رفتم دنبال شوهر... | ... |
بعد از کلی زحمت و هزینه تونستیم بریم جزیره کیش. تعریف غواصی رو هم شنیده بودیم، گفتیم حالا که این هم خرج کردیم، غواصی رو هم تجربه کنیم و دلی از عزا در بیاریم.
مسؤل آموزش غواصی توضیح داد: اول باید این سنگ را توی جیب غواصیت بزاری تا سنگین شوی بری ته دریا و این طناب راهم به کمرت گره بزن، رسیدی ته دریا سریعا مروارید ها را جمع کن وقتی که طناب را تکان دادیم سنگ رو بینداز بیا بالا. رفتیم پائین یکی دوتا مروارید برداشتم که عروس دریایی از کنارم رد شد، وسوسه شدم ببینم دامادش کجاست؟! دنبالش شناکنان رفتم، که یه سفره ماهی دیدم، اشتهایم باز شد، گفتم حتما از غذا هم خبری هست، که ستاره دریایی را دیدم. همینطور غفلت زده می رفتم که طناب تکان خورد؛فهمیدم که اکسیژنم به آخر رسیده است. سنگ را از جیبم درآوردم و انداختم کف دریا، شنا کنان رو به بالا آمدم.
مسؤل گفت چند تا مروارید پیدا کردی؟ تازه یادم افتاد که برای مروارید رفته بودم، مشتم را که باز کردم فقط دو تا بود!
آقای مسؤل گفت: وقتت را هدر دادی و فرصت سوزی کردی، درست عین رفتار انسانها در دنیا، دنیا مزرعه آخرت است و مروارید ها کارهای نیک و واجب است. سنگ جسم تو بود که باید رهایش می کردی و طناب عزرائیل بود. عروس و ستاره دریایی و سفره ماهی لذت های زود گذر دنیا بود که باعث غفلت تو شد!
[سه شنبه 1398-02-17] [ 06:36:00 ب.ظ ]
|