من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





فروردین 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 21
  • رتبه مدرسه دیروز: 2
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 27
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 2
  • رتبه 90 روز گذشته: 14
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

رفتم دنبال شوهر... ...

غفلت در دنیا
 
بعد از کلی زحمت و هزینه تونستیم بریم جزیره کیش. تعریف غواصی رو هم شنیده بودیم، گفتیم حالا که این هم خرج کردیم، غواصی رو هم تجربه کنیم و دلی از عزا در بیاریم.
مسؤل آموزش غواصی توضیح داد: اول باید این سنگ را توی جیب غواصیت بزاری تا سنگین شوی بری ته دریا و این طناب راهم به کمرت گره بزن، رسیدی ته دریا سریعا مروارید ها را جمع کن وقتی که طناب را تکان دادیم سنگ رو بینداز بیا بالا. رفتیم پائین یکی دوتا مروارید برداشتم که عروس دریایی از کنارم رد شد، وسوسه شدم ببینم دامادش کجاست؟! دنبالش شناکنان رفتم، که یه سفره ماهی دیدم، اشتهایم باز شد، گفتم حتما از غذا هم خبری هست، که ستاره دریایی را دیدم. همینطور غفلت زده می رفتم که طناب تکان خورد؛فهمیدم که اکسیژنم به آخر رسیده است. سنگ را از جیبم درآوردم و انداختم کف دریا، شنا کنان رو به بالا آمدم.
مسؤل گفت چند تا مروارید پیدا کردی؟ تازه یادم افتاد که برای مروارید رفته بودم، مشتم را که باز کردم فقط دو تا بود!
آقای مسؤل گفت: وقتت را هدر دادی و فرصت سوزی کردی، درست عین رفتار انسانها در دنیا، دنیا مزرعه آخرت است و مروارید ها کارهای نیک و واجب است. سنگ جسم تو بود که باید رهایش می کردی و طناب عزرائیل بود. عروس و ستاره دریایی و سفره ماهی لذت های زود گذر دنیا بود که باعث غفلت تو شد!

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[سه شنبه 1398-02-17] [ 06:36:00 ب.ظ ]

بیاد حوزه مشغول باشه ...

 علم بی فایده فقط وزر وبال است

گفت:دوست نداره درس بخونه البته درس حوزوی،پدرش می گفت: بمونه توی خونه می خواد دایما بخوابه وچاق بشه. بیاد اونجا مشغول باشه!دختره می گفت می روم دانشگاه، اونجا  شوهر پیدا می کنم، بعدش هم می روم سرکار!

این چه علمی است، نمی تواند دنیا و آخرت انسان را بهشتی  کند. 

پ ن

 قال علی علیه السّلام: لیت شعری ایّ شی ء ادرک من فاته العلم بل ایّ شی ء فات من ادرک العلم.#
ترجمه :
علی علیه السّلام در باره ارزش علم و تفاوت افراد عالم و غیر عالم فرموده است: کاش می دانستم کسی که از علم بی نصیب مانده چه چیز بدست آورده است. و آن کس که از علم بهره مند شده چه چیز بدست نیاورده است.

#.شرح ابن ابی الحدید 20:289،کلمه299.

 

 

قال علی علیه السّلام: لیت شعری ایّ شی ء ادرک من فاته العلم بل ایّ شی ء فات من ادرک العلم.#
ترجمه :
علی علیه السّلام در باره ارزش علم و تفاوت افراد عالم و غیر عالم فرموده است: کاش میدانستم کسی که از علم بی نصیب مانده چه چیز بدست آورده است. و آن کس که از علم بهره مند شده چه چیز بدست نیاورده است.

#.شرح ابن ابی الحدید 20:289،کلمه299.

 

 

قال علی علیه السّلام: لیت شعری ایّ شی ء ادرک من فاته العلم بل ایّ شی ء فات من ادرک العلم.#
ترجمه :
علی علیه السّلام در باره ارزش علم و تفاوت افراد عالم و غیر عالم فرموده است: کاش میدانستم کسی که از علم بی نصیب مانده چه چیز بدست آورده است. و آن کس که از علم بهره مند شده چه چیز بدست نیاورده است.

#.شرح ابن ابی الحدید 20:289،کلمه299.

 

موضوعات: کوتاه نوشت, باز آفرینی محتوای دینی  لینک ثابت
[دوشنبه 1396-05-30] [ 04:45:00 ب.ظ ]

یک پیام از زبان طلبه ...

