حسادت قابیل


روایت پنجم
فریدون مشیری در شروع یکی از شعرهایش که من خیلی دوست می‌دارم نوشته است: «از همان روزی که دست حضرت قابیل / گشت آلوده به خون حضرت هابیل / از همان روزی که فرزندان آدم / زهر تلخ دشمنی در خون‌شان جوشید /آدمیت مرده بود / گرچه آدم زنده بود»
شاید ما در این دوره دنبال رد آدمیت باشیم، شاید به تعبیر مشیری نگران باشیم از آدم‌هایی که زنده‌اند اما آدمیتی ندارند.
مشیری شعرش را این‌طور ادامه می‌دهد: «بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب / گشت و گشت / قرن‌ها از مرگ آدم هم گذشت / ای دریغ! / آدمیت بر نگشت»
چطور است نام این جلسه را بگذاریم: «زهر تلخ دشمنی»، بعد با هم فکر کنیم چه شد؟ این زهر از کجا آمد و با جان آدم‌ها چه کرد؟

 

بخش پنجم روایت انسان
ما در باره حضرت آدم و خلقتش و هبوطش و توبه او سخن گفتیم. و تلاش آدم برای زندگی روی زمین آغاز شد. در شهر خودش بکه مناسک توحیدی را ترویج می‌کرد. یکی از مناسک قربانی بود. این قربانی سرآغازی شد برای یک رقابت بین فرزندان آدم حالا باید ببینیم این رقابت چگونه شروع شد و به کجا انجامید.

مسئله دعوا درگیری فرزندان آدم مسئله جدی در ادیان هست هم که اختلافات و گزارش‌های متعددی وجود داره هم در فرقه‌های شیطان پرستی و ابلیسی وجود دارد. بصورت خاص عده‌ای که اهل عرفان کابالا هستند ریشه این مناسک یهودی را برمی‌گردانند به قابیل که قابالا و ق را به ک تبدیل شده به کابالا. شده است. و عرفان‌های فرماسونری هم از این کابالا پیروی می‌کند.

اصولا این شخصیت یعنی کابالا که اولین پیرو حزب ابلیسی هست توسط ادیان تکذیب و توسط فرقه‌های شیطان پرستی تایید می‌شود.
مهمترین و بهترین گزارشی که می‌تواند این مطلب را برای ما روشن کند گزارشی است که قرآن برای ما داده است. جالبه قرآن بنای بر کلی‌گویی و اجمال داره و تفصیل حوادث را بهش نمی‌پردازه اما چون این مطلب اثر تمدنی ویژه‌ای در لحظه‌های شروع تمدن‌های انسانی دارد
اتفاقا بصورت تفصیلی قرآن به آن پرداخته

بدون هیچ مقدمه ای اول سعی می‌کنم گزارش کاملی از آن ماجرا را عرض می‌کنم.قران کریم می فرماید: ﴿۲۷﴾وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ
و داستان دو پسر آدم را به درستى بر ايشان بخوان هنگامى كه [هر يك از آن دو] قربانيى پيش داشتند پس از يكى از آن دو پذيرفته شد و از ديگرى پذيرفته نشد [قابيل] گفت‏ حتما تو را خواهم كشت [هابيل] گفت‏ خدا فقط از تقواپيشگان مى ‌پذيرد (۲۷)

به پیامبر می‌گوید: داستان حقیقی ماجرای دو فرزند آدم را به یهودی.ها بگو. جالبه اینجا جایی هست که پیامبر با یهودی‌ها حرف می‌زند.این آیه نشان می‌دهد که یک گزارش غلطی نزد بنی‌اسرائیل از ماجرای دو فرزند آدم وجود داره اصلا هم دنبال این نیست که اسامی این دو را بگوید.

که هابیل بود یا قابیل بود.قراره لُب درگیری و حقیقت را گزارش کند.امکان اینکه این گزارش در کتب آسمانی ادیان قبلی تحریف شده
و از بین رفته باشه. اما گزارش شفاف در دست رسول الله است، می‌خواهد برای بنی‌اسرائیل زمان خودش بیان کند. اذ قربا قربانا فتقبل احد هما ولن تقبل من الاخر این روایت را پیامر از کجا نقل کن از وسط ماجرا یعنی نقطه کلیدی که گره ماجرا است. قرار شد دو قربانی برای خدا آورده شود توسط فرزندان آدم انتخاب شود تا معلوم شود که کدام یک بعد آدم جانشین او خواهد بود.

این قربانی‌ها توسط خدای متعال از یکی قبول شد و از دیگری قبول نشد.
چه اتفاقی افتاد؟ بلافاصله آن که باخته بود از آنکه برده بود کینه و حسادت زیادی بدل گرفت. به همین دلیل رو کرد به نفر برنده و گفت قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ ۖحتما تورا میکشم!
فرایندی رخ می‌دهد که جوانه حسادت تبدیل به کینه می‌شود و این کینه تبدیل به درختی می‌شود که برادر را با برادر تا حدی دشمن می‌کند که حاضر است او را به‌ قتل برساند.

