من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 6
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 2
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 13
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

خمینی مشهد ...

 

 خمینی جهان شد

 

 بازجو وارد اتاق شد. بعد ـ چنان که گویی با دیدن من غافلگیر شده ـ گفت: این چیست؟

این هم در زندان یک نوع سؤال معروف است، چون من هرگز نشنیدم که بازجویی در مورد یک زندانی بگوید: این کیست؟

بازجو پاسخ داد: این خامنه‌ای است و از مشهد است. مرد تازه‌وارد، مثل اینکه با شنیدن نام من شگفت‌زده شده باشد، گفت: عجیب! این همان است؟ این همان کسی است که می‌خواهد «خمینی مشهد» بشود؟ این هم عبارتی بود که در پرونده‌ی من بارها تکرار شده بود: می‌خواهد خمینیِ مشهد باشد! بعد افزود: دکتر! او مرد خطرناکی است. سپس سرش را تکان داد و خطاب به من گفت: خامنه‌ای! تو از اینجا جان سالم به در نمی‌بری

پ ن

با اینکه باز جو های طاغوت اکثرا بیسواد و پر از حماقت بودند ولی این موضوع را بخوبی تشخیص داده بودند که او خمینی خواهد شد.

وقتی خداوند بخواهد موسی را در بغل فرعون حفظ می‌کند، همانگونه که یوسف را در چاه و زندان بزرگ کرد؛ امام خامنه ای را در زندان های طاغوت نگه می دارد.

کتاب را حتما بخوانید «دل خونی که لعل شد» خاطرات رهبر معظم انقلاب از روز های کودکی تا زندان و شنکنجه توسط ماموران ساواک.

 

 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[یکشنبه 1398-04-30] [ 11:49:00 ق.ظ ]

نابودی فرزندان ...

پدر انقلابی، همیشه در بِدر و ساواک دنبالش بود. حتی یکبار که نیمه شب ساواک ریخته بود توی خانه و همه وسایلشون را زیررو کرده بود. من هم همراه مادرم رفتیم تا از احوالش جویا بشویم. بنده خدا بار دار بود از ترس فرزندش سقط شد.

تعداد فرزندان ده تا بود، سه تا پسر و هفت تا دختر. متاسفانه مادر علاقمند به مجاهدین خلق شد، نمی دانم مادر فرزندان را مرید مجاهدین کرد یا پسران مادر را.

مادر پنهانی نشریه مجاهدین را توسط همسایه تهیه می کرد، تا جاییکه دخترانش در ابتدای انقلاب در راهپیمایی ها مامور پخش نشریه مجاهدین بودند .چندین بار مردم وسط راهپیمایی به آنها کتک زده بودند.

پدر پست مهمی در قوه قضاییه داشت.یک روز شنیدیم که پدر خود دستور اعدام مهدی و موسی را داده است.

پسر اول یعنی مجید در تصادف فوت کرد.  

بعد از فوت پدر در زندگی نامه اش خواندم که پسران هنگام فرار از مرز توسط مرزبانان کشته شدند.

پ ن

تربیت فرزند بیشتر توسط مادر اتفاق می افتد چون بیشترین حضور فرزند با مادر است. البته سهم پدر خیلی مهم است. اما قبل از انقلاب پدر به خاطر ساواک بیشتر فراری بود و نتوانست نقش پدری را ایفا کند .

مادر هم که از خلقیلاتش غرور و فخر فروشی بود سرنوشت فرزندان را نابود کرد.

 

موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
[شنبه 1398-02-14] [ 12:43:00 ب.ظ ]

نمک انقلاب ...

 اعلامیه امام خمینی علیه شاه تکثیر وپخش

آن روز‌ها همه چیز بوی انقلاب می‌داد. اگر مهمان هم داشتی به قرار انقلاب بود. شاید توی سفره‌ات غذای موجهی وجود نداشت، اما تنها چیزی که داشت نمک انقلاب بود.

قرار شد دوستان همسرم شبها بعد از نماز مغرب، در منزل ما جمع شوند تا اعلامیه ها ی بیشتری نوشته شود. ولی معلوم نبود دقیقا چند نفر می آیند.من هم باید شام شان را تهیه می کردم.اول شب همسرم می گفت به اندازه سه نفر شام بپز بعد نیم ساعت می آمد می گفت برای دو نفر دیگر هم در نظر بگیر، خلاصه این اضافه شدن یه وقت به ده نفر یا بیشترمی رسید!!!

با هر صدای زنگ در خانه،و اعلام همسرم، برنج را چند استکان اضافه می‌کردم اما یادم نیست که خورشش چی بود؟

 سال 1356 بود اعلامیه های امام را باید تکثیر می کردیم و شبانه به دیوارهای کوچه و خیابان می چسباندیم.
این کار با امکانات ابتدایی صورت می گرفت. اولین کار، بدست آوردن نوار سخنرانی امام بود. که دست بدست می چرخید تا بدستمان می رسید.
برای مخفی کردنش از دست ماموران ساواک، همه نوارها را داخل یه کیسه کرده بودیم، با یک نخ محکم کیسه را می بستیم از پشت بام داخل لوله دودکش بخاری آویزان می کردیم. چون ساواک وقتی به خانه کسی که مشکوک می شد، هجوم می برد و از خاک توی باغچه گرفته تا گونی برنج را جستجو می کرد!

بعد از تهیه نوار سخنرانی های امام، باید چند نفری گوش می کردیم و پیام امام را می نوشتیم. محتواي اين پيام ها افشاگري امام خميني(ره) از جنايات شاه و دولت و دعوت از مردم براي ادامة مبارزه بود. امام خمینی براي مناسبت هاي مختلف مذهبي و حوادث پيش آمده مانند كشتار مردم  قم و به دنبال آن شهرهاي مختلف پيام هاي عمومي يا اختصاصي صادر مي كردند و يا به دليل همزماني با ماه هاي مذهبي از آن استفاده كرده و مردم را براي مبارزه و اتحاد و همبستگي دعوت مي كردند.
برای تکثیر اعلامیه ها از کاربن استفاده می کردیم.برای اینکه کار سرعت بیشتری داشته باشد، قرار شد دوستان همسرم شبها بعد از نماز مغرب، در منزل ما جمع شوند تا اعلامیه ها ی بیشتری نوشته شود. ولی معلوم نبود دقیقا چند نفر می آیند.من هم باید شام شون را تهیه می کردم.اول شب همسرم می گفت به اندازه سه نفر شام بپز بعد نیم ساعت می آمد می گفت برای دو نفر دیگر هم در نظر بگیر، خلاصه این اضافه شدن یه وقت به ده نفر یا بیشترمی رسید!!!

موضوعات: خاطرات  لینک ثابت
[شنبه 1397-09-24] [ 05:02:00 ب.ظ ]