من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





فروردین 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



رتبه


    دشمنی از جنس لایعقلون ...

    مکتب حاج قاسم سلیمانی

    حاج قاسم سلیمانی، سپهبد شهید، سرداردلها، از کدام خلقیات و حُسن تو بنویسم! چگونه از روح بزرگ الهی تو حرف بزنم که شایسته عظمت روح تو باشد!

    ولی باید بنویسم، تا بر سوزش قلبم مرحمی بگذارم! شرمنده و ناتوانم از اینکه قلمم در فقدان تو می‌نگارد!

    چرا که در زمانه‌ای که با جسمت حضور داشتی، توفیق شناختت را نداشتم!

    راز آن نشناختن را خود خواسته بودی، تا زمانی که برکره خاکی حضور داری کسی  عظمت و بزرگیت را بازگو نکند!

    با اینکه اسرار وجودت را پنهان کردی ولی نمی توان روی آفتاب را با گِل پوشاند! دشمن به این راز پی برد، و آتش کینه‌اش روز بروز شعله ورتر شد!

    دشمن از جنس لایعقلون، لایشعرون بود، درک نمی‌کرد که تو برای سعادت سیه‌دلان، شب روز در میدان هستی!

    مکتب حاج قاسم همچنان زنده و پویا تا ظهور پابرجا است.

     

    موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
    [پنجشنبه 1399-10-11] [ 12:22:00 ب.ظ ]

    مردی بی پایان ...

    قاسم سلیمانی مکتب شد

    وقتی شعار می دهیم که “من-قاسم-سلیمانی-هستم” ادعای بزرگی است. باید با تک تک واژه‌ها فکر کرد تا به حقیقت و کنه این شعار پی برد. چگونه می توان قاسم سلیمانی شد. به این آسانی ها هم که شعار می‌دهیم نیست. قاسم سلیمانی چهل سال در مکتب ولایت شاگردی کرد تا  تبدیل به مکتب شد.

    از روزی که  در دامنه محراب ولایت اقامه بست و چهل سال سجده گاهش تمکین ولی بود، لحظه‌ای در این خلسه دچار شک نشد. او همچنان در راهش بسوی قله افسار نفس اماره را تبدیل به نفس مطمئنه کرد؛ تا به مرحله یَآ أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ  ارْجِعِى إِلَى‏ رَبِّکَ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً رسید و وارد فَادْخُلِى فِى عِبَادِى وَادْخُلِى جَنَّتِى‏  شد.چرا توانست به این مرحله برسد؟ چون عقربه عقل و احساسش را بر مدار مقناطیس ولایت تنظیم کرد. وقتی بعد مدت‌ها تلاش توانست با حیله‌های پلیسی یکی از اشرار مرزهای شرقی را که 52 بار اعدام داشت دستگیر کند، برای گزارش به محضر مقتدایش رسید و بعد از گزارش، مولایش دستور داد بگو آزادش کنند! سردار بلافاصله فرمان داد او را آزاد کنید.

    بعد از فرمان از امامش پرسید: چرا باید آزاد می‌کردیم؟ ایشان فرمودند شما او را دعوت به مذاکره کردید و او با اعتماد به قول شما آمده بود، نباید به قول شیعیان خدشه ای وارد شود. حالا بروید او را دستگیر کنید. نکته اینجاست قاسم شهید سلیمانی ذوب در ولایت بود، قبل از آزادی شرور نپرسید چرا آزادش کنیم؛ بلکه فورا اطاعت کرد. یعنی او به ولایت اعتقاد صددرصدی داشت که هر چه می‌گوید درست است. اینگونه بود که قاسم سلیمانی یک مکتب شد.

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [چهارشنبه 1398-11-16] [ 11:02:00 ق.ظ ]