ماه عسلی که ماه مرگ شد

مادر جوان مرده اشک می ریخت، با افسوس می گفت :کاش پاهایم شکسته بود ،همراهشان مشهد نمی رفتم.

فرصت دادم از باب تسلا دهی _ تا داغدیه با حرف زدن آرامش یابد- پرسیدم :مادر جان مگر در

تصادف جوان تان از دنیا رفته؟!
از سر درد آهی کشید،گفت:برای اولین بار حقوقش نذر کرده بود که من را ببرد زیارت مشهد.اصرار کرد

ولی من قبول نمی کردم، گفتم:پسرم تو تازه داماد هستی با عروس برو، گفت:

مادر تو جوراب بافی من را به مدرسه فرستادی به خاطر زحمات تو من به این حقوق رسیدم ازدواج کردم،

امکان نداره بدون شما مشهد نمی روم.


بغض گلویش را گرفت و راه سخن گفتنش را بست.
کمی آب ولرم به او دادم تا خش های حنجره اش که با گریه مجروح شده التیام یابد.

ادامه داد، توی سفر می شنیدم که دائما با پسرم درگیر است، فکر کردم شاید سر پول است.

هر چه پس انداز داشتم بهش دادم؛ وقتی مشهد رسیدیم فهمیدم درگیری سر من است که

چرا مادرت را آورده ای!


یک هفته بود از مشهد که برگشتیم که این اتفاق افتاد.
پرسیدم چی شد؟
گفت: پسرم توی خانه تنها بوده و عروسم از مشهد که برگشت قهر کرد رفت خونه پدرش.

که برادرش میاد خونه پسرم با کلید عروس وارد خانه می شود، وقت اذان صبح بوده که پسرم آمده بود

توی حیاط وضو بگیرد که برادرش با چاقو بهش حمله می کنه وقتی که می خواد فرار کنه

پسرم به لباسش چنگ می زند تا دم در و بین در و کوچه می افتد!

یکی از همسایه ها که برای خرید نان توی کوچه بود قاتل را دید به کلانتری خبرداد.


من با افسوس آهی کشیدم گفتم:چه سخن درستی که حضرت علی علیه السلام فرموده الحسود لا یسود.

حسود بزرگى و برترى نمى ‏یابد؛ یعنی انسان حسود از طریق حسادت ورزیدن نسبت به دیگران، به بزرگی،

آقایی، مقام عالی و بلند مرتبگی دست نمی‌یابد؛ .

عروس خانم حسود بعد از بیوه شدن و به دنیا آوردن یک فرزند یتیم که آن را هم پدر بزرگ از او گرفت،

باز هم به بزرگی و آرامش نرسید.

 

 

موضوعات: فرهنگی, باز آفرینی محتوای دینی  لینک ثابت
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از:  

عجبا …. حالا بخاطر یه سفر که مادرشوهر همراهش بود باید چنین جنایتی می کرد … والا عجب زمونه ای شده… اونوقت میگن داعش میاد مردمو میکشه اینا از داعش بدترن …

1397/05/07 @ 09:39
نظر از: ریاحی [عضو] 
5 stars

سلام داستان تلخی بود. کلا خانواده دختر مشکل داشتند وگرنه این طور رفتار نمی کردند.

ولی آدم باید بدونه کجا چطور رفتار کنه.
به نظر من ماه عسل باید تنهایی باشه. یا حداقل اتاقی جدا برای مادر گرفته بشه. چون ماه عسل است و….
می خوام این رو بگم که خیر الامور اوسطها
من طبقه بالای خونمون یه عروس و داماد تازه اومدند. هر روز مادر شوهر و پدر شوهر و خواهرشوهر خونشون هستند و شبها هم می مونن توی یه واحد هفتاد متری. البته الان کم شده وشده هفته ای یکبار. چه دلیلی داره شب موندن. دختر می خواد آزاد باشه. تازه عروسه و اون هم توی این جامعه که بهتر از زنهای جامعه تو خونه گشت مساوی است با …
خلاصه این که خیلی اما و اگر داره. مدیریت مرد و فهمیدگی مادر شوهر و عروس را می طلبه. این که حریم ها حفظ بشه. آزادی ها مختل نشه و … .

1397/05/03 @ 11:38
پاسخ از: محمدی [عضو] 

حتما اتاقشان جدا بوده چون از اینکه همراه شان بوده ناراحت بوده

1397/05/03 @ 12:07


فرم در حال بارگذاری ...