این‌ها سوالات بجایی است که باید در آینده نزدیکی به پاسخ آن‌ها بپردازیم.اما جواب آن طرفی که قرار است به او حمله شود کیست؟ می‌گوید: من ابتدا دست به قتل تو نمی‌زنم من شمشیری بروی تو نمی‌کشم . چون تو هنوز مرتکب جنایت نشدی، دفاع می‌کنم اگر حمله کنی .دفاع یک امر عقلایی است. ولی پیش دستی نمی‌کنم چون قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ قربانی از پرهیز گاران قبول می‌شود.

تو نمی‌توانی با از گود بیرون‌کردن من، تنها فردی شوی که قربانی تو قبول شود.خدا دستش بسته نیست وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ یعنی چون فقط یک گزینه وجود دارد مجبور به انتخاب شود. ملاک پذیرش قربانی، تقوی و اخلاص است. تو با کشتن من از دایره دین خارج می‌شوی.

شروع می‌کند به نصیحت کردن برادر. نصیحت هابیل به قابیل اثری ندارد . چه اتفاقی می‌افته. فقتله و اصبح من النادمین. با حسادت علاوه بر قبول نشدن قربانی مُهری بر پیشانی قابیل که از خاسرین است تا ابد می‌ماند. این گزارش را رسول‌الله از قرآن برای بنی اسرائیل بیان می‌کند.

حالا باید برویم ببینیم تفصیل ماجرا و اتفاقات مهمی که منجر به این رقابت عجیب و خونین شده چه زمینه‌های در شهر وجود داشته که به اینجا انجامیده که برادری برادر دیگر را بکشد. اولین برادرکشی . حضرت آدم از سوی خداوند مامور شد که وصی خود را برای بعد از خودش انتخاب کند. انتخاب وصی پیامبر .

پیامبری به معنای این است که با مردم صحبت بکند وحی را به آن‌ها برساند.هم ریاست است هم ولایت و سرپرستی است.هم قدرت معنوی است. محل جمع مردم است. همه چیز در پیامبری جمع است. بنابراین منصب خواستنی است. بسیاری از انسان‌ها دندان تیز کرده‌اند تا به این مقام برسند. در تمام روایت انسان یکی از مهمترین منصب‌هایی دعوایی است که جنگ روی آن هست، وصایت یک پیامبر است.

ادامه مطلب :

اتفاقا در حادثه انتخاب وصی، قابیل فرزند بزرگتر حضرت آدم هست و سال‌ها با خودش طی کرده است که بعد بابا من رئیسم. بعد بابا من پیغبرم. الان در خودش پیامبری می‌بیند. راه رفتنش مثل پیغمبر راه می‌رود .فیلم و عکس خودش را می‌گیرد و خود را شایسته این وصایت می‌داند. چه کسانی رقیبند.
بچه‌های پیامبر. صبح تا شب صوت قرآن در خانه آن‌ها پخش می شده سایت‌ها و شبکه‌های ضد دین نیست. وسوسه‌ای نیست.برادران تنی هستند و غیر از حوا زنی وجود ندارد که آدم با او ازدواج کند.یعنی برادری که از یک پدر و مادر با تربیت پیامبرانه، بنابراین همه چیز خیلی عجیب است.


#روایت_انسان
#روایت_جلسه_پنجم

توی این شهر همه چیز خوب بوده نمی‌توانیم دنبال یک ریشه بیرونی انحراف بگردیم . هر چه هست ریشه انحراف به یک میل درونی واقعی افراد مربوط است. از کجا آمده این ریشه اسمش حسادت است. کاملا با آن آشنا هستیم در یکی دو جلسه گذشته . از کجا آمده از روز اول ابلیس به آن مبتلا شده است مثل یک ویروسی و قسم یاد کرده که این ویروس در تمام ابنا بنی‌آدم اپیدمی می‌کنم.

#روایت_انسان

این جلسه و جلسه آینده با
اولین‌ها مواجهیم.
اولین شهر خداپرستان بکه
اولین کعبه
اولین انسان
اولین فرزندان آن انسان
اولین قتل
اولین قبر
اولین نماز میت
اولین دفن و کفن
اولین شهر شیطانی
اولین معبد شیطان پرستی
اولین دامداری
اولین کشاورزی
اولین خط و کتابت
خلاصه اولین تمدن
باهم در موردش بحث کنیم
دعوا در گرفت هرکدام می‌گفت من وصی هستم. و بیشتر قابیل اصرار داشت دنبال جانشینی و وصایت پدر بود .حضرت آدم دستورداد برای حل این ماجرا هرکدام از فرزندان قربانی بیاورند. هابیل دامدار آست. قابیل کشاورز است. همین جا یک پرانتزی باز کنیم. نکته‌ای بگویم . کاملا تمدن شکل واقعی خودش را پیدا کرده است. ما در این شهر با با پدیده‌ای به نام دامداری و کشاورزی مواجهیم
دامداری و کشاورزی ملزوماتی دارد باید یاد بگیرد که چگونه گوسفندان را به چرا ببرد فرآورده‌های شیری را ماست و کشک و روغن کره درست کند از پشم آن لباس و سایر ملزومات زندگی را تامین‌کند از چرمش کفش تهیه کنند.ما با یک شهر بدوی وحشی بی‌خاصیت روبرو نیستیم.


