من انقلابیم
رفتن به جبهه در تقدیرم نبود، در جنگ نرم برای خدا می‌نویسم





مهر 1392
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      



رتبه


    قوت مغرب! ...


    بسم الله الرحمن الرحیم

    این که صحبت های رئیس جمهور محترم با آقای اوباما بجا بود یا نابجا بماند!

    اما کاش کسی بخشی از اشعار مرحوم اقبال لاهوری را به گوش بعضی مسئولین جشنواره کودک برساند.

    گویا برخی از نتایج این گفتگوی تلفنی تصورات شیرینی دارند!

    قوت مغـــرب، نه از چــنگ و ربـــاب ……………….. نی ز رقــص دخـــتــران بی حجـاب

     

    نی ز سحــرِ، سـاحـران لاله روست …………… نی ز عریان ساق و، نی از قطع مـوست

     

    آقایان مسئولین اگر شما فراموش کرده اید بدانید که ما فراموش نکرده ایم که :

    ما برای آنکه ایران خانه خوبان شود رنج دوران برده ایم

    ما برای آنکه ایران گوهری تابان شود خون دلها خورده ایم

    توسط رامیان

     

    ——————————————————————————–

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [چهارشنبه 1392-07-24] [ 11:13:00 ب.ظ ]

    روحش اربا اربای عشق ...

    پنجره ی چشمانش درست از همان بدو تولد به روی عشق باز شده بود،
    خوشا به حالش…او کجا بود و من کجا!

    گفت : به دنیا که آمدم ، پدرم مرا روی دست گرفت و

    گريه كنان و نجوا كنان به امام زمين و زمان گفت : این طفل ، فدای شما و راهتان…

     شش ماهه هم که شدم ،باز دل پدر طاقت نیاورد و

    اشکی از گوشه ی چشمش سر خورد و بر روی گلویم چکید

    و باز مرا روی دست گرفت و گفت : گلوی این کودک شش ماهه،

    به ياد گلوی شش ماهه ی حسین(ع) ، به فدای تو یا صاحب الزمان…

     می گفت هنوز داغی اشک پدر را بر روی گلویم احساس می کنم…

     راهش ،همان راه پدرش بود ، کلامش هم…

    حالا دیگر كودك نبود ، جواني بود هم سن علی اکبر ،

    می خواست بدنش در راه امام زمانش اربا اربا شود ، به ياد علی اکبر حسین (ع)….

     بدنش را نمي دانم ، اما رو حش اربا ارباي عشق حضرت بود!

    پدرش با عشق شروع کرده بود و حالا خودش…

    گفت: روزی علی اصغر شدم و حالا علی اکبرم و اگر هم از انتظار آقا پیر شدم ، عیبی ندارد ،

    تازه میشوم حبیب بن مظاهر، اما نمی گذارم امام زمانم خونش مانند خون حسین(ع)….

    اشك ريخت…ادامه نداد…

     به شوخی گفتم: اگر حبیب شدی و باز به وصال نرسیدی و جان را به جان آفرین تسلیم کردی چه؟

     

    اخم کرد و جواب داد : اين جسم می میرد ، اما عشق می ماند، انتظار من محدود به دنیا نیست ،

    بعد از مرگ هم درون دیواره های سرد قبر، گرمم به امید ظهورش …

    بعد صد سال اگر از سر قبرم گذرد

    من کفن پاره کنم زندگی از سر گیرم

     

    چه بگویم كه مبهوتم از این عشق! عجب حکایتی داشت ، سلسله مراتب عاشقیش!

    صبرش ، صبر ایوب نیست ، صبر عاشورایی زینب است!

    از تولد تا مرگ فقط انتظار ، فقط عشق!

     

    حالا رمز ظهور برملا شده است ، پس

    بسم الله، باید وارد شد به سلسله مراتب عاشقی…

    باید شروع کرد، همانند شبهای عملیات،اما این بار با رمز…

    يا عشق ادركني!

    توسط زهرا

    موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
     [ 11:06:00 ب.ظ ]

    پرودگارا ...

