايند دشمنان اسلام نبوده و به هر طريقى سعى مى ‏كنند از انعكاس رسانه ‏اى آن خوددارى كنند.
۲- حماسه اربعين امسال در حالى با حضور ميليون ‏ها زائر عاشق از بيش از ۴۰ كشور جهان با شكوه هرچه بيشتر در حال برگزارى است كه رسانه ‏هاى وابسته به استكبار جهانى براى ديده نشدن آن دست به سانسور شديدى زده ‏اند. اين در حاليست كه راهييمايى اربعين بزرگترين رويداد فرهنگى جهان از نظر ارزش خبرى و جذابيت ‏هاى تصويرى به ‏شدت مورد استقبال افكار عمومى جهان قرار داشته و دارد.
۳- اربعين بهترين صحنه و بهترين پديده براى حركت به ‏سمت تمدن نوين اسلامى است. پديده اربعين مى‏ تواند پيام انقلاب اسلامى، پيام تشيع و مكتب اهل‏بيت علیهم السلام را به اقصى نقاط جهان منتقل كند.

اربعين با نگاه تمدنى، نمايشگاهى از مجموعه ارزش‏ هاى الهى و انسانى است كه مكتب اهل‏بيت علیهم السلام را به ‏مثابه يك مكتب جهانى و نجات بخش معرفى‏ كند تا زمينه ‏هاى فكرى و رفتارى لازم براى ظهور منجى بشريت را فراهم سازد.

و اين نگاهى است كه ما بايد آن‏ را تبليغ كنيم و امام حسين علیه السلام را به‏ عنوان الگوى انسان‏ هاى آزاده به جهان تشنه حقايق معرفى نماييم.
۴- زيارت اربعين به ‏دليل تأثيرى كه در زنده نگهداشتن قيام عاشورا و ادامه حيات اسلام دارد همواره مورد عنايت و تأكيد امامان معصوم علیهم السلام قرار داشته تا جايى كه امام عسكرى علیه السلام اين زيارت را يكى از نشانه‏ هاى پنج‏گانه مومنان در كنار نمازهاى‏ هاى واجب و مستحب، انگشتر به دست راست كردن، پيشانى برخاك نهادن و آشكارا گفتن بسم الله برشمرده ‏اند.
۵- اربعين هر سال؛ جريان مكرر پيام‏ رسانى عاشورا و استمرار ماموريت بازماندگان نهضت حسينى در طول تاريخ است تا زمانى كه فرزند آن حضرت و منتقم خون شهيدان ظهور نمايد. اربعين؛ تداوم فرهنگ عاشورايى در گستره تاريخ تا آخرالزمان و زنده نگه داشتن پيام خون خدا براى تمام بشريت است كه هر انسان مومنى بايد در آن ايفاى نقش كند و فرهنگ و تفكر عاشورايى را به تمامى جهانيان معرفى نمايد.
۶- قطعاً تلاش دستگاه رسانه‏ اى غرب در سانسور اين حماسه بزرگ ‏بى ‏نتيجه مانده و افكار عمومى تشنه دنيا به ابعاد اين حركت مسلمانان، ريشه ‏هاى آن در كربلا و عاشورا و علل علاقه و دلدادگى شيعيان به مولايشان اباعبدالله الحسين علیه السلام توجه خواهند نمود.

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[جمعه 1397-08-04] [ 02:26:00 ب.ظ ]

تعبیر شیرین یک رویا ...

سفر اربعین با پای دل

راست گفتن اگر در بزنی در را برویت باز می کنند،

هر بار که رفتم اجازه بگیرم، اجازه ندادند.

گفتند: غیبت هایت زیاد می شود برای همین نمی توانی به سفر اربعین بروی.

و سرانجام رویای شیرنم به حقیقت پیوست، و عاقبت آقام حسین خودش برات را فرستاد، و از مرکز دستور آمد که هر کسی برود غیبتش را حساب نکنند. و من با پای دل در این سفر خواهم رفت.

 

 

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
[چهارشنبه 1397-07-25] [ 05:58:00 ب.ظ ]