#روایت_انسان

این علوم در بین فرزندان آدم کاملا نهادینه است. قابیل کشاورز است گندم را می‌شناسد کشت می‌کند و آرد می‌کند نان تهیه می‌کند.آبیاری دیم و آبیاری با آب همه را می‌شناسد .

ما با سرزمین دور از تمدن ابدا مواجه نیستیم. قرار شد هرکدام بهترین چیزی که دارند برای درگاه خداوند قربانی بیاورند. چیزی که با آن تقرب پیدا می‌کنی. بهترین چیز لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ ﴿۹۲﴾
هرگز به نيكوكارى نخواهيد رسيد تا از آنچه دوست داريد انفاق كنيد و از هر چه انفاق كنيد قطعا خدا بدان داناست (۹۲)
. هابیل از بین دارای‌هایش بهترین گوسفند را که به آن بیشتر علاقه داشت انتخاب کرد.قابیل بین خوشه‌های گندم ضعیف ترین و پوک ترین خوشه‌هایی که کم تر آب خورده بود جمع کرد

کاملا مشخص است .ما از بیرون متوجه می‌شویم.که احتمال زیاد قربانی چه کسی قبول می‌شود . قربانی هابیل قبول می‌شود. و هابیل فرزند کوچکتر است. و نیتش این است که من برای تقرب به خدا قربانی می‌کنم. قرار بود کسی که قربانی او قبول می‌شود آتشی از سوی خدا بیاید و به آن بخورد.بازهم پرانتز باز این‌ها آتش را می‌شناختند و برای پختن غدا و گرما استفاده می‌کردند.اینگونه نبود که آتش به قربانی به خورد تعجب کنند چیز عجیبی است.

تا کنون ندیده بودیم برویم از آن برای پخت پز استفاده کنیم. ما با شهر بی‌تمدن و بدوی روبرو نیستیم .آنچنانکه در تاریخ تصور کرده اند که انسان اولیه خام خور بوده و آتش را نمی‌شناخته است. با خلقت اولین آدم خداوند همه ملزومات زندگی را به آموزش داده است جز علم اسما است به قولی

قربانی هابیل قبول شد. اینجا بود که سر و کله‌ی ابلیس پیدا شد. اگر نبود گزارشات قرآنی ما اصلا دسترسی به آن اتفاقات نداشتیم. ابلیس به قابیل گفت:می‌دانی چرا قربانی قابیل قبول شد.گفت نمی‌دانم .گفت: هابیل آتش پرست هست. او پنهانی آتش رامی‌پرستید .آتش هم برای این که به او حال بده آمد و قربانی او را پذیرفت. اینها باهم بده‌بستانی داشتند که تو را از صحنه بیرون کنند. تا مقام تو را بگیرند. انقدر گفت تا قابیل باور کرد. حالا قابیل شخصیت شکست خورده در این ماجرا طبیعتا هرگزارشی که به ضرر هابیل باشد را قبول می‌کند. نتیجه آنکه قابیل به سمت آتش جذب شد.فَعَمَدَ قَابِیلُ إِلَی النَّارِ فَبَنَی لَهَا بَیْتاً وَ هُوَ أَوَّلُ مَنْ بَنَی بُیُوتَ النَّارِ فَقَالَ لَأَعْبُدَنَّ هَذِهِ النَّارَ حَتَّی تَتَقَبَّلَ مِنِّی قُرْبَانِی رفت آتشکده و اولین معبد برای آتش پرستی ساخت. گفت: آنقدر آتش را می‌پرستم تا قربانی مرا بپذیرد. از قول امام صادق

هر پرستشی غیر از خدا.اساسا ماجرای این شهر ماجرای پرستش است. دعوا سر پرستش است. انسان راهی برای فرار از پرستش ندارد. مهم متعلق آن پرستش است، که خداست یا شیطان. شیطان اینجا آتش را نماد خود قرار داده است. و شروع شیطان پرستی در اولین معبد توسط قابیل بنیان‌گذاری شد. چی می‌گفت: قابیل موقع پرستش لاعبدن هذه النار تقبل منی قربانی من تورا می‌پرستم تا تو بلاخره قربانی من را بپذیری . اولین مناسک ابلیس پرستی و شیطان پرستی در آن معبد اینگونه بنا نهاده شد.

دوباره سروکله ابلیس پیدا شد. قابیل را آتش پرست کرده و شیطان پرستی را آموزش داده تا دوباره تحریک مجددی اتفاق بیفته توسط ابلیس..
آمد گفت قابیل این قربانی هابیل که قبول شد. می‌دانی بعدش چی میشه. چرا توجه نکردی آینده پژوهی کن. بیا آینده را ببین. این وصیت ساده‌ای نیست.پس فردا اینها بچه‌دار می شوند. بچه‌های او می‌شوند پسر خوبه. و می‌آیند پیش بچه‌های تو فخر می‌فروشند. می.گویند: ای بدبخت بیچاره شما بچه‌های آدمی هستید که قربانی او قبول نشد.ما بچه‌های هابیل هستیم که قربانی او قبول شد.