     

     

    نمی دانم چرا آنقدر بزرگ نشده ام،که تو را تنها در مواقع سختی نخوانم؟

    چرا وقتی همه چیز هست، کمتر تو را صدا می کنم؟

    چرا وقتی سالم و شاداب هستم، کمتر تو را شکر می گویم؟

    پروردگارا! تنها درخواستم از تو روحی وسیع است، آنقدر که فراموش نکنم،در خوشی ها باید بیشتر تو را صدا کرد!

    توسط طلبه بی نام

    موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
    [پنجشنبه 1392-07-18] [ 05:15:00 ب.ظ ]

    دلنوشته طلبه ...

     

    وقتی به خوبیها و مهربانی های تو می نگرم

    بدیها و اشتباهات خود را مشاهده می کنم

    و آنوقت که رحمت و بخشش بی منتهایت مرا نشانه میرود

    بار شرمندگی گناهانم بیشتر از پیش بر دوشم سنگینی میکند

    خدایا هر چه می دهی رحمت است و هر چه نمی دهی مصلحت

    اگر مصلحت این است که هیچ چیز نداشته باشم راضیم به رضایت

    ولی نظرت را از من مگیر

    یاریم کن آن کنم که تو راضی باشی و آن طور شوم که تو می خواهی

    توسط طلبه بی نام

    موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
     [ 05:11:00 ب.ظ ]

    سلام خداجونم! ...

     

    سلام خداجونم!

    امروزاحساس میکنم بازباعث ناراحتی تو و اقام شده ام.چون به گمانم یکی ازمن ناراحته

    چکارکنم تقصیرخودم نیست.به قول استادانسان تاحرف نزده زبان اسیراوست ولی وقتی

    سخن گفت اواسیرزبان میشه وبدو بدو تامنظورت رو بگی؟

    تودنیاباسه دسته نمیتونم راه بیام اونایی که منوخیلی دوست دارن،اونایی که ازم خیلی متنفرن،واونایی

    که منوازتودورمیکنن،کاش به جای این همه اضطراب یه آرامش همیشگی دراین قلبم مینشست.

    آرامشی که برای همیشه خاموشم میکردمثل …………..

    توسط طلبه بی نام

    موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
    [چهارشنبه 1392-07-17] [ 04:45:00 ب.ظ ]

    داستانی در مورد وجود خدا ...


    مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار، گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها به موضوع «خدا» رسیدند؛

    آرایشگر گفت: “من باور نمی‌کنم خدا وجود داشته باشد.”

    مشتری پرسید: “چرا؟”

    آرایشگر گفت: “کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد. اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض می‌شدند؟ بچه‌های بی‌سرپرست پیدا

    می‌شدند؟

    این همه درد و رنج وجود داشت؟ نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه دهد این چیزها وجود داشته باشد.”

    مشتری لحظه ای فکر کرد، اما جوابی نداد؛ چون نمی‌خواست جروبحث کند.

    آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. در خیابان مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده..

    مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: “به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند.”

    آرایشگر با تعجب گفت: “چرا چنین حرفی می زنی؟ من این‌جا هستم، همین الان موهای تو را کوتاه کردم!”

    مشتری با اعتراض گفت: “نه! آرایشگرها وجود ندارند؛ چون اگر وجود داشتند، هیچ کس مثل مردی که آن بیرون است، با موهای بلند و کثیف و ریش

    نیم متری  واصلاح نکرده پیدا نمی‌شد.”

    آرایشگر گفت: “نه بابا؛ آرایشگرها وجود دارند، موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمی‌کنند.”

    مشتری تایید کرد: “دقیقاً! نکته همین است. خدا هم وجود دارد! فقط مردم به او مراجعه نمی‌کنند و دنبالش نمی‌گردند. برای همین است که این همه درد و رنج

    در دنیا وجود دارد.”

    توسط زهرا

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 04:39:00 ب.ظ ]

    بیچاره پاییـــــز... ...

     

     

    بیچاره پاییـــــز…

    دستش نمک ندارد…

    نامش با تاراج وخــــزان همراه استــــ

    ویادش باســــوزســـرما…

    هیچکس برگهای رنگینش رانمی بینــــد

    وبارانش رانمی ستــــاید…

    زمزمه خشــ خشــ برگهایش برای کسی لذت بخش نیستــــ

    اما من…

    گاهی پاییــــزبرای من فصلیستــــ

    زنده ترازبهــــــار

    وگرم ترازتابستــــــان…

    من برگهای رنگینش رابه عنوان یادگاری ازپاییــــزمی پذیرم

    ولای کتاب شعرم حفظ می کنـــم…

    برای من زمزمه خشـــ خشـــ برگهازیباترین موسیقی زمین استـــ

    آری پاییــزبرای

    من

    سلطان فصل ها ستــــ!

