عروس فراری و انتقام خدا | ... |
نوعروس با داغی بردل از خانهای که با هزار آرزو وارد شده بود، دور میشد. هنوز صدای مهمانان در گوشش بود که دعا میکردند الهی سفید بخت بشی، با خود میگفت: کدام خوشبختی، بعد از دوهفته رنج مخفیانه فرار کرد.
نامه شکایتش را به صندوق پست انداخت، گیرنده نامه قاضی دادگاه بود.
نامه به دست قاضی رسید از تعجب شاخ درآورده بود! در کشور ایران در یکی از روستاهای این مرز و بوم، چنین فاجعهای رسم باشه و ما بی خبر از این ظلم و فساد.
نامه را روی میز گذاشت تا در نزدیک ترین فرصت پیگیر ماجرا شود و از درستی آن مطمئن شود، تا اقدام کند
اتفاقا برای جلسهای راهی مرکز شد، وقتی که از استان محل خود دور بود، از اخبار شنید که زلزلهای با ریشتر بالا بیشتر شهر و روستاهای استانش را زیرو کرده است.
اتفاقا آن روستایی که نامه شکایت عروس بدستش رسیده بود، کاملا زیر کوه رفته بود، به عبارتی روستا توی دره بود و کوه به دستور پرودگار مامور بود و حرکت کرد روی روستا و مردم روستا هنگام سحر همه درخواب بودند.
دیگر نه روستایی بود نه متهمین که قاضی بتواند تحقیق کند، خداوند خودش قضاوت کرده بود و متهمان را کیفر داده بود.
مگر متن نامه چه بود که متعجب شده بود؟ ماجرا از این قرار بود، که از ده دیگر برای این دختر خواستگار آمد، خلاصه بعد از مراسم او را به خانه بخت به روستای پائین کوه بردند. بعد از یک هفته داماد به سفر رفت، شب بعد از رفتن داماد یکی از شش برادر شوهر به اتاق عروس آمد! عروس با داد فریاد کاری از پیش نبرد. او را زندانی کردند تا نتواند از ده فرار کند؛ بترتیب هرشب یکی برادران به سراغش میآمد، تا اینکه یک شب پدر شوهر به اتاقش رفت، عروس نگون بخت که دلش پر بود از این مصیبت به پدر شوهر شکایت کرد از دست پسرانش. با تعجب دید که پدر شوهر هم با همان نیت پلید به سراغ او آمده است و در جواب او گفت: رسم ما این گونه است یک عروس میگیریم برای همه مردان خانواده!
وقتی گناه از حد گذشت و اطرافیان و بینندگان به گناه اعتراض نکنند؛ و راضی باشند از گناه و بی تفاوت بگذرند آن موقع است که خداوند اقدام میکند!
دوست عزیز واقعی بود بعد زلزله آن استان قاضی ماجرا را توضیح داده بود.
سلام
این رسم من توی یکی از روستاهای هنددیدم
اما تو ایران فکر نکنم
سلام توی یکی از روستاهای شمالی ایران اتفاق افتاده بود
وای پناه بر خدا
چقدر ناراحت کننده
واقعی بود این ماجرا
یا داستانه؟
خودتون نوشتید؟
به هرحال تلنگر زیبایی بود از گناه و نزول بلا
شما دو تا وبلاگ دارید خانم محمدی جون؟
دوست دارم بهتون سر بزنم
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1399-01-10] [ 11:22:00 ب.ظ ]
|