 


ما قدرتمندیم در شهر ریاست و قدرت پیدا می‌کنند.اساسا هر پدری علاقه دارد که فرزندش قدرتمند باشد. اسمش به یادگار بماند.در نسل‌های بعد بخوبی گفته شود.قابیل تو می‌شوی آدم بده تاریخ‌ انقدر گفت: و گفت تا قابیل پرسید چکنم این خیلی بد هست یک راهی به من نشان بده و ابلیس یک کلمه گفت: صورت مسئله را پاک کن همه چیز حل می‌شود.یعنی چه صورت مسئله را پاک کنم. بزن و بکش هابیل را همه چیز تمام می‌شود.تا نه فرزندی داشته باشد تا به فرزندان تو فخر بفروشند. نه هابیلی باشد تا وصی آدم شود.

 

تک پسر بابا می‌شوی . و خدا هیچ راهی ندارد جز اینکه تو را به عنوان وصی انتخاب کند. دوباره سر وکله یک ایده شیطانی پیدا شد، که دست خدا بسته است.ید الله مغلوله شیطان پرستی ایده اولی و مرکزی آن چیست.دست خدا بسته است.اما دست شیطان باز است.طبیعی است نوع کشتن را هم یاد داد.چون تا آن روز، کسی کسی را نکشته بود.بلد نبودند.گفت هابیل جایی که خوابیده با سنگ می‌زنی و مخش را می ترکانی. و این کار را کردو قتل اتفاق افتاد.برگشت به شهر. بابا پرسید داداشت کو؟
گفت مگر به من سپرده بودی؟ برو خودت پیداش کن.حضرت آدم باوحی خداوند راهنمایی شد به سمت جاییکه قابیل هابیل را دفن کرده بود.


ما قدرتمندیم در شهر ریاست و قدرت پیدا می‌کنند.اساسا هر پدری علاقه دارد که فرزندش قدرتمند باشد. اسمش به یادگار بماند.در نسل‌های بعد بخوبی گفته شود.قابیل تو می‌شوی آدم بده تاریخ‌ انقدر گفت: و گفت تا قابیل پرسید چکنم این خیلی بد هست یک راهی به من نشان بده و ابلیس یک کلمه گفت: صورت مسئله را پاک کن همه چیز حل می‌شود.یعنی چه صورت مسئله را پاک کنم. بزن و بکش هابیل را همه چیز تمام می‌شود.تا نه فرزندی داشته باشد تا به فرزندان تو فخر بفروشند. نه هابیلی باشد تا وصی آدم شود.

 

قابیل تا هابیل را کشت ، انگار یک غمی به دلش افتاد.عحب کار غلطی کردم.و راه بازگشت ندارد.اینجا باز ابلیس می‌آید می‌گوید راه بازگشت نداری.آب که از سر گذشت چه یک وجب چه چند وجب.می خواهد رها کنه برود که خدا متعال دو کلاغ را فرستاد نمایشی را بازی کردند . و
فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءَةَ أَخِيهِ ۚ قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَٰذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءَةَ أَخِي ۖ فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ
یک کلاغی آن یکی را کشته بود با منقارش زمین را کند و کشته را دفن کردند.قابیل اولین دفن کردن را انجام داد و با خودش گفت یاویلتا اعجزت مثل هذالغراب سوءت اخیه من چه چیزم کمتر از این کلاغ است.


ما قدرتمندیم در شهر ریاست و قدرت پیدا می‌کنند.اساسا هر پدری علاقه دارد که فرزندش قدرتمند باشد. اسمش به یادگار بماند.در نسل‌های بعد بخوبی گفته شود.قابیل تو می‌شوی آدم بده تاریخ‌ انقدر گفت: و گفت تا قابیل پرسید چکنم این خیلی بد هست یک راهی به من نشان بده و ابلیس یک کلمه گفت: صورت مسئله را پاک کن همه چیز حل می‌شود.یعنی چه صورت مسئله را پاک کنم. بزن و بکش هابیل را همه چیز تمام می‌شود.تا نه فرزندی داشته باشد تا به فرزندان تو فخر بفروشند. نه هابیلی باشد تا وصی آدم شود.


تک پسر بابا می‌شوی . و خدا هیچ راهی ندارد جز اینکه تو را به عنوان وصی انتخاب کند. دوباره سر وکله یک ایده شیطانی پیدا شد، که دست خدا بسته است.ید الله مغلوله شیطان پرستی ایده اولی و مرکزی آن چیست.دست خدا بسته است.اما دست شیطان باز است.طبیعی است نوع کشتن را هم یاد داد.چون تا آن روز، کسی کسی را نکشته بود.بلد نبودند.گفت هابیل جایی که خوابیده با سنگ می‌زنی و مخش را می ترکانی. و این کار را کردو قتل اتفاق افتاد.برگشت به شهر. بابا پرسید داداشت کو؟
گفت مگر به من سپرده بودی؟ برو خودت پیداش کن.حضرت آدم باوحی خداوند راهنمایی شد به سمت جاییکه قابیل هابیل را دفن کرده بود.