    توسط زهرا

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [سه شنبه 1392-07-16] [ 07:20:00 ب.ظ ]

    ازدواج دویاس محمدی وعلوی ...

     

    سالگردازدواج دویاس محمّدی روبه همه ی زن وشوهرهای دیندارتبریک وتهنیت میگم

    آرزو دارم همدیگررومثل حضرت علی (ع)وحضرت فاطمه ی زهرا(س)،درک کنند.

    توسط سلاله

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 07:09:00 ب.ظ ]

    دلم گرفته!!! ...

    دلم گرفته!!!
    از تمام کسانیکه ناکسند،
    از عارفان بی معرفت،
    از عالمانی که عادل نیستند،
    از عادلانی که عارف نیستند،
    از عارفانی که عاشق نیستند،
    از عاشقانی که خالص نیستند!
    و از مخلصانی که بسیجی نیستند،
    از بسیجی نمایانی که جاهلند،
    از ساکنان کوچه علی چپ،
    از تمام خون هایی که رنگین ترند،
    از تمام آنها که نماینده مجلس هستند اما نماینده مردم نیستند،
    از ذاکرینی که یاد خدا نمی کنند،
    از شورداران بی شعور،
    از شعورداران بی شور،
    از آنهاییکه بین گل کاکتوس و گل لاله فرقی نمی گذارند،
    از آنانکه نهج البلاغه و روزنامه را یک جور می خوانند،
    از حسین پرستان حسین نشناس،
    از حسین دوستان زینب آزار،
    از همه آنانکه زیارت عاشورا می خوانند اما عاشورایی نیستند،
    از تمام سوال کنندگانی که بدنبال جواب نیستند،
    از تمام آنانی که هدفشان وسیله ایست که توجیه می کنند،
    از تمام آنهاییکه کربلا می روند اما کربلایی نیستند،
    از همه کسانی که قمه را فقط بر سر خود می زنند نه بر سر یزیدیان!
    از تمام کسانی که شمع بیت المال را به این خاطر خاموش می کنند که جیبشان نسوزد،
    از چشمهای نامحرم نواز،
    از گوش هایی که کرهای مصلحتی هستند،
    از آنان که توجیه می کنند،
    از آنان که توجیه می شوند،

    از توجیه
    از توجیه

    توسط سلاله

    موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت
    [شنبه 1392-07-13] [ 09:00:00 ب.ظ ]

    عصر یک جمعه ی دلگیر ...

     

    عصر یک جمعه ی دلگیر،دلم گفت:بگویم،بنویسم

    چرا عشق به انسان نرسیدست؟

    چرا آب به گلدان نرسیدست وهنوزم که هنوزست

    غم عشق به پایان نرسیدست؟

    بگو حافظ دلخسته به شیراز بیاید

    بنویسد که هنوزم که هنوزست

    چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیدست و چرا

    کلبه احزان به گلستان نرسیدست؟

    عصر این جمعه ی دلگیر

    وجود تو کنار دل هر بی دل آشفته شود حس

    تو کجایی گل نرگس؟!

    توسط زهرا

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
     [ 08:16:00 ب.ظ ]

    خودمونی ...

    …خودمـــــونی



    گاهی…
    بد نیست روی شیشه ی بخار کرده ی ماشین
    چیزی غیر از شکلهای همیشگی بکشیم

    گاهی..
    بد نیست وقتی خوابمون نمیبره
    به داشته هامون فکر کنیم

    گاهی بدک نیست زندگی رو با “طعم طبیعی” سر بکشیم

    گاهی بد نیست
    وقتی انگشت کوچیکه ی پامون به پایه ی مبل میخوره
    به جای بدو بیرا…سکوت کنیم

    گاهی هم بد نیست
    خوب باشیم
    یه..خوبِ..طبیعی

    ح-ر

    موضوعات: فرهنگی  لینک ثابت
    [پنجشنبه 1392-07-11] [ 05:35:00 ب.ظ ]