می خواهم از زبان یک نفر با شما حرف بزنم ! شما واژه سرباز را می شناسید، وقتی از آن سخن به میان می آید ناخود آگاه سربازان ارتش و خدمت سربازی به ذهن می آید اما من می خواهم از سرباز دیگری برایتان حرف بزنم .سربازی که در اوج نقطه بیم  قرار دارد.اگر مسیر را درست طی کند و رسالت خود را درست انجام دهد جهانی را رهسپار رستگاری وسعادت می کند وگرنه برعکس …
من یک طلبه ام در آغاز با نام خدای بی همتای هستی که توفیق بودن در میان رهروان راستین خود را به من عطا کرد وبا سلام  و صلوات بر امام مظلومان عالم حضرت مهدی موعود که من بی مقدار را در وادی سربازان عاشق خویش پذیرفت ومرا به میدان رزم علیه شیطان نفس راه داد. یادم می آید قبلا ها (قبل طلبگی) همیشه که او را از ته دل صدا می کردم زود به کمکم می آمد حالا که مرا در خانه خود راه داده بیشتر مطمئن می شوم که او هرگز از احوال من و تو بی خبر نیست .
از وقتی به خانه تو پا نهاده ام دیگر آن فرد گذشته نیستم ، دنیایی دیگر پیش چشمانم باز شده که قبلا آن را نداشتم ولی همیشه آرزوی آن را داشتم ، دنیایی که محور در آن فقط خداست وهمین بس است ، انسان های آن هم، خدایی هستند ومهم تر از آن ، این که در خانه تو که ولی خدا هستی به سر می برم چه توفیق عظیمی است در خانه مهدی بودن و از نان و نمک او خوردن ولی به شرط نشکستن نمکدان .نمی دانم من که لیاقت نداشتم وندارم  ولی حتما پدر ومادرم کار نیکی انجام داده اند که من توفیق آمدن به خانه تو را پیدا کردم. از زبان می آید و می رود وقتی به این مهم فکر می کنم می خواهم از خوشحالی بال درآورم چون به آرزوی دیرین خود دست یافته ام ، حالا فرصتی یافته ام که نور وجودی خویش را به مبدا بی کران نور پیوند دهم ، وای  که چقدر با خدا بودن شیرین است ، خدای به آن عظمت ، خدای سریع الرضا که اگر یک قدم با اخلاص به سویش بروی او ده قدم به سویت می آید البته هر جایی می توان با اخلاص زندگی کرد، اما خانه تو یک امتیار بیشتر دارد، نه یک امتیاز بلکه هزاران امتیاز .اول این که با تو بیشتر آشنا  شدم ،در ابتدا تو را اینقدر نمی شناختم اما اکنون به حمد الله تو رابیشتر می شناسم ،هر لحظه حضورت را حس می کنم ،آری تو به خانه ات سر می زنی .
دیگر  امتیاز خانه تو آشنا شدن با انسان های صالحی است  که سعی  در به کمال رسیدن دارند وصرف بودن در کنار چنین انسان هایی واقعا نعمت بزرگی است .
آقا جان تنها یک غم بزرگ سراپای وجودمان را مملو از درد ورنج کرده وآن دوری وفراق توست ، می دانم هر گناه من جوان مانند سیلی بر صورت توست پس سعی می کنم از گناه دوری کنم .
از خدا می خواهم مرا از لحاظ انسانی چنان بالا ببرد که روزی همنشین تو باشم مولایم !
ما طلبه ها ریزه خوران سفره تو هستیم ،ان گونه که بزرگان گفته اند :طلبه ها مانند پیامبران کوچک هستند. اگر هر کدام به وظایف خود به خوبی عمل کنند رسالت خود را انجام داده اند وگرنه …پس من به تو قول می دهم که در درجه اول از گناه دوری کنم وبعد با ایمان وعمل صالح خود ، قدمی در اصلاح جامعه خود بردارم تا مدیون نباشم .
از وقتی طلبه شده ام احساس می کنم شانه هایم در اثر این مسئولیت سنگین شده اند اما به همان درجه شیرینی وحلاوت خاص دارد .
آقا جانم به امید آن لحظه ای که خداوند بزرگ برات حضورتان را امضا کند ان شا الله .

                                                                                                                نویسنده: بستی نویدی

 

موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
[سه شنبه 1386-08-08] [ 12:12:00 ق.ظ ]