او وقتی قتلی انجام داده است قبری می‌کند و او را خاک می‌کند.فطرتش او را راهنمای کرد، با اینکه قاتل است اما مرده آدمی نباید روی زمین بماند و باید او را دفن کند.حتی قابیل که برادرش را کشته بود آنقدر بد نبود که بعد از قتل جنازه رها کند و برود تا بعدا بنی اسدی بیاید و جنازه‌ها را دفن کند.ولی واصبح من النادمین پشیمان شد اما دیگر پشیمانی سودی ندارد. این پشیمانی از پشیمانی‌های است که هیچ راه بازگشتی ندارد.


ما قدرتمندیم در شهر ریاست و قدرت پیدا می‌کنند.اساسا هر پدری علاقه دارد که فرزندش قدرتمند باشد. اسمش به یادگار بماند.در نسل‌های بعد بخوبی گفته شود.قابیل تو می‌شوی آدم بده تاریخ‌ انقدر گفت: و گفت تا قابیل پرسید چکنم این خیلی بد هست یک راهی به من نشان بده و ابلیس یک کلمه گفت: صورت مسئله را پاک کن همه چیز حل می‌شود.یعنی چه صورت مسئله را پاک کنم. بزن و بکش هابیل را همه چیز تمام می‌شود.تا نه فرزندی داشته باشد تا به فرزندان تو فخر بفروشند. نه هابیلی باشد تا وصی آدم شود.

 

تک پسر بابا می‌شوی . و خدا هیچ راهی ندارد جز اینکه تو را به عنوان وصی انتخاب کند. دوباره سر وکله یک ایده شیطانی پیدا شد، که دست خدا بسته است.ید الله مغلوله شیطان پرستی ایده اولی و مرکزی آن چیست.دست خدا بسته است.اما دست شیطان باز است.طبیعی است نوع کشتن را هم یاد داد.چون تا آن روز، کسی کسی را نکشته بود.بلد نبودند.گفت هابیل جایی که خوابیده با سنگ می‌زنی و مخش را می ترکانی. و این کار را کردو قتل اتفاق افتاد.برگشت به شهر. بابا پرسید داداشت کو؟
گفت مگر به من سپرده بودی؟ برو خودت پیداش کن.حضرت آدم باوحی خداوند راهنمایی شد به سمت جاییکه قابیل هابیل را دفن کرده بود.

 

حضرت آدم مکان هابیل را یافت قابیل را لعنت کرد.و از شهر اخراجش کرد.قابیل که رفت از شهر تنها نرفت.عده‌ای از افراد را فریب داد و با خودش همراه کرد. برد و دهکده‌ای با فاصله دیگری با فاصله از شهر آدم ساخت. ما الان با دو دهکده یا دو شهر روبرو هستیم. دهکده قابیلی‌ها و دهکده آدم و بچه‌هایش.


چهل روز آدم و حوا گریستند .اولین قتلی بود که اتفاق افتاده بود.نتیجه این شد که خدای متعال وعده داد فرزند دلبندی شبیه هابیل به شما عطا می کنم و او را نور چشم شما قرار می دهم. برای همین اسم او را گذاشتند هبه الله.یعنی کسی که خداوند او را به آنها هدیه داده است.ادم آرامشش کم کم گذشت.تقریبا ۹۳۰ سال که از عمر آدم گذشت . دم دمای آخر عمرش، خدا به آدم وحی کرد که بهترین فرزندانت را که هبه‌الله است وصی خود قرار بده اسم اعظم در تابوت قراربده و نزد او به امانت بگذار .این هم مهم است که ما در همه انبیا سنت وصیت داریم.هیچ پیامبری بدون وصیت به جانشین خود از دنیا نمی‌رود.

 

ما قدرتمندیم در شهر ریاست و قدرت پیدا می‌کنند.اساسا هر پدری علاقه دارد که فرزندش قدرتمند باشد. اسمش به یادگار بماند.در نسل‌های بعد بخوبی گفته شود.قابیل تو می‌شوی آدم بده تاریخ‌ انقدر گفت: و گفت تا قابیل پرسید چکنم این خیلی بد هست یک راهی به من نشان بده و ابلیس یک کلمه گفت: صورت مسئله را پاک کن همه چیز حل می‌شود.یعنی چه صورت مسئله را پاک کنم. بزن و بکش هابیل را همه چیز تمام می‌شود.تا نه فرزندی داشته باشد تا به فرزندان تو فخر بفروشند. نه هابیلی باشد تا وصی آدم شود.

 

تک پسر بابا می‌شوی . و خدا هیچ راهی ندارد جز اینکه تو را به عنوان وصی انتخاب کند. دوباره سر وکله یک ایده شیطانی پیدا شد، که دست خدا بسته است.ید الله مغلوله شیطان پرستی ایده اولی و مرکزی آن چیست.دست خدا بسته است.اما دست شیطان باز است.طبیعی است نوع کشتن را هم یاد داد.چون تا آن روز، کسی کسی را نکشته بود.بلد نبودند.گفت هابیل جایی که خوابیده با سنگ می‌زنی و مخش را می ترکانی. و این کار را کردو قتل اتفاق افتاد.برگشت به شهر. بابا پرسید داداشت کو؟
گفت مگر به من سپرده بودی؟ برو خودت پیداش کن.حضرت آدم باوحی خداوند راهنمایی شد به سمت جاییکه قابیل هابیل را دفن کرده بود.

 

حضرت آدم مکان هابیل را یافت قابیل را لعنت کرد.و از شهر اخراجش کرد.قابیل که رفت از شهر تنها نرفت.عده‌ای از افراد را فریب داد و با خودش همراه کرد. برد و دهکده‌ای با فاصله دیگری با فاصله از شهر آدم ساخت. ما الان با دو دهکده یا دو شهر روبرو هستیم. دهکده قابیلی‌ها و دهکده آدم و بچه‌هایش.

 

مامور به این وصیت است.ما هم سلسله انبیاء داریم هم سلسله اوصیا داریم اینها پشت به پشت هم به هم وصیت می کنند. هم نام شان مشخص است چراکه آنطرف هم سلسله طواغیت داریم.همه طواغیت تجربیات کفر و فسقشان خودشان را برای بعدی‌ها به یادگار می‌گذارند. دوسلسله دو شهر دو سیستم وصایت در مقابل هم ایستادند. و دو نحوه از پرستش وجود دارد پرستش خدا در شهر آدم و پرستش شیطان و آتش در شهر قابیلییان در شهر قابیل در مقابل هم قرار گرفتند.


ما قدرتمندیم در شهر ریاست و قدرت پیدا می‌کنند.اساسا هر پدری علاقه دارد که فرزندش قدرتمند باشد. اسمش به یادگار بماند.در نسل‌های بعد بخوبی گفته شود.قابیل تو می‌شوی آدم بده تاریخ‌ انقدر گفت: و گفت تا قابیل پرسید چکنم این خیلی بد هست یک راهی به من نشان بده و ابلیس یک کلمه گفت: صورت مسئله را پاک کن همه چیز حل می‌شود.یعنی چه صورت مسئله را پاک کنم. بزن و بکش هابیل را همه چیز تمام می‌شود.تا نه فرزندی داشته باشد تا به فرزندان تو فخر بفروشند. نه هابیلی باشد تا وصی آدم شود.


تک پسر بابا می‌شوی . و خدا هیچ راهی ندارد جز اینکه تو را به عنوان وصی انتخاب کند. دوباره سر وکله یک ایده شیطانی پیدا شد، که دست خدا بسته است.ید الله مغلوله شیطان پرستی ایده اولی و مرکزی آن چیست.دست خدا بسته است.اما دست شیطان باز است.طبیعی است نوع کشتن را هم یاد داد.چون تا آن روز، کسی کسی را نکشته بود.بلد نبودند.گفت هابیل جایی که خوابیده با سنگ می‌زنی و مخش را می ترکانی. و این کار را کردو قتل اتفاق افتاد.برگشت به شهر. بابا پرسید داداشت کو؟
گفت مگر به من سپرده بودی؟ برو خودت پیداش کن.حضرت آدم باوحی خداوند راهنمایی شد به سمت جاییکه قابیل هابیل را دفن کرده بود.


حضرت آدم مکان هابیل را یافت قابیل را لعنت کرد.و از شهر اخراجش کرد.قابیل که رفت از شهر تنها نرفت.عده‌ای از افراد را فریب داد و با خودش همراه کرد. برد و دهکده‌ای با فاصله دیگری با فاصله از شهر آدم ساخت. ما الان با دو دهکده یا دو شهر روبرو هستیم. دهکده قابیلی‌ها و دهکده آدم و بچه‌هایش.


خدای متعال فرمود: به همه آن‌هایی که در شهر تو هستند ای آدم بگو هرکسی که من مولای او هستم این هبه‌الله (شیث) مولای اوست.هرکسی که من سرپرست او هستم این شیث سرپرست اوست. آدم گفت: آنها همه لبیک گفتند. پذیرفتند و امانت‌ها را به او سپرد مکتوبات و صحف آدم را به شیث سپرد. این نکته مهم است که ما باصحیفه‌های آدم مواجهیم. ما با شهری مواجهیم که خط را می شناسد. مکتوب دارد بی‌سواد نیست. و آخرین جمله‌ای که حضرت آدم احتمالا به هبه‌الله فرموده ای هبه‌الله از قابیل ملعون و شهرش بر حذر باشید و به آن شهرها نروید. نزدیک آن شهرها نشوید. با آنها ازدواج نکنید. نه دختر بدهید نه دختر بگیرید.علنی گفته شد. این مسئله برای همه مردم روشن بود که هرگونه اختلاط و امتزاج با شهر قابیلیان ممنوع است. آخرین درخواستش از فرزندش این بود.


ما قدرتمندیم در شهر ریاست و قدرت پیدا می‌کنند.اساسا هر پدری علاقه دارد که فرزندش قدرتمند باشد. اسمش به یادگار بماند.در نسل‌های بعد بخوبی گفته شود.قابیل تو می‌شوی آدم بده تاریخ‌ انقدر گفت: و گفت تا قابیل پرسید چکنم این خیلی بد هست یک راهی به من نشان بده و ابلیس یک کلمه گفت: صورت مسئله را پاک کن همه چیز حل می‌شود.یعنی چه صورت مسئله را پاک کنم. بزن و بکش هابیل را همه چیز تمام می‌شود.تا نه فرزندی داشته باشد تا به فرزندان تو فخر بفروشند. نه هابیلی باشد تا وصی آدم شود.


تک پسر بابا می‌شوی . و خدا هیچ راهی ندارد جز اینکه تو را به عنوان وصی انتخاب کند. دوباره سر وکله یک ایده شیطانی پیدا شد، که دست خدا بسته است.ید الله مغلوله شیطان پرستی ایده اولی و مرکزی آن چیست.دست خدا بسته است.اما دست شیطان باز است.طبیعی است نوع کشتن را هم یاد داد.چون تا آن روز، کسی کسی را نکشته بود.بلد نبودند.گفت هابیل جایی که خوابیده با سنگ می‌زنی و مخش را می ترکانی. و این کار را کردو قتل اتفاق افتاد.برگشت به شهر. بابا پرسید داداشت کو؟
گفت مگر به من سپرده بودی؟ برو خودت پیداش کن.حضرت آدم باوحی خداوند راهنمایی شد به سمت جاییکه قابیل هابیل را دفن کرده بود.


حضرت آدم مکان هابیل را یافت قابیل را لعنت کرد.و از شهر اخراجش کرد.قابیل که رفت از شهر تنها نرفت.عده‌ای از افراد را فریب داد و با خودش همراه کرد. برد و دهکده‌ای با فاصله دیگری با فاصله از شهر آدم ساخت. ما الان با دو دهکده یا دو شهر روبرو هستیم. دهکده قابیلی‌ها و دهکده آدم و بچه‌هایش.


که میوه بهشتی می‌خواهم . که سیب بوده یا انار بوده در هر حال حضرت آدم درخواست میوه کرده است. در لحظه آخر برایش تهیه کند.هبه‌الله، دلبند بابا رفت تا برایش بیاورد. سر راه جبرئیل و ملائکه الله را دید. آن‌ها به هبه‌الله فرمودند تسلیت می‌گوییم که روح پدرت از جسمش مفارقت کرد به سمت خدا رفت.تو را به عزای پدرت تسلیت می‌گویم.

 

ما قدرتمندیم در شهر ریاست و قدرت پیدا می‌کنند.اساسا هر پدری علاقه دارد که فرزندش قدرتمند باشد. اسمش به یادگار بماند.در نسل‌های بعد بخوبی گفته شود.قابیل تو می‌شوی آدم بده تاریخ‌ انقدر گفت: و گفت تا قابیل پرسید چکنم این خیلی بد هست یک راهی به من نشان بده و ابلیس یک کلمه گفت: صورت مسئله را پاک کن همه چیز حل می‌شود.یعنی چه صورت مسئله را پاک کنم. بزن و بکش هابیل را همه چیز تمام می‌شود.تا نه فرزندی داشته باشد تا به فرزندان تو فخر بفروشند. نه هابیلی باشد تا وصی آدم شود.


تک پسر بابا می‌شوی . و خدا هیچ راهی ندارد جز اینکه تو را به عنوان وصی انتخاب کند. دوباره سر وکله یک ایده شیطانی پیدا شد، که دست خدا بسته است.ید الله مغلوله شیطان پرستی ایده اولی و مرکزی آن چیست.دست خدا بسته است.اما دست شیطان باز است.طبیعی است نوع کشتن را هم یاد داد.چون تا آن روز، کسی کسی را نکشته بود.بلد نبودند.گفت هابیل جایی که خوابیده با سنگ می‌زنی و مخش را می ترکانی. و این کار را کردو قتل اتفاق افتاد.برگشت به شهر. بابا پرسید داداشت کو؟
گفت مگر به من سپرده بودی؟ برو خودت پیداش کن.حضرت آدم باوحی خداوند راهنمایی شد به سمت جاییکه قابیل هابیل را دفن کرده بود.


حضرت آدم مکان هابیل را یافت قابیل را لعنت کرد.و از شهر اخراجش کرد.قابیل که رفت از شهر تنها نرفت.عده‌ای از افراد را فریب داد و با خودش همراه کرد. برد و دهکده‌ای با فاصله دیگری با فاصله از شهر آدم ساخت. ما الان با دو دهکده یا دو شهر روبرو هستیم. دهکده قابیلی‌ها و دهکده آدم و بچه‌هایش.


این علمدار عرصه بشریت در کنار خود دو پیامبر آدم و نوح را دارد. اولین نماز میت بر پیامبری خوانده شد. ۷۵ بار تکبیر گفت: چون ۷۵ ردیف ملائکه به صف ایستادند . آدم صفی‌الله است.ادب کرد به جبرائیل که شما جلو بایست.جبراییل گفت تو فرزند کسی هستی که خداوند همه ملائکه را به سجده او امر کرد. تو قائم مقام اوهستی من کی باشم که جلوی تو به ایستم .


ما قدرتمندیم در شهر ریاست و قدرت پیدا می‌کنند.اساسا هر پدری علاقه دارد که فرزندش قدرتمند باشد. اسمش به یادگار بماند.در نسل‌های بعد بخوبی گفته شود.قابیل تو می‌شوی آدم بده تاریخ‌ انقدر گفت: و گفت تا قابیل پرسید چکنم این خیلی بد هست یک راهی به من نشان بده و ابلیس یک کلمه گفت: صورت مسئله را پاک کن همه چیز حل می‌شود.یعنی چه صورت مسئله را پاک کنم. بزن و بکش هابیل را همه چیز تمام می‌شود.تا نه فرزندی داشته باشد تا به فرزندان تو فخر بفروشند. نه هابیلی باشد تا وصی آدم شود.

 

تک پسر بابا می‌شوی . و خدا هیچ راهی ندارد جز اینکه تو را به عنوان وصی انتخاب کند. دوباره سر وکله یک ایده شیطانی پیدا شد، که دست خدا بسته است.ید الله مغلوله شیطان پرستی ایده اولی و مرکزی آن چیست.دست خدا بسته است.اما دست شیطان باز است.طبیعی است نوع کشتن را هم یاد داد.چون تا آن روز، کسی کسی را نکشته بود.بلد نبودند.گفت هابیل جایی که خوابیده با سنگ می‌زنی و مخش را می ترکانی. و این کار را کردو قتل اتفاق افتاد.برگشت به شهر. بابا پرسید داداشت کو؟
گفت مگر به من سپرده بودی؟ برو خودت پیداش کن.حضرت آدم باوحی خداوند راهنمایی شد به سمت جاییکه قابیل هابیل را دفن کرده بود.


حضرت آدم مکان هابیل را یافت قابیل را لعنت کرد.و از شهر اخراجش کرد.قابیل که رفت از شهر تنها نرفت.عده‌ای از افراد را فریب داد و با خودش همراه کرد. برد و دهکده‌ای با فاصله دیگری با فاصله از شهر آدم ساخت. ما الان با دو دهکده یا دو شهر روبرو هستیم. دهکده قابیلی‌ها و دهکده آدم و بچه‌هایش.



تصور کنید صدا و خبر این جریان و اقتداء جبرئیل به هبه‌الله به گوش قابیل و ابلیس برسد.یک خلیفه الله دیگر یک پیامبر دیگر و یک محسود دیگر با تشریفات خاصی با وجود ملائکه و کفن و دفن تابوت و مفصل در شان پیامبر برگذار شد. مراسم ختم حضرت آدم در شان یک پیامبر بزرگ اللهی در شهر خودش با آرامش و امنیت کامل فرزندانش برای او گریه کردند.


ما قدرتمندیم در شهر ریاست و قدرت پیدا می‌کنند.اساسا هر پدری علاقه دارد که فرزندش قدرتمند باشد. اسمش به یادگار بماند.در نسل‌های بعد بخوبی گفته شود.قابیل تو می‌شوی آدم بده تاریخ‌ انقدر گفت: و گفت تا قابیل پرسید چکنم این خیلی بد هست یک راهی به من نشان بده و ابلیس یک کلمه گفت: صورت مسئله را پاک کن همه چیز حل می‌شود.یعنی چه صورت مسئله را پاک کنم. بزن و بکش هابیل را همه چیز تمام می‌شود.تا نه فرزندی داشته باشد تا به فرزندان تو فخر بفروشند. نه هابیلی باشد تا وصی آدم شود


تک پسر بابا می‌شوی . و خدا هیچ راهی ندارد جز اینکه تو را به عنوان وصی انتخاب کند. دوباره سر وکله یک ایده شیطانی پیدا شد، که دست خدا بسته است.ید الله مغلوله شیطان پرستی ایده اولی و مرکزی آن چیست.دست خدا بسته است.اما دست شیطان باز است.طبیعی است نوع کشتن را هم یاد داد.چون تا آن روز، کسی کسی را نکشته بود.بلد نبودند.گفت هابیل جایی که خوابیده با سنگ می‌زنی و مخش را می ترکانی. و این کار را کردو قتل اتفاق افتاد.برگشت به شهر. بابا پرسید داداشت کو؟
گفت مگر به من سپرده بودی؟ برو خودت پیداش کن.حضرت آدم باوحی خداوند راهنمایی شد به سمت جاییکه قابیل هابیل را دفن کرده بود.


حضرت آدم مکان هابیل را یافت قابیل را لعنت کرد.و از شهر اخراجش کرد.قابیل که رفت از شهر تنها نرفت.عده‌ای از افراد را فریب داد و با خودش همراه کرد. برد و دهکده‌ای با فاصله دیگری با فاصله از شهر آدم ساخت. ما الان با دو دهکده یا دو شهر روبرو هستیم. دهکده قابیلی‌ها و دهکده آدم و بچه‌هایش.



تصور کنید صدا و خبر این جریان و اقتداء جبرئیل به هبه‌الله به گوش قابیل و ابلیس برسد.یک خلیفه الله دیگر یک پیامبر دیگر و یک محسود دیگر با تشریفات خاصی با وجود ملائکه و کفن و دفن تابوت و مفصل در شان پیامبر برگذار شد. مراسم ختم حضرت آدم در شان یک پیامبر بزرگ اللهی در شهر خودش با آرامش و امنیت کامل فرزندانش برای او گریه کردند .


در جلسه آینده ماجرای این دو شهر و فرزندان آدم و عهدی که با او بستند خواهیم گفت.

موضوعات: تحریر دروس استاد نخعی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...